به گزارش ایرنا، نمایش موزیکال «هفت خان اسفندیار» به کارگردانی حسین پارسایی برداشتی آزاد از داستان حماسی حکیم ابوالقاسم فردوسی است، که اردیبهشت ماه در تالار وحدت روی صحنه می رود. به این مناسبت طی چند قسمت، داستان «هفت خان اسفندیار» مرور شد و حالا نوبت قسمت پنجم و پایانی است.
داستان تا به آنجا پیش رفت که گرگسار به دست اسفندیار کشته و به آب انداخته شد. پس از آن پهلوان به بلندی رفت تا بتواند رویین دژ را ببیند و از هر نظر چک کند. اسفندیار آنجا را قلعهای با معماری ساده اما بسیار سخت دید که نمیتوان به راحتی آن را فتح کرد. طول آن سه فرسنگ و عرضش چهل بود و همه آن از سنگ ساخته شده بود. قطر دیوارش به اندازه چهار سوار بود که همزمان در کنار هم راه میرفتند.
اسفندیار که از عظمت آن حیران شده بود با خود گفت این دژ را نمیتوان با جنگ و خونریزی فتح کرد. در همین حین دو سوار تورانی دید که به سمت دژ در حرکت هستند. آنها را دستگیر کرد و درباره دژ از ایشان سوال پرسید. پاسخ دادند که آنجا صد هزار سوار جنگی و به اندازه ده سال آذوقه وجود دارد و اگر کسی آنجا را محاصره کند نمیتواند به این راحتی پیروز گردد. اسفندیار برای اینکه رازش فاش نشود آن دو تن را کشت و لشکر را به پشوتن سپرد و در لباس بازرگان به همراه بیست تن از سربازانش در قالب یک کاروان، به سمت رویین دژ حرکت کرد.
اسفندیار بازرگان توانست به راحتی وارد دژ شود و با حیله و نیرنگ خود را به ارجاسب شاه نزدیک کند و تمام امور سپاهیان او را در نظر بگیرد. او جای دو خواهر خود، همای و به آفرید را یافت و با حیله و شگردهای جنگی توانست تعدادی از سپاه ایران را به داخل دژ هدایت کند و از بیرون دژ دستور حمله به پشوتن داد و به این ترتیب توانست رویین دژ را فتح و خواهران خود را از دست ارجاسب نجات دهد.
یکی از شبها که ارجاسب در حال عیش و بزم بود، به او خبر رسید که ایرانیان به رویین دژ حمله کردند و هر لحظه امکان فتح دارند. ارجاسب با نارضایتی لباس جنگ پوشید و به پسرش کهرم و فرماندهانش طرخان و اندریمان دستور جنگ داد:
«بپوشید ارجاسب خفتان جنگ/ بمالید بر چنگ بسیار چنگ
بفرمود تا کهرم شیرگیر/ برد لشکر و کوس و شمشیر و تیر
به طرخان چنین گفت کای سرفراز/ برو تیز با لشکری رزمساز»
طی جنگی که بین ایرانیان و ترکان تورانی صورت گرفت، طرخان یکی از نامداران ترک به دست نوش آذر فرزند اسفندیار کشته شد و ارجاسب شاه توران هم توسط اسفندیار کشته و سر از تنش جدا شد. از طرفی کهرم فرزند ارجاسب و اندریمان از سرداران سپاه او هم توسط ایرانیان به دار آویخته شدند. اسفندیار پس از تسخیر رویین دژ فتح نامهای نوشت و پس از شرح پهلوانیها و دلاوریهایش در گذر از هفت خان نوید پیروزی بر ارجاسب، گرفتن انتقام پدربزرگ و برادرانش و سلامت خواهرانش را داد.
سپس تمام گنج و غنایمی که از رویین دژ به دست آورده بود به همراه اکثر سپاه برای گشتاسب و به سمت ایران روانه کرد. آنگاه خود به همراه تعدای از لشکریان از راه هفت خان به سمت ایران رفت و مدتی در ایرانشهر به بزم و عیش و سرور پرداخت و در آخر به سمت کاخ گشتاسب روانه و توسط او به گرمی پذیرا شد:
«همه شهر ایران بیاراستند/ می و رود و رامشگران خواستند
ز دیوارها جامه آویختند/ ز بر مشک و عنبر همی ریختند
هوا پر ز آوای رامشگران/ زمین پر سواران نیزه وران»
به این ترتیب داستان هفت خان اسفندیار با فتح و موفقیت ایرانیان به پایان رسید. شاهنامه پژوهان بسیاری گذر از هفت خان و مبارزه با هر یک از موجودات را به نوعی تصفیه روحی اسفندیار میدانند. به این شکل که اسفندیار در خان اول با دو گرگ، یکی نر و دیگری ماده روبرو میشود. مبارزه با این دو گرگ نشان دهنده توان جسمی پهلوان است و از طرفی گرگ نر در این خان مترادف با وحشیگری و گرگ ماده نشان دهنده میل جنسی است. در واقع اسفندیار با کشتن این دو گرگ توانست بر خشم و شهوت خود غلبه کند و از خان اول به سلامت گذر کند.
در خان دوم اما او با دو شیر مبارزه میکند. در این مرحله اگرچه قدرت بدنی و زور و بازروی او آزموده میشود اما غلبه بر شیران نشان دهنده غلبه بر غرور،خودپرستی و استبداد است. چرا که شیر اگر چه در ادبیات نماد عقل و عدالت است اما نشانه نهایت غرور، خودپسندی و استبداد نیز هست.
خان سوم رویارویی پهلوان با اژدها است. او میتواند گردونهای بسازد و از این طریق توان فکری، ابتکار عمل و همزمان در جنگ با اژدها شجاعتش محک زده شود. اژدها نمادی از جهل و تاریکی است که اسفندیار با پیروزی بر آن در واقع از تاریکی وجودیاش رهایی مییابد.
اسفندیار در خان چهارم با زن جادو روبرو می شود که هوشیاری، ایمان و توان مبارزه با نفس در پهلوان سنجیده میشود. زن جادو نمادی از آنیما یا همان بخش زنانه ناخودآگاه اسفندیار است که پهلوان با کشتن او با ترس، هوسها و بخش تاریک ناخودآگاه وجودش روبرو و آنها را از بین میبرد.
در خان پنجم اسفندیار با سیمرغ روبرو میگردد که در اینجا شجاعت، قدرت و ابتکار عمل او در مواجهه با نیروی اهریمنی آزموده میشود. از طرفی سیمرغ در این داستان نماد نفس نیز هست که پهلوان با کشتن آن میتواند بر نفس خود غلبه داشته باشد.
خان ششم عبور از برف و سرما و باد و طوفانی سخت بود که مقاومت و ایمان اسفندیار مورد آزمایش قرار گرفت. در واقع این طوفان و سرما نماد انقلابی درونی و بی ثباتی است که اسفندیار با گذر از آن به خوبی توانست بر درون خویش تسلط یابد.
و اما خان هفتم عبور از دریای ژرف است و مدیریت بحران، ابتکار و توان فکری پهلوان سنجیده میشود. دریا نماد پویایی و تولد دوباره است. اسفندیار با گذر از این هفت خان و عبور از موانع روحی دوباره از نو متولد میشود.
سفر هفت خان یک سفر پر فراز و نشیب روحی برای شاهزادهای با ایمان بود تا دوباره از نو متولد شود و خود را به درستی بشناسد. گویی او به این سفر رفت تا نیروهای الهی را که تمام مدت در قلب خود داشت بازیابی کند تا برای مبارزه بعدیاش که رزم با ابَر قهرمان شاهنامه (رستم) است ، آمادگی کافی داشته باشد.