تهران- ایرنا- فیلمنامه «هوک» یک فیلمنامه استاندارد و آکادمیک است که به تماشاگر اجازه میدهد تا انتهای فیلم قصه را دنبال کند. اما فیلم از موقعیت‌هایی ضربه میخورد که توسط فیلمساز زیست نشده اند؛ از رینگ بوکس گرفته تا مهمانی شبانه دلال فیلم.

«هوک» یک نیمه اول خوب و یک نیمه دوم متوسط دارد، نقطه قوت فیلم نقطه ضعف قریب به اتفاق فیلم های سینمای ایران است، هر چند فیلمنامه «هوک» بسیار آشناست و فیلمنامه نویس کار خارق العاده ای نکرده اما در سینمای ایران همین که نقاط اصلی فیلمنامه سر جایشان باشند و اوج ها و عطف ها قابل تشخیص، یک موفقیت بزرگ رقم خورده است، فیلمنامه «هوک» یک فیلمنامه استاندارد و آکادمیک است که به تماشاگر اجازه میدهد تا انتهای فیلم قصه را دنبال کند.

فیلم درباره پسربچه بلوچی به نام شیران است که با تشویق برادرش به مسیر قهرمانی ورزش بوکس پا می گذارد، نیمه اول فیلم که مربوط به دوران کودکی و نوجوانی پسرک است کارگردانی دقیقی دارد. نماهای درشت از شیران که او را برجسته و به عنوان سوژه اصلی معرفی میکند خیلی به اندازه است.

همچنین دوربین با دادن نماهای pov از طرفی تماشاگر را با پسرک همراه میکند و از سوی دیگر او را ناظر وقایع کودکی خود به تصویر میکشد، وقایعی که قرار است در بزرگسالی به کمکش بیایند اما کارگردانی در نیمه دوم افت میکند. جایی که وارد دوران جوانی شیران میشویم و ناگهان دوربین غالباً سینمایی فیلم، جای خود را به دوربین تلویزیونی میدهد.

فیلم خیلی خوب شروع میشود و به سرعت رابطه پسربچه و برادر بزرگترش و همچنین رابطه هر دو آنها با مادرشان را می سازد، جغرافیا در فیلم معنا دارد و تصاویر از طبیعت، چابهار صرفاً توریستی نیستند و کارکرد دارند برای مثال دریای فیلم اصلا دکوری نیست، فیلمساز با آن کار میکند و از دریا فانوس خیال میسازد.

تا جایی که پسرک میتواند پس از مرگ برادرش زیر آب دریا با او ملاقات کند، دریایی که هم پدر و هم برادر پسرک را در خود غرق کرده اما همچنان محترم و الهام بخش است، فیلمساز اقلیمش را دوست دارد و این عشق به وطن در فیلمش انعکاس پیدا کرده، اتفاقاً فیلم از موقعیت هایی ضربه میخورد که توسط فیلمساز زیست نشده اند؛ از رینگ بوکس گرفته تا مهمانی شبانه دلال فیلم همچنین از حضور بازیگران غیر بومی اش نیز آسیب دیده است.

فیلمساز نمیتواند باشگاه بوکس و بعد از آن رینگ مسابقه بسازد با یک پوستر از جو فریزر روی دیوار مسئله حل نمیشود کاش فیلمساز، فیلم «عزیز میلیون دلاری» کلینت ایستوود را میدید که با وجود ضعف هایش از عهده ساختن و معرفی باشگاه بوکس روابط و ضوابط درون باشگاه بوکسرها و به طور کلی ورزش بوکس برآمده است.

علاوه بر این که امیر جعفری در نقش مربی بازی بدی را ارائه میدهد در فیلمنامه هم برای مربی گری اش موقعیتی طراحی نشده او فقط در یک مسابقه دو بار فریاد میزند «آپر» و دیگر هیچ. البته در لحظه هم شاگردش یک ضربه پانچ میزند نه آپرکات، انگار امیر جعفری صرفاً برای دادن پند اخلاقی در فیلم کاشته شده است اما با این وجود او بدترین بازیگر فیلم نیست؛ ژوله از همه به ویژه بازیگران بومی خیلی عقب تر است.

تنها بازیگر غیر بومی ای که از عهده کار برآمده رویا تیموریان در نقش مادر است. پایان فیلم هم چنگی به دل نمیزند، مسابقه نهایی شیران که در آن تصمیم میگیرد بین قهرمانی و جوانمردی جوانمردی را انتخاب کند، باید با خود او تمام میشد نه با مربی اش که پس از فهمیدن ماجرا با رضایت و در حالی که سایه بوکسرها پشت سرش افتاده از سالن خارج می شود.

کاش به جای مربی، شیران از سالن بیرون میآمد و پشت سرش سایه سکوی قهرمانی ای می افتاد که از کودکی آرزویش را داشت و روی دیوار کارگاه نقاشی اش کرده بود، به ضعف های فیلم جای خالی موسیقی زیبای بلوچی را هم اضافه کنید.

در انتهای یادداشت باید بگویم که با همه این اوصاف، فیلم «هوک» نمره قبولی می گیرد چرا که فیلمسازی پشت دوربینش ایستاده که با خودش و تماشاگر صادق است او مردمش را دوست دارد و برایشان احترام قائل است. برای ادامه دوران حرفه ای حسین ریگی آرزوی موفقیت میکنم.