از جمله این آثار مکان محور میتوان به «مهمان مامان» و «اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی اشاره کرد. بااینحال، در سالهای اخیر به دلایل متعدد فیلمهای آپارتمانی بیشتری در سینمای ایران ساخته میشود که شاید کمبود بودجه، صرفهجویی در هزینه تولید، محافظهکاری عوامل اصلی ساخت یک فیلم و حتی افزایش تمایل فیلمسازان برای ساخت فیلمهایی درباره طبقه متوسط شهری میتواند از عوامل تاثیرگذار در مسیر خلق درامهای آپارتمانی باشد.
با این مقدمه کوتاه قصد دارم به این مساله مهم اشاره کنم اگرچه آثار درام همچنان مخاطب خود را دارند اما درامهای آپارتمانی تبدیل به آثاری مشابه یکدیگر شدند که شاید تماشاگر دیگر میل و رغبتی به آنها نشان نمیدهد. به همین دلیل این روزها بحث فراتهران میان نهادهای سازنده فیلم و تهیهکنندگان بخش خصوصی مطرح میشود تا شاید بتوان از فضای آپارتمانی خارج شد.
ناگفته نماند ظرفیتهای بکر موجود در خارج از تهران میتواند یک رقابتی میان سازندگان آثار برای نمایش آنها ایجاد کند و سینمای ایران را از فضای تکراری و کلیشهای رها سازد.
همچنین اگرچه خلق یک اثر در خارج از تهران سختیهای بسیار و ویژه خود را دارد اما منجر به معرفی طبیعت بکر مناطق مختلف و از همه مهمتر جذب مخاطب میشود؛ البته اگر فیلمبردار زرنگ باشد و قابهایی ببندد که تاکنون کمتر چشمی دیده است.
توجه به سینمایی که در خارج از پایتخت خلق میشود، مزیت مهم دیگری دارد. اینکه میتوان از تهران خارج شد و گویشها و لهجههای مختلف را به گوش مخاطبان رساند. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که این تنوعات زبانی و فرهنگی، سرمایههایی هستند که میتوان درام سینمایی از آن بیرون کشید؛ چیزی که ما از آن بیخبر هستیم و تلاش میکنیم همهچیز را یکسان و یک شکل نشان دهیم.
امسال هم مانند سال گذشته چهلویکمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، اثری را برگزیده است که میتوان آن را تُرکزبان نامید. «در آغوش درخت» عنوان اولین ساخته بلند بابک لطفی خواجهپاشاست که علاوه بر تصویربرداری در شهر ارومیه، تلاش داشته است زبان ترکی را نیز وارد فیلم کنند و دیالوگهایی به این زبان از در اثر خود به کار ببرد؛ اتفاقی که برای اولین بار در فیلم سینمایی «ائو» (خانه) ساخته زندهیاد اصغر یوسفینژاد رخ داد و پس از آن در فیلمهای سینمایی «پوست» به کارگردانی برادران ارک، «آتابای» به کارگردانی نیکی کریمی و «موقعیت مهدی» ساخته هادی حجازیفر تکرار شد و شاید بهتر باشد که بگوییم فیلمسازان از این مساله برای خلق اثری متفاوت وام گرفتند.
یکی از نکاتی که نباید از آن غافل شد، این است که قطعا برخی از مخاطبان به دلیل آنکه ۹۰ درصد فیلمهای ایرانی به زبان فارسی هستند، با زیرنویس ارتباط برقرار نمیکنند. پس باید فیلمساز به دنبال اجرای درست بازیها و قصه باشد که بتواند تا پایان مخاطب را با خود همراه کند؛ مسالهای که کارگردان «در آغوش درخت» بدان توجه کرده است و با خلق لحظات دراماتیک و ملتهب تماشاگر را تا پایان با خود همراه میکند. در این میان قطعا بازی کودکان خردسال این اثر و کاراکترهای اصلی آن یعنی مارال بنیآدم، جواد قامتی و روحالله زمانی تاثیرگذار بوده است.
و اما از جمله نقاط مشترکی که آثار تُرک زبان دارند، شاعرانه بودن کار است؛ ویژگی که شاید بتوان آن را به اقلیم مورد نظر مرتبط دانست. این شاعرانگی جنس لطیفی از کار میسازد که باعث میشود مخاطب با حال خوب از سالن نمایش خارج شود؛ اتفاقی که به زعم کسانی که اولین ساخته بلند بابک خواجه پاشا را دیدهاند، برایشان رخ میدهد.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که اکثر فیلمهای اجتماعی در سالهای اخیر با موضوع دغدغهها و دردهای طبقه اجتماعی متوسط در پایتخت تولید شده که با تصویر ناامیدکننده همراه بوده است. این مساله باعث شده است چشم مخاطب ایرانی از زیباییها و مسایل جامعه فراتر از تهران نرود و به جامعه آپارتماننشین محدود شود.
اما نباید فراموش کرد که بافت فرهنگی و اجتماعی کشور آنچنان از تنوع و رنگبندی برخوردار است که ظرفیتهای بزرگی برای خلق درام دارند و حتی به واسطه آن مخاطب میتواند به مکانهایی که نرفته است، سفر کند.
تولید یک فیلم در خارج از پایتخت حتی به دیده شدن بازیگران بومی نیز کمک میکند و میتواند فرصتی برای ورود آنها به سینمای ایران فراهم سازد. این ویژگی در فیلمهای «پوست» و اینک در «در آغوش درخت» رخ داده است.