در روزگاری از سربازان گمنام مینویسیم و میخوانیم که عفریتههای بزک کرده اهریمن، کاری کردهاند که مشهور شدن به یک ارزش تبدیل شده است! جاذبههای فردی یا به قولی کاریزما، قله آرزوها شده و چه کلاسها و دورههای آموزشی برای دیده شدن برگزار نمیشود...
دقیقا در همان لحظاتی که ما با خیال آسوده در گوشه اتاق یا محل کارمان در حال بازی با کلمات هستیم که مطلبی برای دیده شدن و معروف شدن خودمان بنویسیم، جوانهای رعنایی جان شیرین خود را سپر کردهاند برای حفاظت از هرآنچه که در جغرافیای ایران عزیز است.
اینکه هر روز طوری از خانواده خداحافظی کنی که دیگر به خانه برنمیگردی برای خیلیها عجیب و باورنکردنی است اما این حکایت همیشگیِ مجاهدانِ با وفای ملت ایران است، کلمه سرباز را که باز کنیم تازه متوجه معنی و مفهوم آن میشویم، یعنی کسی که از باختن سرش ابایی ندارد و چه حس عجیبی است حکایت این سربازی...
از همه مهمتر وقتی که یک سرباز حتی نام و نشانی هم ندارد! سر میدهد برای وطن، برای مردم و برای تمامی ارزشهای ایران اسلامی اما توقع تشویق و قدردانی ندارد، اصلا امام روحالله گفت که این فرزندانِ انقلاب، نام و نشان نمیخواهند...
روزگار عجیبی شده! به قدری عجیب که انسان خجالت میکشد به نوع کار و فعالیت سربازان گمنام حتی فکر کند، چراکه نوع دغدغهها هیچ سنخیتی با هم ندارد و اینجاست که باید گفت: میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است...
به قول عزیزی؛ بیاییم کمی با خودمان راحت باشیم! دغدغه امروزمان پیرامون چه موضوعاتی بوده و هست! یکی به دنبال خرید سکه و دلار و کالا برای کسب سود و افزایش حساب بانکی، دوست دیگری نگران اینکه نکنه افرادی به دنبال این هستند صندلی مدیریتش را پس بگیرند! جوانی در پی معشوق، کودکی به فکر خوراکی و انیمیشن و بازی های رایانه ای، خانوادهای در حال تصمیمگیری برای سفرهای نوروز، یکی به دنبال یارگیری برای پیروزی در انتخابات آینده، یکی به دنبال انتقام از مدیرش که ماه گذشته اضافه کاریِ خوبی برایش رد نکرده، دیگری در پی راهی برای کلهپا کردن همکارش، آن یکی چون فرماندار یا استاندار خوب تحویلش نگرفته در تدارک تولید یک محتوای اینترنتی است که ضرب شستی نشان دهد تا بیشتر مورد توجه قرار گیرد!
شخص دیگری هم درحال رصد خبرگزاریهاست تا بتواند از لابهلای اخبار، شکاری پیدا کند و توییتی بر علیه رییس جمهور بزند! استادی امیدوار به آینده دانشجویان و استاد دیگری در انتظار باخت بچههای تیم ملی است که از شدت خوشحالی کِیف کند! یکی در آستانه ازدواج و تشکیل خانواده و دیگری اسیر اینستاگرام و دنیای مجازی! بعضیا در حال نبرد رسانهای با دشمن و بعضی در پی گنگستری مجازیِ امل و کابل! بعضی به فکر حل مشکلات مردم و برخی به فکر برهم زدن امنت روانی جامعه!
یکی هم پس از ۴۴ سال هنوز در توهم تغییر حاکمیت در ایران است!!! من هم که به این فکر بودم با سبیل خوشتیپتر میشوم یا با ریش سایهدار! وجدانا تصور کنید که دغدغههامان از چه جنسی هستند...
دقیقا زمانی که ما درگیر همین داستانها هستیم، هستند مدافعان و مجاهدانی هوشیار و خاموش که مراقبت کنند تا مردم بتوانند بدون وحشت و ترس، به زن و بچه و زندگی خود برسند، تصور کنید اگر بچههای وزارت اطلاعاتمان فقط یک لحظه درنگ کنند چه اتفاقات ناگواری ممکن است رقم بخورد! آن هم زمانی که کفتارها دور تا دور سرزمینمان کمین کردهاند و اگر کوچکترین شکاف امنیتی پیدا کنند، همان میشود که در شاهچراغ شد و همان میشود که در پایگاه هوایی اسپایکر تکریت عراق شد و داعشیهای آمریکایی یکهزار و ۷۰۰ دانشجوی عراقی را قتلعام کردند!!!
اما اینجا ایران است و نیروهای امنیتی و نظامی، فدایی مردمشان هستند. کسی اهل ترس و تردید نیست، در وزارت اطلاعاتِ ما شجاعت، تعریف دیگری دارد و اگر دستی در پی برهم زدن امنیت مردم باشد، شک نکنید که آن دست از آستین بیرون نیامده، قطع میشود.
چه خوش گفتند رهبر حکیممان: «وزارت اطلاعات با همت نیروهای با ایمان، متعهد، متخصص، دلسوز و انقلابی خدمات بزرگی برای انقلاب انجام داده است و اکنون پایگاه عظیم مبارزه و جهاد در عرصه جنگ اطلاعاتی در دنیای امروز است»
آری؛ در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بر سینه هر سرباز، یک نشان است با نام مبارک صاحبالزمان (عج) و ما آن را در اقتدار و افتخار برای ملت همیشه قهرمان ایران میبینیم.
«میلاد با سعادت منجی عالم بشریت و هفته سربازان گمنام امام زمان (عج) مبارک»