به گزارش ایرنا، نقشهها همیشه به ما شناختی آرامشبخش میدهند. شناختی توأم با حس تسلط و درک. نقشهها، دست مکانها و فضاها و شهرها را برای ما رو میکنند. از پیچیدگی آنها میکاهند و باعث میشوند به جای اینکه سرگردان در کوچهها پرسه بزنیم و از پایین همهچیز را ببینیم، به کوچهها و خیابانهای پیچ در پیچ شهر نگاهی از بالا بیفکنیم.
این نگاه از بالا، در مورد فرهنگ و جامعه بیش از هرجای دیگر مورد نیاز است؛ چراکه کوچه و خیابانهای هیچ شهری به اندازه این شهر در یک دیگر گره نخورده است. برای از بالا نگریستن این شهر، ما تنها یک ابزار در اختیار داریم: آمار. نظریات و علوم و معارف مربوط به فرهنگ، شاید بتوانند این نقشه را تفسیر کنند اما به خودی خود، تصویر جامع فرهنگی امروز را روشن نمیسازند. آمار، حدود و ثغور فرهنگ ما را ترسیم میکند و به ما تصویر میدهد. آمار است که به ما میگوید هر جاده رو به کدامین سمت دارد. موسیقی به کجا میرود و سینما به کجا، کتاب به کجا میرود و انیمیشن به کجا.
این آمارها را میتوان از مناظر گوناگون بررسی کرد. مثلا میتوان از زاویه مسئلهشناختی به آنها نگریست و بیماریهای ریز و درشت یک مقوله را از آنها استخارج کرد. برای مثال، ما یک آمار در اختیار داریم که میگوید ژانر کمدی در سینمای ایران، با اختلاف بسیار زیادی از نظر فروش، از دیگر ژانرها سبقت دارد. میزان فروش فیلمهای کمدی از ژانر پرطرفدار بعدی یعنی ژانر اجتماعی، بیش از سه برابر بیشتر است. این در حالی است که خود ژانر اجتماعی حدودا ۶ برابر از ژانر بعدی که درام باشد، بیشتر میفروشد و ژانرهای دیگر همگی فروش کمی را تجربه میکنند. این آمار، سرنخی است که شست ما را از چند اتفاقی که در سینمایمان جریان دارد باخبر میکند.
اولین موضوعی که میفهمیم، تنوع بسیار پایین ژانرها و موضوعات در سینمای ایران است. گیشه، تقریبا در تصاحب دو ژانر کمدی و اجتماعی است. این تنوع پایین، یعنی بیتوجهی به انبوه امکانات ژانری هنر هفتم در سرگرم ساختن مردم. این میتواند پاسخی باشد به سؤالی که یک آمار دیگر برای ما ایجاد کرده و آن سؤال این است که چرا مردم ایران کم به سینما میروند؟ تنوع پایین ژانرها ما را به این حقیقت راهنمایی میکند که اساسا گیشه سینمای ایران سلیقه و نیاز تعداد زیادی از مردم ایران را پاسخ نمیگوید. میتوان پیشتر رفت و گفت ژانر اجتماعی به نوعی ژانر طبقه متوسط است. ژانری که علاوهبر معضلات طبقه متوسط مثل طلاق و خیانت، مسائل و مشکلات طبقه فرودست جامعه مثل حاشیهنشینی، اعتیاد، جنسیتزدگی، فرهنگ لاتبازی و فقر را به مثابه ملات نمایشی و سرگرمکننده به مخاطب طبقه متوسط ارائه میکند. باز هم میتوان جلوتر رفت و گفت جشنوارهزدگی و شیفتگی به دیده شدن در جشنوارههای غربی، فیلمسازان را به سمت ارائه تصویر اگزوتیک و غربپسند از ایران سوق میدهد. همه اینها از یک سرنخ قطعی و مسلم به دست آمد. آمار و ارقام، حکم شواهدی را دارند که به ما کمک میکنند همچون یک کارآگاه یا پزشک، مسائل موجود را ریشهیابی کنیم.
شواهد آماری، باعث میشوند به جای تأکید بر حس عمومی که نادقیق و بعضا غلط یا غلطانداز است، پا بر جای محکمی بگذاریم. همه اینها انگیزی تولید اثری است با نام «نقشه مسائل صنعت سینما در ایران». گروه سیاستپژوهی و تحلیل داده نمافر این اثر را اولا به عنوان یک نقشه تولید کرده است. تقشهای که قرار است با تکیه بر آمار، تصویری جامع و از بالا به مخاطب خود ارائه کند. این نقشه، به مسائل نظر دارد. یعنی خلاءها و ایرادها و چالشها را معرفی میکند. این سند همچنین صنعت سینما را زیر ذرهبین خود میگیرد نه هنر یا رسانه سینما را. این مسائل با رویکرد شواهدمحور گردآوری شدهاند. شواهدی از جنس آنچه آمار به ما میگوید. مثلا در آمار بالا، اختلاف بسیار زیاد فروش ژانر کمدی به نسبت دیگر ژانرها، شاهدی بر نوع نگاه مخاطب ایرانی به هنر هفتم به شمار میآید و ذائقه او را به ما نشان میدهد. شاید بتوان گفت سینما در چشم بخش مهمی از مخاطب ایرانی، محلی برای خندیدن، به صرف پفیلا و کوکاکولا است؛ خندیدنی که احتمالا از دل یک داستان برنیامده؛ از تکهپرانیها و بزلهگوییها و موقعیتهایی برآمده که الزاما هم نیازی نیست در دل یک داستان گنجانده شده باشند و در زندگی روزمره هم پیش میآیند. این شاهدمثال، نیاز ما به بهبود ذائه فرهنگی و هنری مخاطبان روشن میسازد.
از نظر تولیدکننده «نقشه مسائل صنعت سینمای ایران»، هر صنعت را میتوان با رویکردی هفتگانه بررسی کرد:
سیاستگذاری و نظارت
تأمین مالی
آموزش، پژوهش و محتوا
تولید و اشتغال
اشاعه و ترویج گفتمان
بازار و فروش
مخاطب و مصرف
در این سند مسائل صنعت سینمای ایران ذیل هریک از این محورها مورد بررسی قرار گرفته است. مثلا مسائل و شواهدی که در مثال بالا مورد بررسی قرار گرفت، ذیل رویکرد مخاطب و مصرف قرار میگیرد.