به گزارش ایرنا، جابر ساورعلیا یکی از مبارزان انقلابی شهر گرگان است که در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب با حمله ماموران رژیم پهلوی مجروح شد و در نتیجه آسیبهای ناشی از اصابت گلوله، از آن روز قطع نخاع شده که یا روی تخت بستری است و یا گاهگاهی با نشستن بر روی ویلچر به همراه خانواده امکان بیرون رفتن از خانه را دارد.
۴۴ سال زندگی در شرایط بسیار سخت مانند بستری ماندن روی تخت و تحمل عوارض فراوان آن هم این مرد سخت و مقاوم را از آرمانهای انقلاب بازنداشته و او همچنان استوار در راه همرزمان شهیدش به آینده ایران اسلامی امید فراوانی دارد.
جوانی حدود ۲۵ساله بود که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی قدم های استوار خود را در راه غلبه بر اهریمنان پهلوی برمیداشت و در این حال و اوضاع جابر با همراهی دوستان انقلابیاش خود را وقف نهضت امام (ره) کرده و از هر راهی برای ضربه زدن به هیمنه رژیم بهره میبردند.
او تنها جانباز قطع نخاع گلستان از روزهای مبارزه مردمی علیه رژیم پهلوی است که مرور خاطراتش و دیدن دشواریهای زندگی روی تخت و ویلچر گویی ما را با قهرمانی جاودانه روبهرو میسازد.
۱۱ ساله بود که با اندیشههای امام خمینی (ره) آشنا شد و با راهنمایی تعدادی از بزرگان روشن ضمیر و آگاه به مسایل روز راه پیروزی از ایشان را آغاز کرد و به نهضت امام پیوست.
در آن سال ها کشور شاهد کشتار وسیع مردم توسط رژیم پهلوی بود که شکاف بین مردم و حکومت را عمیقتر و علنیتر کرده و جمعیت حاضر در تظاهرات علیه رژیم را روز به روز بیشتر میکرد.
جابر که حالا دانشآموز دبیرستانی و پیشرو در مبارزه با رژیم پهلوی است در مدرسه با همکلاسیهایی روبه رو است که نمیتوانند ترس از خونخواری حکومت را پنهان کنند و میپرسیدند: "با دست چگونه میخواهید با شاه مبارزه کنید؟" این سوال در نظر و زبان بسیاری از مردم دیگر نیز بود اما پاسخ یکی از معلمان راه مبارزه با روشن کرد: " حتی شده با بیل، کلنگ و تیشه و از همه مهمتر با قلم میجنگیم".
یکی از دوستان او روحانی بود و به دلیل سختگیری های رژیم پهلوی و تفتیشهای همیشگی خانه، کتابهای انقلابی اش را به خانه ما آورده بود. چند شب اول از ترس حمله ماموران و شناسایی جای جدید در تاریکی مطلق زندگی میکردیم و حتی شام خود را در تاریک میخوردیم.
وی با مرور خاطرات تلخ و شیرین خود از روزهای مبارزه علیه شاه در گرگان گفت: قبل از انقلاب اسلامی برای بسیاری از کارهای سطحی و معمولی هم باید از پاسگاه اجازه میگرفتیم حتی برای اینکه ماشین افراد را پلاک کنند باید حتما مبلغی به عنوان شیرینی به آنها میدادیم والا برای انجام این کار که جزوی از وظایف آنها بود بیدلیل باید به آنها التماس میکردیم و منتظر میماندیم.
این جانباز قطع نخاعی به ماجرای مجروحیت خود اشاره کرد و گفت: همیشه در تظاهرات و تشییع پیکر شهدا شرکت میکردم. هشتم بهمن ماه ۱۳۵۷ برای تشیع جنازه شهید ولیالله خاندوزی از روستای سید میران به گرگان آمدم. قرار بود ساعت ۸ صبح پیکر شهید را از چهارراه میدان به طرف امام زاده عبدالله (ع) تشییع کنند. حضور گسترده مردم این تشییع جنازه را به اجتماعی بزرگ برای مخالفت با رژیم تبدیل کرد و شعارهای انقلابی مردم ماموران را به گونهای عصبانی کرد که به سمت مردم تیراندازی کردند که یکی از تیرها موجب مجروحیت شد قطع نخاع شوم.
سهم باقی روزهای جوانی و پیری اش شد و با هر بهمن ماهی به خاطرات تب و تاب آن روزها سفر می کند.
وی با روحیه ستودنی در گفت و گو با ایرنا گفت: تازه ۱۱ سالم شده بود که با اندیشه های امام خمینی (ره) آشنا شدم و با راهنمایی ها و تائید بزرگان محل پیرو راه ایشان شدم.
این جانباز ۷۰ درصد افزود: سه فرزندم علی، سارا و آرش قبل از این واقعه مرا با پاهای سالم بدرقه کردند اما از آن پس مرا همآغوش تخت و ویلچر دیدند. فرزند آخرم ۲ ماه پس از این حادثه متولد شد و به عشق امام خمینی (ره) نامش را روح الله گذاشتم.
وی همچنین با مقایسه وضعیت معیشتی ایران قبل و بعد از انقلاب گفت: در آن سالها بیشتر مردم روستانشین از امکاناتی چون برق و تلفن و آب آشامیدنی سالم بیبهره بودند اما پس از انقلاب تقریبا همه روستاهای گلستان از این خدمات بهرهمند هستند و نمیتوان شرایط امروز را با دوران پهلوی مقایسه کرد.
وی بیان کرد: با پیروی از امام خمینی (ره) انقلاب اسلامی پیروز شد و با اطاعت از ولی فقیه این انقلاب تحویل امام زمان (عج) داده خواهد شد.