عیسی رضایی فرزند کرامت یک نوجوان سرطانی و عاشق فوتبال است و آرزو دارد که بازوبند کاپیتانی تیم ملی فوتبال را بر بازو ببندد.
در بیمارستانی که او بستری است دختری به نام پروانه هم حضور دارد که علاوه بر سرطان مشکل بینایی هم دارد و پدرش را از دست داده. پروانه آرزو دارد دریا را ببیند و مادرش مانع از انجام این کار می شود. در حالی که با تلاش کریم باقری، روزی تعیین می شود تا عیسی به تمرین تیم ملی برود و بازوبند را ببندد عیسی در دوراهی بین رفتن سر تمرین تیم ملی یا بردن پروانه به ساحل دریا سرگردان می ماند.
دومین ساخته محمد حمزه ای فیلمساز جوان سینمای ایران فیلمی درباره کودکان است اینکه تاکید میکنم فیلم درباره کودک است و نه برای کودک به این دلیل که موضوع فیلمنامه و ساختار آن به گونه ای است که شاید تماشایش برای قشر سنی کودک و نوجوان چندان مناسب نباشد و این مخاطب را به لحاظ روحی دچار آسیب کند.
فیلمنامه قرار نیست که عواطف و احساسات بیننده را در مواجهه با بیماری کودکان معصوم تحریک کند بلکه زندگی کردن و زیستن را حتی در شرایط سخت یادآوری می کند. اگرچه در برخی صحنه ها به دلیل افزایش بار دراماتیک داستان، مخاطب تا مرز گریه نیز پیش می رود اما مشخص است که هدف فیلمنامه نویس گریه گرفتن از مخاطبش نبوده است. اما از طرف دیگر با وجود ایده خوبی که در فیلمنامه وجود دارد، در پرداخت آن و پرداخت شخصیتها مشکلاتی را مشاهده می کنیم.
به بیان دیگر فیلمنامه در حد یک ایده خوب باقی مانده و موفق به بسط مناسب در بستر درام نشده و به همین دلیل چندان جاندار نیست و از اواسط داستان به بعد وارد یک فضای یکنواخت و کسل کننده می شود و این فضا تا پایان قصه نیز دچار تغییر نمی شود
.حتی تغییر تصمیم عیسی و پدرش نیز چنان پرداخت ضعیفی دارد که نمی توان به راحتی از این تغییر تصمیم قانع شد. این مساله در شخصیت پردازی نیز وجود دارد تقریبا شخصیت کامل و مشخصی از هیچیک از شخصیتها در کاپیتان مشاهده نمی کنیم البته تا حدی فیلمنامه نویس روی پردازش شخصیت عیسی کار کرده اما این موضوع و این تک بعدی بودن به تنهایی کافی نیست.
ساختار نیز متاثر از فیلمنامه ساختاری کند است اگرچه معتقدم که کاپیتان در مجموع اثری شریف انسانی و قابل احترام است اما انصافا اثری نیست که برای پرده سینما ساخته شده باشد و در بهترین حالت میتوان آن را برای مدیومی مثل تلویزیون در نظر گرفت.
ضمن اینکه درخشانترین نکته اتکای فیلم بازی بازیگران کودک و نوجوان فیلم است که انصافا گل کاشته اند و به نوعی عصای دست محمد حمزه ای بوده اند . پایان بندی فیلم هم نیاز به تدوین مجدد دارد و معتقدم با یک پایان بندی بسیار سطحی و کلیشه ای مواجهیم بنظرم چنانچه فیلم در همان نمای هوایی بسیار زیبا که قایق عیسی و همراهان را بر روی دریا نشان می دهد با پایان حرفه ای تر و هوشمندانه ای تری مواجه می بودیم تا پایان بندی کنونی.
به هر شکل خوشحالم که فیلمی درباره کودک و با یک ایده خوب در سینمای ایران ساخته شده اما محمد حمزه ای برای بهتر شدن در آثار بعدی نیاز به تلاشی همه جانبه و دیدگاهی نوین دارد که امیدوارم به آن دست یابد.