تهران- ایرنا- نخستین ساخته سینمایی عماد حسینی، سوژه خوبی دارد، ترجیح می‌دهد ورود منعطفانه‌ای به موضوع داشته و از بیان دراماتیکی برخوردار نباشد، عنصری که در طول اثر نیز اصرار بیش از اندازه‌ای روی آن صورت می‌گیرد.

فیلم در شرایطی دست بر روی بیان رئالیستی می‌گذارد که به‌ دلیل نبود این‌همانی، بیشتر به سمت درام می‌غلتد. مشکل «استاد» از جایی شروع می‌شود که مخاطب دقایقی پس از حضور گلنوش (هدیه حسینی‌نژاد) در دفتر ادریس (حسن معجونی) متوجه می‌شود که اثر، فاقد روایت است. کشدار می‌زند. مخاطب، از همان ابتدا می‌داند که غرض ادریس از این هم‌صحبتی طولانی چیست و فیلم به جای چابک‌سازی، مدام در حال پروار کردن یک سکانس طولانی است.

اختتامیه این سکانس طولانی اما کات بی‌رمقی می‌خورد. فلش‌فوروارد بعدی در کنار سکانسی که گلنوش، صدای ضبط‌شده را به نامزدش می‌دهد، ثابت می‌کند که فیلم در اختتامیه آن سکانس، نه‌ تنها از ضعف ساختاری برخوردار است بلکه مشکل روایی نیز دارد. این مشکل روایی در نیمه دوم داستان که محل ورود نامزد به محل کار ادریس است، عمق بیشتری پیدا می‌کند. یک پلان‌سکانس مطول که اطلاعات چندانی طی آن ردوبدل نمی‌شود.

در این میان، فیلمنامه اصرار دارد که از دو مولفه ورود زن ادریس و آزاری که به گلنوش وارد شده، در مقام تعلیق استفاده کند. این دو مولفه که بالذات می‌توانستند نبض داستانی را ملتهب کرده و فیلم را از کرختی روایت خارج سازند، به‌ دلیل پرداخت نادرست داستان و اصرار بر سکون فضا، هرز رفتند و نتوانستند از محل خود، عایدی چندانی را نصیب فیلم کنند.

در این بحبوحه، فیلم به استثنای کاراکتر ادریس، از شخصیت‌پردازی هوشمندانه‌ای برخوردار نبود. این فضاسازی به خصوص در روابط پینگ‌پونگی میان نامزد گلنوش و ادریس، بسیار فاحش نشان داده و سوالات بسیاری را در ذهن مخاطبان ایجاد می‌کند. این دوئل طولانی، در مواقعی به‌ اندازه‌ای از سستی ساختار رنج می‌برد که موجبات استهزای مخاطب را رقم می‌زند.

سینمای شبه‌فرهادی، تمی بود که در اواخر دهه ۸۰ و مخصوصا در ابتدای دهه ۹۰، توسط چند کارگردان تازه‌نفس آن سال‌ها، مورد بازپرداخت قرار گرفت. سینمایی که البته تب آن خیلی زود فروکش کرد و موفقیت چندانی را برای آن کارگردانان به همراه نداشت. حالا اما استاد، شکل دیگری از آن سینماست که نمی‌تواند مخاطب را با هوشمندی و درایت، در مسیر یک دوراهی تصمیم‌گیری قرار دهد. این اشکال بزرگ به این دلیل در فیلم به وجود آمده که نویسندگان، اصل اتفاق را از کلیت داستان حذف کردند و نشانه‌های پنهانی هم برای آن در روایت جاگذاری نکردند. به همین دلیل، در این مسیر، تنها به دیالوگ بسنده کرده و به‌ نوعی مخاطب خود را گول زدند و اجازه ندادند که مخاطب، بر مبنای نشانه‌های فیلم، به اصل قضیه پی ببرد.

در چنین فضایی، روایت، خالی از خرده‌پیرنگ‌های داستانی است و سکانس‌پلان‌های مطول نیز تنها حوصله مخاطب را سر می‌برد. فیلم، یک تقسیم هندسی عجیب دارد. از ۲ نیمه تشکیل شده و در هر نیمه، ۲ کاراکتر، با زیاده‌گویی‌های خود، تنها با کلمات بازی کرده و اجازه نمی‌دهند که درام، حیات طبیعی خود را بپیماید.

نخستین ساخته عماد حسینی، از ضعف ساختار برخوردار است. فیلم هوشمندانه‌ای نیست و به لحاظ اجرا، اشکالاتی در تدوین و تصویربرداری (انتخاب اشتباه قاب‌ در برخی سکانس‌ها) دارد. بیشتر، یک فیلم تجربی است با آرمان‌های بزرگ که می‌خواهد خود را تا اندازه‌های یک درام ملتهب بالا بکشد اما ماحصل کار، نه وجه دراماتیک متبحرانه‌ای دارد و نه بهره‌‎ای از التهاب برده است.

با این سروشکل، «استاد»، نه ربطی به جنبش «می‌تو» پیدا می‌کند و نه می‌تواند ادعای اقتباس از نمایشنامه «اولئانا»ی دیوید ممت را به زبان بیاورد. «استاد»، یک اثر صرفا تجربی بود که برخلاف جریان اصلی فیلم، نباید خیلی به آن پرداخت.