این فیلم که برای نخستین بار در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر (۱۳۹۷) به نمایش درآمد ساخته مهدی علیمیرزایی در مقام نویسنده و کارگردان است.
علیمیرزایی عمدتا بابت نوشتن فیلمنامه آثاری چون گشت ارشاد و در مدت معلوم شناخته شده گرچه پیش از این چند تله فیلم را هم کارگردانی کرده است. پالتو شتری اولین فیلم بلند سینمایی علیمیرزایی است و فیلمی بود که در بخش نگاه نو به بخش اصلی جشنواره سی و هفتم راه پیدا کرد.
علیمیرزایی فارغ التحصیل کارشناسی کارگردانی سینما از دانشکده سینما و تئاتر تهران و کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی از دانشگاه تهران است و از جمله آثار وی در مقام نویسنده می توان به فیلم های پارادایس، تخته گاز، کاتیوشا و هفت معکوس اشاره کرد.
گرچه پالتو شتری با فرمی کمدی وار آغاز می کند اما دقایق ابتدایی فیلم، دیالوگها و شخصیت ها کاملا به مخاطب اثبات می کند که قرار نیست تماشاگر یک کمدی باشد؛ فیلمی که البته در نهایت قرار نیست در هیچ ژانری بگنجد.
پالتو شتری که به گفته برخی منتقدان تلاش دارد تا نمودهایی فلسفی را به کار گیرد (و احتمالا نماینده فارغ التحصیل فلسفه بودن کارگردانش باشد) و (شاید برای سطح بالا نشان دادن خود) این نمودها را با رگه های روانشناختی مخلوط کند، در نهایت به خروجی ای می رسد که حتی کاریکاتوری از هیچ کدام از این ها (فلسفه و روانشناسی) هم نیست.
در هیاهوی آمد و رفت بازیگرانی که نه به درستی معرفی می شوند و نه افکارشان شکلی از یک ساختار دارد، شاهد قصه ای هستیم که تناقضاتش نه خنده دار است و نه متاملانه. شخصیت های پالتو شتری که هرگز تلاشی در جهت شناخت غیرسطحی آنان صورت نمی گیرد صرفا می روند و می آیند و هدفی از هیچ کدام از کارها و رفتارهایشان ندارند. پالتو شتری همانقدر که بی هدف و سرگردان شروع می کند بی هدف و سرگردان هم تمام می کند و اساسا صحنه بزن و برقص انتهایی فیلم همانقدر که بی ربط است، به شکلی شاید پایان بندی مناسبی بر یک قصه بی سروته باشد.
این که شخصیتی سینمایی راه برود و جملاتی از بزرگان فلسفه غرب را به زبان بیاورد آن فیلم را بدل به یک فیلم فلسفی نخواهد کرد به خصوص وقتی که این مواجهه شکلی از تمسخر زنان باشد.
در حقیقت فیلم فلسفی تعریف مشخصی دارد: فیلمی که به دنبال مطرح کردن یک مسئله، پاسخ دادن به یک مسئله و یا دست کم تشریح دقیق و توصیف کامل مختصات یک مسئله است؛ به عبارت دیگر فیلم فلسفی درست از جایی که روی پرده تمام می شود در ذهن بینندهاش آغاز می شود و بسته به میزان اثری که بر ذهن این مخاطب داشته تا مدتی همراه اوست. این همراهی همانطور که گفته شده بسته به میزان اثرگذاری و ارتباط گیری فیلم با ذهن مخاطب داشته و می تواند از چند ساعت تا چند ماه و حتی چندین سال را دربرگیرد.
شخصیت اصلی پالتو شتری فرید با بازی سام درخشانی آدمی است که ظاهرا علاقه ای به تحصیلات آکادمیک و دانشگاه ندارد اما تمام زمان خود را در این فضا (دائما به عنوان یک مستمع آزاد در کلاس های دانشگاه زمان می گذراند) و فضاهای مرتبط با آن (کافه های نزدیک دانشگاه، نشست و برخواست با دانشجویان، حتی به عنوان یک مدرس شیفته دانشگاه در مقطع ارشد به یکی از اقوام تدریس خصوصی می کند) سپری می کند و رفتارش با طرز فکرش کوچکترین شباهتی ندارد؛ کیانا با بازی بهاره کیانافشار دختری است که ظاهرا هدفی والاتر از ازدواج نداشته و در همین راستا مادرش هم برای این امر جایزه تعیین کرده است.
شاه بیت شخصیت های این فیلم هم کوهیار کوهاندژ با بازی بانیپال شومون است؛ یک دکترای فلسفه که ذهنیت عقب افتاده و یا پالتوی شتری ای که به او ارث رسیده است (و پوشیدنش باعث مجموعه ای از رفتارهای هیجانی و توهین به دیگران می شود) او را به سمتی میبرد که جز توهین و تحقیر زنان فراغت دیگری ندارد. کوهیار نمونه بیشمار افرادی است که با توهم دانش و با اتکای به یک مدرک دکتری، خود را محق تماشای از بالا به پایین دیگران و در اینجا زنان می دانند و تفکر پوسیده برتری به دلیل جنسیت را گاه و بیگاه به میان میکشند. او با استناد به جمله ای منسوب به نیچه که می گوید «به سراغ زنان می روی؟ تازیانه را فراموش نکن» (این عبارت یکی از مشهورترین جملات نیچه است که او این عبارت را در کتاب «فراسوی نیک و بد» در بخش گزین گویه هایش، آورده است) تلاش دارد که به عنوان یک مرد و یک فیلسوف که به دانش بزرگان فلسفه غرب – به ویژه نیچه_ اشراف دارد به تحقیر زنان بپردازد و احتمالا شکل ظاهری چهره و سبیلش هم تلاشی است در جهت اصرار بر مشابهت این فیلسوف نما با نیچه؛ دریغ از این که یک فلسفهخواندۀ واقعی می داند که نیچه اگرچه در ارتباط با زنان ناموفق بود اما زن ستیز نبوده است.
منتقدی نوشته بود: به نظرم کارگردان فلسفه و سینماخواندهی ِ پالتو شتری فیلمی ساخته که هم توهین به فلسفه است و هم توهین به سینما.
این اما تفسیر خیلی مثبتی نسبت به این فیلم است چرا که یک قلم که مهترین قلم است جا افتاده و آن زنان است. کاش پالتو شتری صرفا به سینما و فلسفه توهین می کرد و کلیشه نخ نمای تحقیر زنان را کنار می گذاشت.
به مدد افزایش آگاهی جمعی و درک قدرت تخریبی برخی از جملات، ضرب المثل ها و اصطلاحات، جامعه مدت نسبت زیادی است که از برخی از این کلیشه های نخ نمای توهین آمیز عبور کرده است؛ به همین دلیل است که دیگر حتی عقب مانده ترین اذهان هم برای بانمک بودن خود در واگویی یک لطیفه از پیش درآمدهایی چون بهره گیری از اسم اقوام استفاده نمی کنند.
در قرینه ای مشابه بهره گیری از لطیفه ها و یا جملاتی که اساسا هوش و جنسیت زنان را هدف گرفته اند، مدت هاست که محلی از اعراب ندارند و به کارگیری آنان نه موجب جذابیت گوینده که باعث طرد آنان می شود.
پالتو شتری به دلیل همان توضیحی که از آغاز این نوشتار بیان شد حتی قدمی به این سمت هم نمی رود که بگوییم شخصیتی چون کوهیار را در راستای نکوهش چنین شخصیت هایی معرفی می کند.
به همین دلیل این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که در چنین زمانه ای چرا هنوز فیلسازی باید بخواهد که با دستاویز قرار دادن تحقیر - در بدترین حالت - و یا شوخی - در بهترین حالت- با زنان جذاب و سرگرم کننده باشد؟
آقای کارگردان مشکل شما با زنان چیست؟