اول. سیاست را که فاکتور بگیریم و نفاق سلبریتیهایی که هم پول فارابی را میگیرند و هم ژست تحریم که کنار بگذاریم، جشنواره فجر همچنان مخاطب دارد و امسال هم که با ورود ویگن ددریان خواننده مرحوم و شهرام آذر خواننده موجود (!) در جشنواره روبرو بودیم. ویگن در جنگل پرتقال حضوری پررنگ داشت و هم صدا و هم تصویرش را دیدیم و شهرام آذر در فیلم وابل با قطعه ای رپگونه(گفتاواز) به نام پری همراهی کرد و فرامرز آصف هم با قطعه عروس پس تحریم نه بر مخاطب اثر کرده و نه بر فیلمساز و این طور که پیش برویم در آینده و با سهلگیری های نظارتی شاید شاهد هنرمندان مهاجر دیگری در آثار باشیم.
دوم. خوب نیست که در جشنواره چند فیلم داشته باشی و دو فیلم هم متعلق به فارابی و بعد تازه در پردیسی ارگانی قهوهخانه راه بیندازی و باز آن قدر حرمت برای فجر که هیچ، برای همکارانت که هیج، برای پولی که گرفته ای قائل نباشی که حتی در یک نشست حاضر نشوی. آقای الف با صدو پنجاه سانت قد که ده سال است تیپ جوان خسته، عصبی تلخ را بازی میکنی اگر واقعا مرد تحریم هستی، دریافتی های ارگانی را تحریم کن، اگر واقعا به استوریهایت اعتقاد داری قید راهاندازی کافه رستوران در پردیسی متعلق به یک بانک ارگانی را بزن. اصلا چرا قبل از تحریم دستمزدهایی که بابت پروژه های فارابی گرفتی را پس نمیدهی؟ اینکه کنار آن آقازاده قرار گرفتی و رسیدی به رستوران داری در پردیس ارگانی عیب ندارد ولی لااقل کمی هم قدردان ارگانهای نظام باش. کجای دنیا می توانستی به ساختار متلک بگویی و بعد بهره ور پردیسی ارگانی شوی؟
شنیدن صدای خروپف عمیق در برخی سانس های آخر شب سینماهای مردمی هم عالمی دارد. فرض کنید سر فیلمی کاملا جدی درباره تقابل مرگ و زندگی، ناگهان با صدای خروپف دوستانی روبر می شوید که انگار مدت هاست نخوابیده اند و یک دل سیر میخواهند بچرتند
سوم. شنیدن صدای خروپف عمیق در برخی سانس های آخر شب سینماهای مردمی هم عالمی دارد. فرض کنید سر فیلمی کاملا جدی درباره تقابل مرگ و زندگی، ناگهان با صدای خروپف دوستانی روبر می شوید که انگار مدت هاست نخوابیده اند و یک دل سیر میخواهند بچرتند. هرچند خوابیدن عیب نیست و خود را به خواب زدن، عیب است ولی این هم مانند سرو یک لواشک بعد از صرف دیزی سنگی چرب و چیل است. صحبت دیزی شد باید از خاگینه خوش رنگ و لعابی بگوییم که در فیلم اتاقک گلی و قبل از شکل گیری نماهای تکان دهنده از مرصاد صرف شد. اتاقک گلی را باید شگفتی جشنواره امسال دانست؛ فیلمی بی ادعا که داستانی استراتژیک در نزدیکی عملیات مرصاد را روایت میکرد و در بسیاری از امور تولید از فیلمبرداری تا تدوین، کارگردانی و طراحی صحنه فیلمی آبرومند و شسته رفته است و نشاندهنده اینکه اگر علقه و جهان بینی باشد حتی در استانها هم میشود کار خوب انجام داد.
چهارم. صحبت کارهای استانی شد، بد نیست از فیلم هایپاور یاد کنیم که با بودجه ای اندک و حدود یک میلیارد تومان که در مقیاس مرسوم تولید سینمایی واقعا ناچیز است با حمایت ارتش تولید شده است. فیلمی که ورای اشکالات تولید که ناشی از تازه کاری سازنده است نوعی عرق به میهن و تلاش برای روایت دلاوری های منصور ستاری و عباس بابایی دارد که واقعا رشک برانگیز است. اینکه تولید فیلمهای جنگی را مترادف بریز و بپاش بدانیم و هر بار بخواهیم میلیاردها تومان صرف تجربه هایی بعضا متوسط و ضعیف کنیم که سازندگان آنها کمترین علاقه ای به سوژه ندارند، دوره اش گذشته. باید بودجه های تولید پروژه های استراتژیک را صرف همین جوانان مستعد استانی کرد که تلاش میکنند فیلمهای داستان گو درباره عملیات های جنگی بسازند. های پاور اثر درجه یکی نیست ولی با یک تدوین مجدد به محصولی قابل تحمل بدل خواهد شد که لااقل میشود آن را بارها از رسانه ملی پخش کرد و بخشی از زندگی شهدای هوانیروز را به مخاطبان نشان داد. این را هم یادتان نرود کنار این جوانان علاقمند حتما تهیهکننده کاربلد و استخوان خردکرده بگذارید که همه چیز را از صفر شروع نکنند.
پنجم. گرانفروشی اپیدمی شده... مصداق میخواهید؟ در فودکورت خانه رسانه یک پرس قورمه سبزی آبکی با برنج هندی را ۱۲۰ هزار تومان با اهالی رسانه حساب میکنند و یک ساندویچ کتلت با نان بیات را حدود ۱۰۰ هزار تومان! میدانیم که گرانی فراگیر شده ولی همین حالا شعبه ای از رستوران باسابقه فارسی در پردیس سینمایی هدیش مال همان یک پرس قورمه سبزی پرگوشت با برنج ایرانی را حدود ۸۰ هزار تومان میفروشد. بماند که در جای جای پایتخت کترینگ هایی هستند که خورش قورمه سبزی را کیلویی ۱۰۰ تا ۱۲۰ هزار تومان میفروشند یعنی با پول یک پرس قورمه سبزی پردیس ملت به راحتی میتوان یک کیلو خورش قورمه سبزی خرید و لااقل چهار نفر را سیر کرد.
فودکورت پردیس ملت چیست؟ این پردیس که در طول سال هم فودکورت ش رونق ندارد در زمان اسکان اجباری اهالی رسانه در آن، باید خاطره خوشی بگذارد تا لااقل بخشی از اهالی رسانه در طول سال هم بدان مراجعه کنند ولی گویا هدف نه جلب مخاطب در بلندمدت که سود هنگفت در همین ده روز است. جز این بود در این سالهایی که خبرنگاران را به زور به پردیس ملت میبرند، مطمئنا برخی از مشکلات ابتدایی پردیس و مثلا نداشتن پیاده رو مناسب جنب نیایش حل میشد نه اینکه همچنان خبرنگاران بیچاره مسیر کنار نیایش را در تاریکی و بر روی بلوک هایی بپیمایند که هر لحظه امکان ریزش دارند...