گروه جامعه ایرنا - چهارراه بسیار شلوغ و مملو از خودرو و موتور بود، آدمها یکی یکی از خط عابر پیاده گذر میکردند، دخترک به صورت ظریف و کودکانه همراه با نواختن ضرب آهنگی از تنبک به وسیله دستان زمخت و پینه بسته پدر، میرقصید، لبخند ملیحی بر لبانش جاری بود.
قیافه معصومانه آن دختر همه را به خود خیره کرده بود، نگاه همه به لباس حاجی فیروز بر تن پدر و دختر بود، به هر یک از خودروها که نزدیک میشدند لبخند بر لبان او به خندهای زیبا تبدیل میشد.
این نگاههای زیبا با موهای فرفری قرمز جلب توجه میکرد به همه خودروهای پشت چراغ قرمز که نزدیک خیلی راحت طلب پول میکرد، برخی اسکناسهایی را تقدیم آنها میکردند اما برخی دیگر حتی به حاجی فیروز و دخترش نگاهی نمیکردند.
تق تق به شیشه خودروی ما ضربه زد به همسرم گفتم بخاطر این نگاه معصومانه دختر به عنوان عیدی مبلغی را به این مرد بده که البته اکنون کارتهای بانکی به نوعی شده که تقریبا هیچ فردی پول نقد در جیب یا کیفش ندارد و همسرم پس از کلی گشتن پولی در جیب یا کیفش پیدا نکرد.
به آرامی به آن مرد گفتم پول نقد نداریم هرچند که من میخواهم به مناسبت عید نوروز به دخترت عیدی بدهم که ناگاه زیر لبان قرمز در پس صورت سیاهش آرام زمزمهای را شنیدم به همسرم گفتم درست شنیدم گفت کارتخوان دارم.
لباس قرمز را کنار زد و کارتخوان را از کیفی که زیر لباس خود پنهان کرده بود درآورد و به سوی ما دراز کرد که بفرمایید با کارتخوان عیدی ما را بدهید. جالب است که دیگر روند دریافت پول از سوی برخی افراد مانند حاجی فیروز هم به کارتخوان ختم میشود.
حاجی فیروز با نوای ارباب خودم
حاجی فیروز هم مانند بابانوئل با پوشیدن لباس قرمز بر تن نوید نوروز را برای همه میدهند اما این روزها در شهرهای ما حاجی فیروز به دنبال کسب درآمدی با استفاده از روزهای منتهی به عید باستانی نوروز است اما بابانوئل همچنان به دنبال هدیه دادن به مردم است.
این روزها دیگر حاجی فیروز نمیخندد، دنبال کسب درآمد است
اما چند سالی حاجی فیروزهای شهر دیگر فقط ارباب خودم سلام علیکم و ارباب خودم سرتو بالا کن را برای تکدی میخوانند و دیگر ارباب خودم نمیخندد و حاجی فیروزها منبعی برای درآمد افراد متکدی شدهاند.
تا سالهای گذشته هرکسی در حد توان به حاجی فیروزهای شهر کمک میکردند اما امسال روند آنها به نوعی تغییر کرده که در صورت همراه نداشتن پول، سریع کارتخوان را از کیف یا حتی جیب خود خارج میکنند و حتی با لحنی طلبکارانه از ما طلب پول میکنند.
این روزها دیگر حاجی فیروز نمیخندد، دنبال کسب درآمد است، شاید اگر همان نوید نوروز را با صدای تنبک حاجی فیروزها میشنیدیم نوای عید نوروز برای همه ما خوشایندتر بود تا اکنون که به نوعی برای تکدیگری در خیابانها حاضر میشوند.
مردم ایران که نوروز را به روزهای شاد و خوشی در کنار خانواده با گستراندن هفت سین هرساله تجربه میکنند این روزها حاجی فیروزی را میخواهند که نوای دلنشین تنبک آنها نوید نوروزی زیبا را برای همه بدهد اما حیف که اینگونه نیست و حاجی فیروزها هم تغییر کردهاند.
دیگر نوای بشکن بشکنه، بکشنه، من نمیشکنم بکشن حاجی فیروزها برای نوید نوروز نیست هرچه میگویند برای کمک به آنان است، دیگر حوصله حاجی فیروز هم سر رفته زیرا دل در گرو خانواده و کمبودهای زندگی دارد و روزگار را اینگونه میبیند.
دیگر نوای بشکن بشکنه، بکشنه، من نمیشکنم بکشن حاجی فیروزها برای نوید نوروز نیست
حاجی فیروز با لباس صورتی
حاجی فیروز با لباس قرمز رنگ و کلاه کله قندی، به همراه داشتن دایره زنگی و صورت سیاه برای همه جذاب است، در واقع حاجی فیروز به عنوان یکی از نمادهای ایرانیها به شمار میرودکه ریشه در تاریخ و اسطورههای ایران باستان دارد.
جالب است که در برخی خیابانها حاجی فیروز با رنگهای متفاوتی همچون لباس صورتی و با صورتی سیاه حاضر میشود زیرا آنان با دایره زنگی خود علاوه بر نوید نوروز دادن، شادی در دل مردم ایجاد میکنند.
حاجی فیروز یا حاجی پیروز شهر ما با این تیپ متفاوت، فقط منتظر عبور خودروهای مختلف برای دریافت کمک از سوی آنهاست، فرقی نمیکند که چه لباسی بر تن داشته باشد قصد او کسب درآمد از روزهای خوشی مردم است.
اما این روزها که حاجی فیروز شهر ما دیگر خندهای از ته دل بر لب ندارد، شاید سیاهی صورت خود را برای مخفی شدن از چهره واقعی انجام میدهد اما از دیرباز سیاهی صورت حاجی فیروزها برای پایان دادن به ناپاکی، سیاهی و تاریکی در زندگی افراد و بشارتی برای فصل زیبای بهار بوده است.
عمو نوروز اومده
یکی دیگر از حاجی فیروزهای شهر که خود را عمو نوروز مینامد با صدای بلند و رقصی زیبا توجه همه را به خود جلب میکند، بلند فریاد میزند، عمو نوروز اومده بدو بدو عمو نوروز اومده.
همین صدای بلند وی باعث شده که بسیاری از کودکان کنار او جمع شوند، در میدان بزرگی در پایتخت برخی کودکان، نوجوانان و حتی خانوادهها دور حاجی فیروز جمع میشوند برخی از او درخواست خواندن شعر حاجی فیروز و نواختن بر تنبک میکنند.
صدای دلنشینی دارد و با نوایی بلند گویی که بلندگویی در دست دارد بخشی از شعرهای مربوط به حاجی فیروز را میخواند.
بشکن بشکنه بشکن
من نمیشکنم بشکن
اینجا بشکنم یار گله داره
اونجا بشکنم یار گله داره!
این سیاه بیچاره چقد حوصله داره!
کودکانی که دور این حاجی فیروز جمع شدهاند با دست و جیغ او را یاری میکنند خنده بر لبان همه جاری است، چند دقیقهای غرق تماشای این جمعیت شدم و با خودم گفتم کاش همه حاجی فیروزهای شهر اینگونه باعث خنده و شادی مردم و خود باشند اما نیست.
فلسفه وجود حاجی فیروز هم همین است اما انگار هم مردم و هم خود حاجی نوروز این موضوع را فراموش کردهاند، سختیهای زندگی چهره حاجی فیروز را در پس سیاهی صورتش نهان کرده است و همین موضوع سبب تغییر موضع آنان نسبت به این موضوع شده است.
حاجی فیروز باید مژده بهار به مردم بدهد، نه اینکه در پس این فلسفه وجودی خود تغییر دیدگاهی داشته باشد و بجای نوید نوروز و بهار، به دنبال درآمدزایی باشد.