فعالیت روزنامه نگاری دهخدا بیشتر مربوط به همکاری پررنگ او با نشریه صوراسرافیل است. این نشریه شهیرترین و رادیکال ترین روزنامه صدرمشروطه است.
صوراسرافیل به استناد همه کتابها و اسناد و پژوهشهای عصر مشروطیت، نقش بسزا و عمدهای در رسوخ اندیشههای دموکراتیک و ملی بین مردم آن عصر داشته است. این روزنامه توسط میرزا قاسم خان تبریزی و جهانگیرخان شیرازی معروف به جهانگیر خان صوراسرافیل اداره میشد.
بدعتهای صور
صوراسرافیل در دو زمینه بدعتگزار است. نخست با ارائه طنزی پرمایه و هشدار دهنده در قالب نثری روان و ساده که علی اکبر دهخدا نویسنده آن بود. دهخدا از نظر تاریخی پس از عبید زاکانی دومین طنزپردازی بود که با شهامتی کم مانند معضلات و نابسامانیهای عصر خود را با قلمی تیز و گزنده به تصویر میکشید.
دوم شیوه نگارش و ظرایف روزنامهنگاری که پیش از صور اسرافیل، هیچ کدام از نشریات فارسی زبان بر پایه آن انتشار نیافته بود. روزنامه ای که با شهامتی کمنظیر به انتشار دستچینی از اخبار و مقالاتی روشنگر، زخمهای دیرین اجتماعی و مفاسد و جمود فکری و تحجر عقیدتی را میشکافت و گاهی هم در لباس طنز، لبخندی زهرآگین را بر لبان خواننده خود میآورد.
دخو و نان خاک آلود
توجه به این نکته لازم است که در آن روزگار نوشتههایی چنان بی پرده و ساده و موثر و آگاهیبخش در ایران سابقه نداشت و صوراسرافیل در بین روزنامههای تهران از این نظر پیشتاز بود و از پافشاری و ابرام بر درد و رنج مردم ابایی نداشت. در این میان ستون چرند و پرند دهخدا ساختارشکن بود، ستونی که نویسندهاش کسی جز علی اکبردهخدا نبود و او با نام مستعار دخو در آن میسرود و مینوشت.
برای نمونه دهخدا در یکی از ستونهای چرند و پرند یکی از سوژههای آن روز را دستمایه قرار داده است. آن ایام در تهران و تبریز نان کمیاب شده بود و مردم به سختی افتاده بودند. نانفروشان نیز به طمع افتاده بودند و آرد را با خاک مخلوط میکردند و با آن نان میپختند. دهخدا در چرند و پرند نوشت: واقعا شاعر خوب گفته است که عقل و دولت، قرین یکدیگرند.
مثلا وقتی که بزرگان فکر میکنند که مردم فقیرند و استطاعت نان گندم خوردن را ندارند و رعیت همه عمرش را باید به زراعت گندم صرف کند و خودش همیشه گرسنه باشد؛ ببینید چه میکنند: روز اول سال، نان را با گندم خالص میپزند. روز دوم در هر خروار یک من تلخه، جو، سیاهدانه، خاک اره، یونجه، شن، مثلا مختصر عرض کنم: کلوخ و گلوله هشت مثقالی میزنند. معلوم است در یک خروار گندم که صدمن است یک من از این چیزها معلوم نمیشود.
روز دوم، دو من میزنند. روز سوم سه من. و بعد از صد روز که سه ماه و ده روز بشود صد من گندم، صدمن تلخه، جو، سیاه دانه، خاک اره، کاه، یونجه و شن شده است. در صورتی که هیچکس ملتفت نشده و عادت نان گندم خوردن هم از سر مردم افتاده است! واقعا که عقل و دولت قرین یکدیگرند!
باید توجه داشت که نوشتن چنین مطلبی در آن روزگار بار سیاسی سنگینی برای هر روزنامه ای داشت چرا که نان مساله ای بسیار سیاسی و امنیتی بود. چنانکه جرقه خود نهضت مشروطه از گران شدن قند خورده بود.
حراج دختران قوچانی
یا در زمانی که بحث فروش و اسارت دختران قوچان موضوع روز شده بود. در مجلس گفت و گوی فروش دختران به میان آمده بود و دارالشورا میکوشید که آن دخترها را از روسیه بازگرداند و آصف الدوله فرمانفرمای خراسان، این گناه را به گردن او انداخته بود به تهران فراخوانده شده و دارالشورا او را به بازخواست و داوری کشیده بود و داستان را سخت دنبال میکرد. روی هم رفته، بازگردانیدن دختران قوچانی یکی از آرزوهای آزادیخواهان شده بود.
دهخدا این بار نیز با شعری با وزن و آهنگ یک تصنیف قدیمی زیر عنوان چرند و پرند در صوراسرافیل به چاپ رساند. کنسرت ایرانی که دختران قوچان در قهوه خانه آواز تفلیس به خواهش روس ها و ترکمنها به وزن تصنیف «ای خدا لیلی یار ما نیست» دادهاند که بخشی از آن این است:
بزرگان جملکی مست غرورند/ خدا کسی فکر ما نیست
ز انصاف و مروت سخت دورند/ خدا کسی فکر ما نیست
رعیت، بیسواد و گنگ و کورند/ خدا کسی فکر ما نیست
هفده و هجده و نوزده و بیست/ خدا کسی فکر ما نیست ....
دهخدا یار محرومان و دشمن ستمکاران
چرند و پرند دهخدا ماهیتی کاملا سیاسی دارد که برگرفته از ماهیت مترقی و پیشتاز روزنامه صوراسرافیل بود.
لبه تیز مقالات دخو، رژیم استبدادی و ملوکالطوایفی قاجار را نشانه رفته بود. او هر پیشامدی را بهانه ای برای تاختن به فساد دستگاه سلطنت، بیشرمی و خیانت رجال دولت، ظلم اغنیا و مالکین و ریاکاری و روحانینمایان می کند. وضع رقت بار روستاییان و کشاورزان، فقر و بدبختی شهرنشینان و بیچارگی و جهل زنان ایرانی در نوشتههای دخو به کرات دیده میشود.
خاموش شدن صور
صوراسرافیل در میان جراید آن عصر، بیشترین تیراژ را کسب کرد و شمارگان آن به ۲۴ هزار نسخه رسید.
این روزنامه در عمر کوتاه خود ۵ بار توقیف شد ولی تا به توپ بستن مجلس پایدار ماند. پس از آخرین توقیف که به دستگیری و کشتهشدن جهانگیرخان صوراسرافیل در باغ شاه منجر شد سه شماره دیگر آن توسط دهخدا که همراه سیدحسن تقی زاده موفق به فرار از ایران شده بودند در سوئیس منتشر و سپس برای همیشه تعطیل شد.