تخریب تالابها هشداری جدی بر ناپایداری توسعه است و به رغم ارزشهای حفاظتی دریاچه ارومیه، عرصههای حیات محیطزیستی، اقتصادی و اجتماعی، آن سرزمین روندی قهقرایی دارد. توقف روند فزاینده مسائل در مقیاسهای کلان مانند آبریز ارومیه، نیازمند سندی است که حاوی سیاستها و راهبردهای بالادست باشد. بنابراین، اتخاذ رویکرد ارزیابی راهبردی محیطزیست در حوضه آبریز ارومیه ضروری است.
«سیده آل محمد» و همکاران در پژوهشی درسال ۱۳۹۳ با عنوان «به کارگیری ارزیابی راهبردی محیطزیست به منظور تدوین سیاستهای برنامه توسعه پایدار دریاچه ارومیه»، مهمترین سیاستها و اقدامات مرتبط با محیطزیست را مورد بحث و بررسی قرار دادهاند که نتایج آن با توجه به شرایط کنونی دریاچه ارومیه قابل ملاحظه است. گزارش پیشرو به مهمترین نتایج این گزارش پژوهشی که در نشریه «محیطشناسی» دوره ۴۰ منتشر شده، میپردازد.
هدف این مطالعه نیز شناسایی زنجیرههای علت و معلولی تخریب سرزمین دریاچه ارومیه و تدوین راهبردها و سیاستهای لازم در برنامهریزی توسعه پایدار در چارچوب مراحل ارزیابی راهبردی محیط زیست است.
دریاچه ارومیه در دوران هولوسن، به جـز نوار باریک ساحلی هیچ نشانهای از خشک شدن نداشته و حتی در این دوره که فلات ایران با خشکسالی شدیدی مواجه بوده، هرگز به مانند امروز خشک نشده استسهم اقلیم در خشک شدن دریاچه ارومیه کمرنگ تر از سهم تخصیص نادرست منابع آب و استفادههای نابخردانه انسانی
بهرهبرداریهای نادرست و بیرویه از منابع سرزمین بارزترین اثر خود را در تالابها میگذارد و تخریب تالابها هشداری جدی مبنی بر ناپایداری توسعه اسـت. دریاچه ارومیه واقع در شمالغرب ایران، باوجود ثبت در فهرست پارکهای ملی کشور، تالابهای بینالمللی کنوانسـیون رامسر و ذخیرهگاههای زیستکره ایران در یونسکو، در دو دهه گذشته با بحران شدید کمآبی و تهدید عرصههای حیات محیطزیستی اقتصادی و اجتماعی سرزمین رو بهرو شده است. تغییرات ظاهری دریاچه ارومیه، به ویژه طی دو دهه گذشته با استفاده از تصاویر ماهوارهای نشان میدهد که فرایند کلی این سرزمین، قهقرایی بوده است. فرایندهای فضایی اصول اکولوژی سیمای سرزمین، مانند کاهش در مساحت دریاچه و دوتکه شدن به دلیل میانگذر شهید کلانتری نیز موید این روند قهقرایی است.
مطالعات نشان داده که دریاچه ارومیه طی دوران زمینشناسی هولوسن، به جز نوار باریک ساحلی هیچ نشانهای از خشک شدن نداشته و حتی در این دوره که فلات ایران با خشکسالی شدیدی مواجه بوده، دریاچه ارومیه هرگز به مانند امروز خشک نشده است. مقایسه وضعیت دریاچه ارومیه با دریاچههای نزدیک به این دریاچه در کشورهای ارمنستان،ترکیه و عراق هم نشان می دهد تاثیر اقلیم در خشک شدن این دریاچه ضعیف است. جالبتر آنکه بسیاری از مطالعات دیگر هم موید این امر هستند که روند خشک شدن این دریاچه با وجود بارشهای فراوان، موجب توقف روند خشک شدن هم نشده است.
زنجیره دلایل تخریب سرزمین دریاچه ارومیه چیست؟
نتایج بررسیهای این تحقیق نشان میدهد که عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که به نوع خاصی از سبک زندگی منجر میشوند، سطح خاصی از نیاز و تقاضا را ایجاد میکنند. تقاضایی کـه سبب بهرهبرداری نادرست از منابع پایه سرزمین (به ویژه آب و خاک) شود، میتواند ناشی از نیاز و آز یا جهل باشد. نیازهای جمعیت رو بـه رشد، نیروی محرکهای محسوب میشوند که فشارهایی را بر منابع پایه سرزمین وارد میکنند.
رشد جمعیت حوضه آبریز ارومیه بیش از متوسط کشور است. نسبت جمعیت روستایی به شهری در منطقه شمالغرب کشور در مقایسه با این نسبت برای کشور بیشتر است. سهم بخش کشاورزی هم از ارزش افزوده کشور بسیار کمتر از این سهم برای شمالغرب کشور بوده، زیرا متوسط سرانه زمین کشاورزی (میانگین تعداد بهرهبرداریها در هر صد هکتار زمین) در منطقه شمالغرب کشور از میانگین کشوری، بیشتر است. عمده اشتغال این منطقه مربوط به بخش کشاورزی است، اما بهرهوری نیروی کار کشاورزی پایین است. پدیده بیکاری پنهان و اشتغال غیرمولد در بخش کشاورزی شمالغرب کشور به دلیل استفاده بیرویه و غیر بهرهورانه از منابع است که سبب بیتوجهی به سایر ظرفیتهای توسعه منطقه شده است.
فرهنگ تولید کشاورزان بیشتر بـه شیوه تولید سنتی متکی است. کم سوادی و متوسط سن بالای بهرهبرداران، آنان را از نوآوری گریزان کرده است. ساختار اجتماعی جامعه روستایی ایران، پس از اصلاحات اراضی از بزرگ مالکی به خرده مالکی دگرگون شد و به همین ترتیب مدیریت مقتدر ارباب حذف و سیستم تولید محصول پراکنده شد. نظام خرده مالکی مانع توسعه تکنولوژی و سبب تداوم شیوه تولید معیشتی است. همچنین، قانون ارث و مساله بالابودن متوسط سن کشاورزان، سبب خردشدن قطعات زمین شد که بهطور پیوسته، تولید را غیراقتصادیتر کرده است.
نوع خاصی از سبک زندگی تقاضایی را ایجاد میکنند کـه سبب بهرهبرداری نادرست از منابع پایه سرزمین (به ویژه آب و خاک) شود
سیاستهای حمایتی و یارانههای پنهانی دولت در توزیع نهادههای کشاورزی به ویژه آب، سبب افزایش تقاضا و مصرف بیرویه و نادرست آن شد و نیروی محرکه توسعه ناپایدار است و چرخه معیوب تخریب سرزمین را تشدید خواهد کرد.
رفتارها و فعالیتهای مخرب انسان برای تامین تقاضاهایش، دریاچه را از آبهای سطحی و زیرزمینی محروم کرده است.
چنانچه احداث میانگذر دریاچه ارومیه با مختل کردن جریان چرخشی آب دریاچه، اولین عامل از بین برنده پایداری این اکوسیستم بوده است. ایدئولوژی سدسازی حفاظت از رودها را خرافات میخواند و به صورتی بیمارگونه به غول پیکرسازی سازههای آبی میپردازد. رویکرد سازهای در مدیریت منابع آب (سدسازیهای فراوان)، با به اسارت کشیدن رودها، یکی از علتهای اصلی خشکیدن دریاچـه ارومیه بوده است.
باید توجه داشت که ذات رویکرد سازهای در تامین منابع آب، توهم فراوانی آب و افزایش مصرف و تقاضا را در پی داشته، چنانکه مطابق دفتر آمار و فناوری اطلاعات وزارت کشاورزی حتی در سالهای خشکسالی و پس از آن، تولیدات کشاورزی سیر صعودی داشته است. ۱۰۴ سد ساخته شده، در حال بهره برداری یا در حال ساخت در حوضه آبریز ارومیه وجود دارد. مجموع حجم آب قابل تنظیم سالیانه این سدها هم حدود ۴ میلیارد مترمکعب است که بیش از نصف آن در حال بهرهبرداری است. فقط بر رودخانه آجیچای، تعداد ۲۲ سد احداث شده که خود بر خشکی این دریاچه دامن زده است.
ابعاد تغییر و تبدیل کاربری و پوشش اراضی شامل تبدیل اراضی اصیل کشاورزی به مسکونی، تبدیل مراتع به اراضی کشاورزی، تبدیل اراضی کشاورزی دیم بـه آبی و فشار کاربریهای کشاورزی، شهری و صنعتی و ... همه این موارد، موجب افزایش شدید مصرف آب شـده است. میزان آبهای تجدیدشونده حوضه، حدود ۷.۲ میلیارد مترمکعب در سال است که ۳.۱ میلیارد مترمکعب سهم قانونی محیطزیست بوده که چنین چیزی به معنای قربانی کردن سهم محیطزیست برای مصارف کشاورزی است. میزان آب مصرفی در بخش کشاورزی و سطح زیرکشت از سال ۱۳۵۵ تاکنون سه برابر شده که بهطور بیرویه از منابع آب زیرزمینی و سطحی بهره برده است. با توجه به آمار وزارت جهاد کشاورزی، استان آذربایجان غربی رتبه یک صنایع غذایی - تبدیلی کشور را دارد که این صنایع بیشترین مصرف آب را در واحد سطح دارند.
استحصال بیرویه و غیراصولی نمک نیز از دیگر عوامل وضعیت کنونی دریاچه ارومیه است که سبب از بین رفتن پیوستگی رسوبات، تشدید گرد و غبار و سرازیر شدن شورابه به زمینهای کشاورزی شده که این وضعیت در مناطق شرقی و جنوبی دریاچه و همچنین در سطح فرامنطقهای پیامدهایی خواهد داشت.
این پژوهش چه راهکارهایی پیشنهاد دارد؟
در این پژوهش تنها به بروز مشکلات پرداخته نشده و پژوهشگران در این تحقیق راهکارهایی را هم ارایه دادهاند. از دید تهیهکنندگان این پژوهش ، برنامه ریزیهای کلان کشور و آمایش سرزمین در هر سه بعد اجتماعی، اقتصادی و محیطزیستی باید بازنگری و اصلاح شود. بـه عبارت ساده، به منظور تامین صحیح نیازهای رو به رشد، تعدیل سبک زندگی و رفع جهل، باید کارآفرینی و اشتغالزایی صحیح، تعریف مجدد جایگاه منابع آب، ایجاد راهبردهای مناسب توسعه کاربریها با هدف حفاظت و تدوین برنامههای جامع آموزش محیطزیست و مشارکتی کردن کشاورزی مورد توجه قرار گیرد.
رویکرد سازهای در مدیریت منابع آب (سدسازیهای فراوان)، با به اسارت کشیدن رودها، یکی از علتهای اصلی خشکیدن دریاچـه ارومیه بوده استبرای ساماندهی میانگذر هم باید با تعبیه کانالهای عرضی مناسب در سازه میانگذر برای بهبود جریان آب متناسب با مقتضیات اکولوژیکی اقدام کرد. مدیریت یکپارچه منابع آب آبخیزها مبتنی بر سه رویکرد تامین (احداث سد، حفر چاه و انتقال آب بینحوضهای)، حفاظت (راهکارهای افزایش راندمان مصرف و قیمتگذاری آب) و تخصیص (تخصیص بهینه آب میان دستاندرکاران) است که در کشور ما، تمرکز صرف بر توسعه فیزیکی سازهای و تامین آب دارد. این در حالی است که رویکردهای دیگر کمهزینهتر و کمپیامدترند. انتقال آب میان حوضهای بر پایه تفکری اشتباه است و هنر مدیریت آبخیز، تکیه پایدار بر موجودی منابع خود حوضه است. بنابراین، دستدرازی به سایر حوضهها و از جمله گزینههای انتقال آب از دریای مازندران، رودخانه ارس و زاب کوچک، به علت پیامدهای مختلف رد میشود. همچنین، طرح بارورسازی ابرها نیز خیالپردازانه است.
ایجاد سد بر رودخانههای دارای طغیانهای موسمی با خسارات زیاد و رساندن آب شرب برای مناطق مواجه بـا تهدید سـلامتی مجاز است، اما سدسازی برای تولید الکتریسیته و ذخیره آب برای مصارف کشاورزی اشتباه است. جلوگیری از ادامه طرحهای سدسازی، ضرورت جدی دارد. به ویژه باید از احداث سد بر رودخانه «باراندوز» و بخشهای غربی که هنوز اندکی آب به دریاچه میرسانند، جلوگیری کرد. آبرسانی از سدها به دریاچه، تالابها و جزایر بدیهیترین راه برای احیای بخشی از دریاچه است.
رویارویی مردم و سازمانهای غیردولتی با سدسازی، این رویکرد سازهای را در امریکا، شمال اروپا و ژاپن متوقف و حتی این کشورها را وادار بـه برچیدن بسیاری از سدها کرده است. ایالات متحده در دهه ۹۰ چندین سد را برچیده است. برچیدن زمانی مهمتر میشود که دریابیم رعایت حقآبه محیطزیست در کشور ما عملا ضمانت اجرایی خوبی ندارد. باید توجه داشت که ایران در راستای توسعه پایدار، قطعا باید بخشی از سدها را در دهههای آینده برچیند که نیازمند امکانسنجی و ارزیابی آثار است.
انتقال آب بینحوضهای بر پایه تفکری اشتباه است و هنر مدیریت آبخیز، تکیه پایدار بر موجودی منابع خود حوضه استپژوهش مزبور راهکارهای زیادی را در این رابطه ارایه کرده که هر یک در جای خود از اهمیت زیادی برخوردار است و برای اطلاعات بیشتر رجوع به اصل مقاله منتشر شده میتواند بسیار کارسازتر باشد.