صحن حضرت زهرا(س) در نجف اشرف، سازه ای ست که هر چه بخواهیم درباره اش صحبت کنیم، باز هم نمی توانیم عظمت و زیبایی و چشم نوازی اش را بیان کنیم. باید آنجا باشیم و ببینیم که معماران و مهندسان و هنرمندان ایرانی، چگونه خشت به خشت آن را کنار هم چیده اند. خشت هایی که حاصل نذر و نیاز مردمانی است که عاشقانه می بخشند و عاشقانه تر، دوست دارند این خاندان بی نظیر تاریخ را.
صحن حضرت زهرا(س) در کنار حرم مولا امیرالمومنین(ع)، در شهر نجف عراق بنا شده است و از آن به عنوان دومین بنای مسقف جهان اسلام پس از مسجدالحرام در مکه مکرمه نام برده می شود.
این صحن در ۲۲۰ هزار متر مربع و در ضلع غربی حرم مطهر قرار گرفته است. ساخت اش از اوایل سال ۱۳۹۰ و در دو بخش زیارتی و غیرزیارتی آغاز شده. بخش زیارتی در چهار طبقه به مساحت ۱۰۰ هزار مترمربع طراحی و اجرا شده و بخش غیرزیارتی نیز شامل ساختمان موزه به مساحت ۱۶۵۰۰ متر مربع است.
طراحی این صحن براساس ویژگیهای شاخص معماری ایرانی- اسلامی، با حضور بزرگان معماری و مهندسی ایرانی و با حمایت ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات صورت گرفته است.
اینک حرم مولای عشق و عدل در کنار خود، صحن زهراترین فاطمه جهان را احساس می کند. در فیلم حاضر بخشی از آخرین روزهای آماده سازی این پروژه افتخارآمیز را می توانید مشاهده کنید.
سرو و یاس؛ حدیث همنشینی حضرات عشق
1
نور برآمد.
جهان درخشید.
زمین گرم شد.
ابر بارید.
سرو سبز شد.
یاس شکفت... آرام.
2
سرو گفت: سلام.
یاس گل داد.
سرو خندید.
نسیم وزید.
رود خزید.
زمین کمی لرزید.
خورشید نزدیک تر شد... سایه ها کوتاه تر.
3
سرو کاکل اش را خم کرد.
یاس قد کشید.
سرو گفت: بیا.
یاس به سرو پیچید.
بالاتر رفت.
سرو سبزتر شد.
پرنده ها آواز خواندند. بلبل چهچهه.
4
سرو به یاس شبنم داد.
یاس گفت: اول گنجشککان روی شاخه.
سرو به یاس شادابی بخشید.
یاس گفت: اول سوسن و صنوبر.
سرو به یاس عشق ورزید.
یاس، هیچ نگفت... پذیرفت.
5
رود پرآب شد.
سرو بالاتر رفت. از دیوار گذشت.
یاس به سرو پیچید. عطرآگین شد.
نهال زیتون رویید. به سرو تکیه داد.
ارغوان گل کرد. گفت: سلام مادر.
شمعدان میان سرو و یاس شکفت.
سرو و یاس ذوق کردند.
رود پرآب تر شد. پرطراوت تر.
6
خورشید گفت: بادها در راهند.
زمین گفت: ابرها می آیند.
سرو گفت: رود خواهد خروشید.
یاس هیچ نگفت. دلتنگ خورشید شد.
سرو، یاس را در خود گرفت.
یاس باز هم به سرو پیچید.
زیتون و ارغوان و شمعدانی هم.
باران بارید. قطره قطره. چکه چکه.
7
رود خروشان بود.
سرو پایدارتر.
آسمان خاکستری.
یاس گفت: خورشید کجاست؟
سرو کاکل اش را خم کرد. گفت: پشت ابر.
شمعدانی به یاس چسبید.
ارغوان سرخ تر شد.
زیتون به سرو تکیه داد.
باران ایستاد. جریان رود، آرام.
سرود گنجشگکان آغاز شد.
8
گل های یاس، بی شمار شد.
زمین از سبزه، مملو.
ارغوان گفت: بهار زیباست.
سرو، شمعدانی را بوسید.
زیتون، یاس را بویید.
سرو بلندتر شد.
عطر یاس زمین را مدهوش کرد.
پرنده ها، ولوله کردند.
زلف صنوبر در نسیم رقصید.
سوسن، رنگ به رنگ.
9
دیوار شِکوِه کرد.
سرو باز هم بالاتر رفت.
یاس بیشتر پیچید به سرو.
زیتون گفت: زمین پاکدامن شد.
نسیم، آزادگی کرد.
ارغوان، آفرین گفت.
خورشید، ابرها را نوازش کرد.
آسمان تبسم کرد.
چشم زمین روشن شد.
شمعدانی گفت: سلام خورشید!
10
دیوار گفت: سایه ات مستدام.
سرو با یاس خندیدند.
رود، قاصدک آورد.
پروانه ها دور ارغوان گشتند.
کبوترها، دانه زیتون چیدند.
خورشید زردتر شد.
یاس با قاصدکان مهربانی کرد.
باد گفت: اینجا بهشت است؟
بلبل آواز سر داد.
شمعدانی، بوی یاس گرفت. ارغوان هم.
11
سرو گفت: بر من بپیچ.
یاس گفت: تکیه گاهم باش.
سرو گفت: سرمستم کن.
یاس گفت: سبزترم ساز.
سرو گفت: زیباتر شو.
یاس گفت: سربلندتر باش.
سرو کاکل ش را نزدیک کرد.
یاس سرش را بر شانه سرو گذاشت.
خورشید خندید... و رفت.
#