تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۶

تهران- ایرنا- فیلم «هوک» نمره قبولی می‌گیرد. چون فیلمسازی پشت دوربینش ایستاده که با خودش و تماشاگر صادق است. او مردمش را دوست دارد و برایشان احترام قائل است.

هوک یک نیمه اول خوب و یک نیمه دوم متوسط دارد. نقطه قوت فیلم، نقطه ضعف قریب به اتفاق فیلم‌های سینمای ایران است؛ یعنی فیلمنامه. هرچند فیلمنامه هوک بسیار آشناست و فیلمنامه‌نویس کار خارق‌العاده‌ای نکرده، اما در سینمای ایران همین که نقاط اصلی فیلمنامه سر جایشان باشند و اوج‌ها و عطف‌ها قابل تشخیص، یک موفقیت بزرگ رقم خورده است. فیلمنامه هوک، یک فیلمنامه استاندادر و آکادمیک (دانشگاهی) است که به تماشاگر اجازه می‌دهد تا انتهای فیلم، قصه را دنبال کند.

فیلمنامه هوک، یک فیلمنامه استاندادر و آکادمیک است که به تماشاگر اجازه می‌دهد تا انتهای فیلم، قصه را دنبال کند

فیلم درباره پسربچه‌ بلوچی به نام شیران است که با تشویق برادرش، به مسیر قهرمانی ورزش بوکس پا می‌گذارد. نیمه اول فیلم که مربوط به دوران کودکی و نوجوانی پسرک است، کارگردانی دقیقی دارد. نماهای درشت از شیران که او را برجسته و به عنوان سوژه اصلی معرفی می‌کند، خیلی به اندازه است. همچنین دوربین با دادن نماهای pov(زاویه دید)، از طرفی تماشاگر را با پسرک همراه می‌کند و از سوی دیگر، او را ناظر وقایع کودکی خود به تصویر می‌کشد؛ وقایعی که قرار است در بزرگسالی به کمکش بیایند. اما کارگردانی در نیمه دوم افت می‌کند؛ جایی که وارد دوران جوانی شیران می‌شویم و ناگهان دوربینِ غالباً سینمایی فیلم، جای خود را به دوربین تلویزیونی می‌دهد.

فیلمساز از دریا، فانوس خیال می‌سازد

فیلم خیلی خوب شروع می‌شود و به سرعت رابطه پسربچه و برادر بزرگ‌ترش و همچنین رابطه هر دوی آن‌ها با مادرشان را می‌سازد. جغرافیا در فیلم معنا دارد و تصاویر از طبیعت چابهار، صرفاً توریستی نیستند و کارکرد دارند. برای مثال دریای فیلم اصلاً دکوری نیست، فیلمساز با آن کار می‌کند و از دریا، فانوس خیال می‌سازد. تا جایی که پسرک می‌تواند پس از مرگ برادرش، زیر آب دریا با او ملاقات کند؛ دریایی که هم پدر و هم برادر پسرک را در خود غرق کرده اما همچنان محترم و الهام‌بخش است. فیلمساز اقلیمش را دوست دارد و این عشق به وطن، در فیلمش انعکاس پیدا کرده. اتفاقاً فیلم از موقعیت‌هایی ضربه می‌خورد که توسط فیلمساز زیست نشده‌اند؛ از رینگ بوکس گرفته تا مهمانی شبانه دلال. فیلم همچنین از حضور بازیگران غیربومی‌اش نیز آسیب دیده است.

فیلمساز اقلیمش را دوست دارد و این عشق به وطن، در فیلمش انعکاس پیدا کرده

فیلمساز نمی‌تواند باشگاه بوکس و بعد از آن رینگ مسابقه بسازد. با یک پوستر از جو فریزر روی دیوار، مساله حل نمی‌شود. کاش فیلمساز، فیلم عزیز میلیون دلاری کلینت ایستوود را می‌دید که با وجود ضعف‌هایش، از عهده ساختن و معرفی باشگاه بوکس، روابط و ضوابط درون باشگاه، بوکسرها و به طور کلی ورزش بوکس، برآمده است. علاوه بر این که امیر جعفری در نقش مربی، بازی بدی را ارائه می‌دهد، در فیلمنامه هم برای مربی‌گری‌اش موقعیتی طراحی نشده. او فقط در یک مسابقه دو بار فریاد می‌زند آپر و دیگر هیچ. البته در همین لحظه هم شاگردش یک ضربه پانچ می‌زند نه آپرکات. انگار امیر جعفری صرفاً برای دادن پند اخلاقی در فیلم کاشته شده است. اما با این وجود او بدترین بازیگر فیلم نیست؛ امیرمهدی ژوله از همه، به ویژه بازیگران بومی، خیلی عقب‌تر است. تنها بازیگر غیربومی‌ای که از عهده کار برآمده، رویا تیموریان در نقش مادر است.

به ضعف‌های فیلم، جای خالی موسیقی زیبای بلوچی را هم اضافه کنید

پایان فیلم هم چنگی به دل نمی‌زند. مسابقه نهایی شیران که در آن تصمیم می‌گیرد بین قهرمانی و جوانمردی، جوانمردی را انتخاب کند، باید با خود او تمام می‌شد، نه با مربی‌اش که پس از فهمیدن ماجرا، با رضایت و در حالی که سایه بوکسرها پشت سرش افتاده، از سالن خارج می‌شود. کاش به جای مربی، شیران از سالن بیرون می‌آمد و پشت سرش سایه سکوی قهرمانی‌ای می‌افتاد که از کودکی آرزویش را داشت و روی دیوار کارگاه، نقاشی‌اش کرده بود. به ضعف‌های فیلم، جای خالی موسیقی زیبای بلوچی را هم اضافه کنید.

در انتهای یادداشت باید بگویم که با همه این اوصاف، فیلم هوک نمره قبولی می‌گیرد. چرا که فیلمسازی پشت دوربینش ایستاده که با خودش و تماشاگر صادق است. او مردمش را دوست دارد و برایشان احترام قائل است. برای ادامه دوران حرفه‌ای حسین ریگی آرزوی موفقیت می‌کنم.