۶۶ سال سن دارد، گذر عمر موهایش را کمی سپید کرده است، حجتالاسلام مجتبی قائدامینی، پدری که روزهایی از دوران نوجوانی و جوانیاش را در اسارت ساواک بود و به قول خود، در عنفوان جوانی طعم رنج و شکنجه های ناجوانمردانه ساواک و نیروهای امنیتی دوران طاغوت را چشید اما هیچگاه دست از مبارزه و حمایت از امام راحل برنداشت.
وی از دیار اسدآباد، از توابع شهرکرد استان چهارمحال و بختیاری است که در سال ۳۵ و در یک خانواده مذهبی با سطح مالی متوسط به دنیا آمده و از سال ۷۳ نیز تاکنون در قزوین زندگی میکند.
حجت الاسلام قائد امینی روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار کرد: پدرم روحانی بود و تحصیلاتش را در حوزه علمیه نجفآباد اصفهان و شهرکرد گذراند، حمله نیروهای رژیم شاهنشاهی به مدرسه فیضیه در سال ۴۲ اولین خاطرهای است که از ناجوانمردیهای رژیم شاهنشاهی به خاطر دارم.
وی ادامه داد: علاقه به امام خمینی (ره) در خانواده ما نهادینه شده بود و پدرم به شدت شیفته سیره ایشان بودند تا جایی که امام را مرجع تقلید خود انتخاب کرده و بنده نیز طریق مراوداتی که پدرم با امام داشتند، با ایشان آشنا شدم، از همین رو در سال ۵۰ و زمانی که فقط ۱۵ سال داشتم وارد فیضیه قم شدم.
وی با بیان اینکه ورود به حوزه علمیه سطح آگاهی و شناختم را نسبت به امام راحل و همچنین مسایل روز سیاسی افزایش داد، تصریح کرد: همین مساله باعث ورود بنده به مبارزات سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی شد و در نخستین سال ورودم به حوزه، مجلس سنای شاه به ساحت مقدس امام خمینی (ره) توهین کرد که ناراحتی روحانیون قم را به همراه داشت و آنان تصمیم گرفتند تا در برابر این توهین تظاهراتی را از مدرسه فیضیه تا مسجد فاطمیه به رهبری آیتالله بهجت (ره) داشته باشند و از آنجا به بازار قم بروند که البته سرانجام این اتفاق مردمی، با هجوم نیروهای نظامی خنثی شد.
حجت الاسلام قائد امینی یادآور شد: در پی توهین به امام راحل، اعتراضات دیگری در حرم حضرت معصومه (س) بعد از اقامه نماز مغرب و عشا به امامت آیتالله مرعشی برگزار شد و بنده نیز پس از اقامه نماز گفتم "برای سلامتی مرجع عالیقدر جهان تشیع، زعیم عالیقدر حوزههای علمیه، حضرت آیتالله العظمی روحالله الموسوی الخمینی (ره) صلوات" و مردم هم با صدای بلند صلوات فرستادند.
وی ادامه داد: بلافاصله پس از نماز نیروهای ساواک که در محل آماده بودند، به سراغم آمدند و من را به همراه عده دیگری از مردم مورد ضرب و شتم قرار داده، زخمی کردند و سپس برای بازجویی به زندان شهربانی قم بردند.
این فعال سیاسی و انقلابی با اشاره به اینکه نیروهای ساواک پس از دستگیری و پیدا کردن اطلاعیههای شهید آیتالله محمدرضا سعیدی (ره) که از یاران باوفای امام بود و زیر شکنجه نیز به شهادت رسیده بود، مرا دستبند زدند و روانه زندانم کردند.
وی اضافه کرد: پس از ۲ ماه و نیم در زندان قم، به همراه تعدادی از طلاب زندانی شده به زندان قزل قلعه در تهران منتقل شدیم و پس از مدتی نیز دادگاهی شدم و چون ۱۵ سال سن داشتم در دادگاه ارتش با دریافت حکم منع تعقیب، آزاد شدم.
به گفته وی، مهمترین محل نگهداری زندانیان سیاسی رژیم طاغوت زندانهای قزل قلعه، اوین و قصر بود.
حجت الاسلام قائدامینی ادامه داد: در سال ۵۴ به اتفاق برخی از دوستان تصمیم گرفتیم تا برای سالگرد شهدای ۱۵ خرداد ۴۲ مراسمی در مدرسه فیضیه قم برگزار کنیم و به همین مناسبت پارچه نوشته ای را با عنوان "به یاد آریم آن محرم نیمه خرداد، خروش خشم انسانهای آزاده، خمینی و خمینیها" را تهیه و در این مراسم ضمن قرائت آن حاضران به یک باره شعار درود بر خمینی، مرگ بر شاه سردادند.
وی با بیان اینکه بعدازظهر همان روز طلاب از مدرسه فیضیه تا میدان حضرت معصومه (س) تظاهرات کردند، افزود: نیروهای شهربانی و کمک ساواک و با استفاده از خودروهای آبپاش و تیراندازی تلاش کردند تظاهرات را سرکوب کنند که در نتیجه طلاب که بیش از۵۰۰ نفر بودند، به مدرسه فیضیه بازگشتند و این ماجرا از ۱۵ تا ۱۷ خرداد ادامه داشت و روحانیون در این سه روز که توسط ماموران معاصره شده بودند، به حالت اعتراض از پشت بام ها برای مردم سخنرانی می کردند.
وی اضافه کرد: در نهایت و با کمبود غذا، نیروهای گارد شاهنشاهی از تهران به قم اعزام شدند و با یورش به مدرسه فیضیه تلاش کردند روحانیون معترض را دستگیر کنند و بنده نیز با خروج از مدرسه، در نهایت مقابل شهربانی قم دوباره دستگیر شدم.
وی با بیان خاطراتی از شکنجه های خود و سایر زندانیان سیاسی در بند، تصریح کرد: در زندان اوین نیروهای ساواک انواع بلاها شکنجهها را بر سر ما آوردند تا جایی که به طور مداوم دست و پای زندانیان را میبستند، روی تخت میخواباندند و با مشت، لگد و شلاق شکنجه می دادند و حرف های ناسزا و رکیک را نیز بار زندانیان میکردند و بعد از شلاق زدن بر کف پا، ما را وادار می کرد تا با پاهای خون آلود راه برویم.
این روحانی مبارز با بیان اینکه، عشق به انقلاب و آرمان های انقلاب التیام بخش تمامی دردها و رنج های زندانیان در زندان ها بود، گفت: آن چه باعث شد زیر شکنجههای سخت و ضرباتی که با کابل به کف پایمان میزدند را تحمل کنیم تنها عشق و علاقه ای بود که به امام خمینی (ره)، انقلاب و آرمان های آن داشتم.
وی اضافه کرد: هر روز مقاومت برای یک زندانی دربند به اندازه ۱۰۰ روز بود تا اینکه پس از چهار ماه بازجویی، برخی از روحانیون دستگیر شده را به مناطق دوردست و برخی را نیز به سربازی فرستادند و برخی از دستگیرشدگان را نیز به حبس های طولانی مدت محکون کردند و بنده نیز به سه سال زندان محکوم شدم که پس از مدتی حبس در زندان قصر به اصفهان منتقل شدم و در نهایت نیز در ۱۷ خرداد سال ۵۷ آزاد شدم.