به گزارش ایرنا از زمین های سبز گندم و کلزای کنار جاده کلاله عبور کرده و وارد روستای «اجن یلی» شدیم و با گذر از بوته های تمشک وحشی کنار کوچه های روستا از پسر بچه ای که در آن حوالی دوچرخه سواری می کرد سراغ خانه «عفت مرادی زاده» را می گیریم که با لهجه ترکمنی زیبا ما را به سمت خانه ای نقلی هدایت می کند.
پسربچه از سه پله خانه بالا می رود تا به صاحبخانه ورودمان را اطلاع دهد، گوشه ای ایستادم و حرف هایم را توی ذهن مرور کردم، بانویی با روسری و لباس بلند ترکمنی که طرح های سنتی داشت به استقبالم می آید، جلو رفتم و سلام کردم که با گشاده رویی جواب سلامم را به زبان ترکمنی داد، پسر بچه که تازه متوجه شدم نوه عفت خانم بوده با خنده می گوید «مادربزرگم نمی تونه فارسی صحبت کنه» از من اجازه می گیرد تا به مادرش اطلاع دهد و آنها هم در این گفت و گو حاضر باشند، در حالی که به رفتن نوه مهربان این بانو نگاه می کنم عفت خانم با خوشرویی مرا دعوت به خوردن چایی می کند.
سالخوردگی اش به جنب و جوش و فعال بودنش نمی خورد و همانطور که پشت دستگاه بافت مشغول ابریشم بافی است می گوید: هنرهای سنتی فرآوری ابریشم، رنگرزی، چله کشی، سوزن دوزی، نخ ریسی را از کودکی مادربزرگم به من یاد داد و سال های سال مرا با انتقال این هنر که سینه به سینه از گذشتگانش به او رسیده بود مرا مدیون خود کرد.
عفت مرادی زاده افزود: شوهرم در جوانی فوت کرد و من فرزندانم را با درآمد نمدمالی، کار در زمینهای کشاورزی و فروش پارچه هایی که از ابریشم میبافتم به تنهایی بزرگ کردم.
در پاسخ به اینکه چند سال دارند می خندد و میگوید: «خاله جان من سنی ندارم تازه اول راهم گرچه براساس تاریخ شناسنامهای ۹۳ ساله باید باش.»
وی اظهار داشت: سه پسر و پنج دخترم را که طفلان کوچکی بودند به تنهایی و فقط فقط با هنرهای دستی ام همچون ابریشم بافی بزرگ کردم و هنر مادربزرگ هایم سبب رزق حلالم شد.
این بانوی هنرمند بیان کرد: شب ها تا صبح ابریشم بافی می کردم و پس از اتمام آن به روستاهای اطراف می رفتم و با قیمت خیلی کم می فروختم و بانوان زیادی تمایل به یادگیری این هنر داشتند که با جان و دل به همه آنها این هنر را آموزش دادم.
این گنجینه زنده بشری افزود: به مرور زمان مشتریان فراوانی از مینودشت، گنبد، تهران، یزد و دیگر شهرهای ایران پیدا کرده و نمایشگاه های بین المللی بسیار در داخل کشور شرکت کردم.
مرا به کمدی که در تنها اتاق منزلش دارد هدایت می کند و با عشق و علاقه پارچه های نفیس و گرانبهای ابریشمی را نشان می دهد که قدیمی ترین آن ها تکه کوچکی از پارچه ابریشم مربوط به دوران کودکیش بود و همچنین چهل تکه ای که از هر پارچه ابریشمی که بافته نمونه ای برای خودش نگه داشته است و واقعا عشق به کار را در زمان نشان دادن پارچه های رنگارنگ سبز، قرمز، آبی و زرد در چهره این مادربزرگ مهربان دیدم.
وی اظهار داشت: تمام این پارچه ها را که می بینید از صفر تا صد آن را خودم انجام دادم از کرم ابریشمی که پرورش دادم، پیله ای که کشیدم، نخ ابریشم، رنگرزی، بافت و چله کشی آن و هنوزم مایل به آموزش به افراد بیشتری هستم.
وی بیان کرد: دهه نود لوح های بسیاری از سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری دریافت کردم و استقبال خوبی برای حضورم در نمایشگاه های داخلی و خارجی بود ولی با شیوع ویروس کرونا دیگر امکان حضور و انتقال دانشم پیدا نشد و خیلی ناراحت شدم دوست دارم دوباره به نمایشگاه های مختلفی بروم و آموزش همراه معرفی ابریشم بافی برای علاقه مندان هنر و فرهنگ داشته باشم.
ماریه ایشانی نوه جوان خانم عفت مرادی زاده می گوید: مادربزرگم خیلی تمایل داشت که ما هم مسیر ایشان را ادامه دهیم و حتی از کودکی در پرورش کرم ابریشم، پیله کشی ابریشم و ابریشم بافی غیر مستقیم به تمام ما آموزش می داد.
وی افزود: مادربزرگم برای تبدیل کردن پیله های ابریشم به پارچه ابتدا پیله ها را در آب جوش می ریخت و با دستگاه خاصی که با چوب درست کرده بودند و تبدیل به پارچه می کرد.
وی بیان کرد: تلاش، تلاش، تلاش ویژگی اصلی مادربزرگم بوده گاهی ما جوان ها خسته می شویم ولی او گویا خستگی را نمی شناسد و یک لحظه بیکاری را نمی توانند تحمل کند.
ایشانی افزود: چند سال پیش که مادربزرگ مریض شده و دیگر توانایی فعالیت نداشتند خیلی ناراحت بودند ولی همینکه کمی بهتر شد سریع به سمت ابریشم بافی رفتند و هرچقدر ما نوه ها می گفتیم سنتان زیاد شده ولی این اشتیاق، شور و علاقه برای نسل من بی مثال بوده که هیچکس حریف این شور و تلاش نخواهد شد.
الیسا ایشانی نوه هفت ساله خانم ایشانی هم با اشتیاق می گوید: من خیلی دوست دارم مثل مادربزرگم بشم و بعدها بقیه افراد از من این هنر را یاد بگیرند.
همراه ماریا به سمت خانه یکی از دختران خانم مرادی زاده که ساکن روستا هستند می رویم و پس از گذشت یک کوچه و کودکانی که در زمین خاکی مشغول بازی هستند به در قرمز رنگ کوچکی می رسیم، بانویی ۵۰ ساله با چارقد ترکمنی زیبا و لباس ترکمنی بلند سبزی در را باز می کند و پس از معرفی با خونگرمی ما را دعوت به منزلش می کند.
دولتگل ایشانی می گوید: هنوز ۱۰ سالم نشده بود که مادرم تمام هنر ابریشم بافی را به من یاد داد و سفارش داشت من هم به بانوان دیگری که دوست دارند این هنر را انتقال دهم.
وی افزود: پیله و کیلدان (دستگاهی برای جمع شدن پیله) را از همان کودکی درست می کردیم و پیله ها را تبدیل به نخ کرده و رنگشان می کردیم و صبر و علاقه مادرم شاید باعث استیاق ما برای یادگیری ابریشم بافی شده بود.
وی بیان کرد: مادرم همیشه تاکید داشتند این هنر را یاد بگیریم که پس از عروسی حداقل هنری برای درآمدزایی داشته باشید که البته ابریشم بافی مشتریان زیادی داشته و استقبال خوبی از این هنر می شود و علاقه مندان زیادی مایل به یادگیری آن هستند.
عفت خان که نگرانمان شده نوه کوچکش را به دنبالمان فرستاده که نزدش برویم و پس از پذیرایی با سمنویی که به نیت حضرت زهرا (س) روی آتش پخته است عروسش را که تازه به جمع ما پیوسته معرفی می کند و میگوید: برادرزادهام حمیده خانم بیست سال در کنارم آموزش دیده است.
حمیده مرادی زاده با خنده می گوید: از کودکی عمه جان علاقه داشت بچه ها و دختران روستا را دعوت به یادگیری ابریشم بافی کند و هنوزم با اینکه سن بالایی دارند دوست دارد این مسیر را ادامه دهد و از کارش هم اصلا خسته نمی شود.
وی افزود: در روستای اجن یلی عمه عفت به «یوفک دایزه» یا همان خاله ابریشم معروف بودند و هنوزم با این نام ایشان را می شناسند شاید کسی عفت مرادی زاده را در کلاله، گالیکش و مینودشت نشناسد ولی خاله ابریشم را بیشتر افراد هنر دوست می شناسند.
وی بیان کرد: وقتی در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد برای تجلیل و تقدیر به تهران دعوت شدند خیلی خوشحال شدیم چون پس از همه زحماتی که کشیدند نتیجه آن را دیدند که بهترین خاطره ام از چهره خوشحال و خندان ایشان بود.
عبدالله ایشانی پسر عفت مرادی زاده می گوید: از کودکی مادرم با ابریشم و ابریشم بافی همراه بود و در تولید آن پشتکار ویژه ای داشته که برای همه مثالزدنی است.
عایشه نوری قرائی یکی از ساکنان روستا هم گفت: ابریشم بافی هنری که در یک هفته به راحتی قابل یادگیری است و زنان خانه دار با یادگیری آن می توانند در کنار تربیت فرزند، همسرداری در اشتغال هم فعالیت داشته باشند که خوشبختانه با هنر امثال یوفک دایزه ها بیشتر دختران روستا این هنر را آموختند.
جلیل محمد نفسی یکی دیگر از ساکنان روستای اجن یلی اظهار داشت: خاله ابریشم و هنرش را کسی نیست که نشناسد و الگوی زنان بسیاری در منطقه است و مردم روستا و شهرستان کلاله مدیون ایشان در نشر هنر ابریشم بافی هستند.
مریم منصوری کارشناس ثبت آثار اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گلستان گفت: در حوزه ابریشم صدور مجوز انفرادی و کارگاهی داریم و پس از آن تامین مواد اولیه و ابزار حمایت هایی هنرمندان استان میشوند و هنرمندان را به نمایشگاه های استانی، ملی و بین المللی دعوت می کنند.
وی افزود: عفت مرادی زاده از هنرمندان شاخص و مفاخر استان بوده که به دلیل سابقه کار و انجام صفر تا صد پرورش کرم ابریشم، پیله کشی، رنگرزی، نخ رسی و ابریشم بافی را خودشان انجام داده و کیفیت کار بسیار بالایی داشته که سبب شد ایشان را به عنوان گنجینه زنده بشری ثبت ملی کنیم.
وی اظهار داشت: ابریشم بافی در استان گلستان رونق ویژه ای داشته و هنرمندان بسیاری از قوم ترکمن، قزلباش و کتول هم به این هنر می پردازند و این صنعت را تولید و افق روشنی در گلستان دارد.
عفت مرادیزاده هنرمند پیشکسوت ابریشم بافی متولد ۱۳۰۸ روستای اجن یلی مشهور به یوفک دایزه به زبان ترکمنی یا همان خاله ابریشم بوده که نامش با شماره ۴۱ در فهرست مفاخر میراث ناملموس ملی ثبت شد و گنجینهٔ زندهٔ بشری و حامل میراث ناملموس هنر ابریشم بافی است.