تهران- ایرنا- نوع رفتار رسانه‌ای و اجتماعی در جریان پایان زندگی چهره‌ها به دست خودشان، از دید یک جامعه‌شناس نشانگر کم‌توجهی سیاستگذاران مسائل اجتماعی به ظرفیت علمی و تخصصی نهادهایی است که در این حوزه فعالیت دارند.

تصمیم برای پایان دادن به زندگی تنها مختص افراد عادی نیست بلکه گاه چهره‌های شاخص هم به این تصمیم روی می‌آورند؛ اقدامی که پیامدهای ویرانگرش بر طرفداران و کل کسانی را که فرد خودنابودگر را می‌شناختند، به کل نادیده می‌گیرد. این در حالی است که برخی رسانه‌ها و حتی انواع سنتیِ آن مانند مطبوعات به دلایل مختلف و بر خلاف پروتکل‌های موکد در این زمینه، به تشریح، برجسته‌نمایی و حتی گاه تمجید از چنین تصمیمی می‌پردازند.

چند روز بعد از ماجرای «کیومرث پوراحمد» کارگردان شناخته ‌شده سینمای ایران و در واکنش به نوع پوشش این ماجرا در رسانه‌ها، مدیرکل مطبوعات و خبرگزاری‌های داخلی وزارت ارشاد با ابراز شگفتی از برخی رسانه‌ها در آنچه «ستایش خودکشی» خواند، از روزنامه‌نگاران خواست در این زمینه «فرهنگ‌سازی غلط» نکنند.

رسانه‌ها در هنگام گزارش یک پایان زندگی باید جامعه را به ارزیابی، بررسی، تفکر و طرح سوال وادارند، نه اینکه خواننده را با تیترهای غیرحرفه‌ای دچار تقلیل‌گرایی در وقوع یک مرگ، ابهام، تردید و دلزدگی از زندگی کنند

اهمیت این موضوع به خصوص در میان افراد سرشناس و به عبارتی گروه‌های مرجع و سلبریتی‌ها سبب شد پژوهشگر ایرنا با «اردشیر بهرامی»، جامعه شناس و نویسنده کتاب «فرهنگ، توسعه و خودکشی در ایران» به گفت‌وگو بنشیند که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

آثار انتخابی نابخردانه در رسانه‌

بهرامی در پاسخ به این سوال که خودکشی سلبریتی‌ها چه تاثیری می‌تواند روی افراد جامعه داشته باشد، می‌گوید: نخست با توجه به اخبار اخیر باید اشاره کنیم که آقای کیومرث پوراحمد یک شخصیت هنرمند حرفه‌ای است و نمی‌توان با سهولت عنوان سلبریتی را برای وی انتخاب کرد. مرگ این چهره فارغ از اینکه نوع مرگ چگونه بوده، تقریبا همه اقشار جامعه و فعالان اجتماعی و فرهنگی به ویژه اصحاب رسانه و حوزه هنر و سینما را متاثر کرد زیرا چنین افرادی سرمایه‌های فرهنگی و هنری جامعه محسوب می‌شوند که می‌توانند آثار هنری معنابخش و هویت‌بخش خلق کنند. اما نکته این است که قبل از روشنی صحت و سقم نوع مرگ و پیش از اعلام رسمی، جامعه میل دارد که مرگ یک چهره را از نوع خودکشی بداند. با توجه به چنین میلی که در جامعه به چشم می‌آید، ترجیح من به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی این است که به جای واژه خودکشی از عنوان «پایان دادن به زندگی» استفاده شود. انتشار اخبار گسترده درباره این نوع مرگ می‌تواند ذهن، روان، افکار و کنش جامعه را به هم بریزد و سلامت اجتماعی و سلامت روان جامعه را تهدید کند.


به گفته این جامعه‌شناس، اگرچه ادبیات رایج و حاکم بر فضای رسانه‌ها در کشور ما و بسیاری از کشورها در زمینه انتشار اخبار و اطلاع‌رسانی استفاده نابخردانه و ناسنجیده از واژه خودکشی است، اما با آگاهی از میزان اثرگذاری در جامعه و محبوبیت شخصیت هنرمندی چون استاد کیومرث پوراحمد، باید در انتخاب واژگان این خبر شوم، سلیقه و هنر به خرج داد تا در لفافه یک واژه، این نوع مرگ ترغیب و تشویق نشود. هنرمندان به عنوان یکی از گروه‌های مرجع مقبولیت و محبوبیت شناخته می‌شوند و خواه ناخواه الگوی کنشگری بسیاری از افراد جامعه خصوصا جوانان و نوجوانان هستند و در نتیجه این خبر شوم روی ذهن و روان جامعه‌ی دچار تنش تاثیر می‌گذارد و جامعه را به پرسش، جست‌وجوگری و نقد البته از نوع مخربِ آن وامی‌دارد.

بهرامی در خصوص کاربردهای واژگانی در وقایعی از این دست بیان می‌دارد: می‌خواهم کسانی را که از واژه خودکشی برای مرگ افرادی مانند پوراحمد استفاده می‌کنند به تفکر وادارم. شخصیتی همچون پوراحمد که چندین نسل آثار فاخر و ارزشمند داشته و روح امیدبخشی، معنابخشی، هویت بخشی و زندگی به سبک فرهنگ اصیل ایرانی در آنها موج می‌زند، حال اینک مرگ وی به سوژه‌ای تبدیل می‌شود که درباره آن گفت‌وگو می‌کنیم. برخی رسانه و خبرگزاری‌ها با تیترهای مهیج مرگ و خشم و با به‌کارگیری درشت واژه خودکشی در تیتر خبرها و پرداختن به جزئیات مرگ به قهرمان‌سازی و اسطوره‌سازی می‌پردازند. حتی آن را نشانه اراده مصمم از فردی که به زندگی خود پایان داده، دانسته و اینگونه به ذهن جامعه القاء می‌کنند که این نوع مرگ جلوه‌های مثبت و قابل پذیرش دارد. حال‌ آن که رسانه‌ها در هنگام گزارش یک پایان زندگی باید نسبت به اسرار پیچیده فلسفی، جامعه‌شناختی، روانشناختی و انسان‌شناختی این نوع مرگ که در همه جوامع و طبقات اجتماعی رخ می‌دهد حساس باشند و جامعه را به ارزیابی، بررسی، تفکر و طرح سوال وادارند، نه اینکه خواننده را با تیترهای غیرحرفه‌ای دچار تقلیل‌گرایی در وقوع یک مرگ، ابهام، تردید و دلزدگی از زندگی کنند.

کالبدشکافی جامعه‌ای که دوست دارد مرگ را پایان دادن به زندگی ببیند

جامعه در فرایند بازسازی اجتماعی خود به دنبال ایجاد روزنه‌های امید از بستر کنشگری، ارتباط، گفت‌وگو، بحث، نقد و نظر، برای بازشدن انسدادهای اجتماعی است

بهرامی در پاسخ به این پرسش که چرا جامعه تمایل دارد مرگ‌هایی از این دست را خودکشی ببیند، اظهار می‌دارد: جامعه کنونی ما با تجربه سال‌های اخیر یک جامعه با تجربه جنبش‌های اجتماعی است و نسل نوجوان با توجه به این اتفاقات ابهام و سرگردانی بیشتری دارد. وقوع مرگ‌های افرادی با سطح کنشگری اجتماعی بالا نظیر کیومرث پوراحمد که آفریشگر معنا و امید اجتماعی برای همه نسل‌ها بوده، خشم، ناراحتی، ابهام و تردید در خصوص چرایی این نوع مرگ را برمی‌انگیزاند. حتی این پرسش مطرح می‌شود که شاید به جای نوع مرگ پایان دادن به زندگی، پای یک مرگِ غیرانتخابی و تحتِ فشار در میان باشد.این پرسش با این تفسیر قابل طرح است که چگونه یک هنرمندِ ارائه‌دهنده‌ حرف‌های آفرینشگر امید و معنا و روح زندگی در جامعه ایرانی برخلاف تمام جریان زندگی حرفه‌ای خویش، میتواند کشنده امید و معنا و زندگی باشد؟

این جامعه‌شناس می‌افزاید: جامعه پیش از آنکه انگیزه، دلایل و روش مرگ پوراحمد را بداند، تمایل دارد که آن را یک نوع پایان دادن به زندگی تلقی کند و بر سر این موضوع به تنش و تعارض برخیزد. به نظر می‌رسد جامعه ایرانی با هدف پنهانِ بازسازی اجتماعی خود حول یک مرگ اجتماعی به مثابه یک فاجعه، پیرامون مرگ هنرمند شهیر وارد بحث و گفتگو و نقادی می‌شود. این نوع مرگ از دید برخی بیانگر یک درد مشترک، انسداد اجتماعی، خشم‌های فروخورده، ناامیدی اجتماعی، اعتراض اجتماعی و میل به رهایی از وضعیت موجود است؛ شرایط و ویژگی‌هایی که بر زیست اجتماعی جامعه ما چون بختکی سایه افکنده است.

به گفته بهرامی، جامعه در فرایند بازسازی اجتماعی خود به دنبال ایجاد روزنه‌های امید از بستر کنشگری، ارتباط، گفت‌وگو، بحث، نقد و نظر، برای بازشدن انسدادهای اجتماعی است؛ انسدادی که در فضای واقعی و مجازی جامعه، سلامت روان و تبع آن سلامت اجتماعی را به طور جدی به مخاطره می‌اندازد. روند آمارهای خودکشی در بین نوجوانان و جوانان و حتی بین سنین ۳۰ الی ۵۰ سال شاهدی آشکار بر این مساله است. طی یک دهه اخیر بخشی از فضای گفت‌وگو و ارتباطی حوزه عمومی و خصوصی جامعه ما دچار تحریف شده است. به نوعی فضای ارتباطی، گفتمانی و شادی جامعه تحلیل رفته است. بخشی از آن به دلیل بیماری کرونا و بخشی به دلیل فیلترینگ فضای مجازی، چالش‌های اقتصادی و کاهش سطح نشاط اجتماعی در جامعه است. از این رو، رخدادی نظیر مرگ کیومرث پوراحمد، به فضای گفت‌وگویی جامعه پرالتهاب تبدیل می‌شود و گفتمانی پیرامون مساله مرگ به شکل پایان دادن به زندگی شکل می‌گیرد. در این زمان؛ جامعه میل دارد که از این نوع مرگ اسطوره‌سازی و قهرمان‌پروری کند. این قهرمان‌پروری از این نوع مرگ برای جامعه‌ای که بیش از هر چیز به امید و شادکامی نیازمند است به مثابه سم کشنده است و این تناقض در باورها، منش‌ها و کنش‌های جامعه ایرانی لاینحل باقی مانده است.

اردشیر بهرامی جامعه‌شناس

چه باید کرد؟

باید اطلاعاتی را ترویج دهیم که در نهایت فهم عمیق افرادی را که در شرایط روحی و عاطفی مناسب قرار ندارند یا در شرایط خشم و عصیانند، در خصوص نحوه کمک گرفتن از سازمان‌ها و نهادهای مربوط به مساله خودکشی افزایش دهد

بهرامی به راهکارهایی در این خصوص اشاره کرده و می‌گوید: فعالان رسانه، فعالان اجتماعی، منتقدان اجتماعی و کسانی که داغ سوگ خود را پیرامون مرگ یک چهره هنری اظهار داشته و این خبر شوم را بر همگان اعلام کردند، می‌توانستند با ظرافت و سنجیدگی بیشتر و با استفاده از ظرفیت و گستره واژگانی زبان فارسی و رعایت اصول مربوطه خویش این کار را انجام دهند به طوری که شیرازه فکری و رفتاری جامعه را مخدوش نکنند.

وی ادامه می‌دهد: احتمالا اصحاب رسانه، سازمان‌ها و مراکز تخصصی خدمات‌رسان در زمینه کمک به افرادی را که به هر دلیلی تصمیم دارند به خود آسیب برسانند یا به زندگی خود پایان دهند می‌شناسند؛ مراکزی نظیر اورژانس اجتماعی (خط ۱۲۳)، مشاوره تلفنی ۱۴۸۰، اورژانس ۱۱۵ و روانشناسان و ... . ارائه این اطلاعات و آگاهی‌بخشی در این خصوص هم‌زمان با انتشار اخبار، برای جامعه پر ابهام و تردید می‌تواند بسیار مفید و موثر باشد.

به گفته این جامعه‌شناس، امروزه کمتر کسی هست که در فضای مجازی حضور نداشته باشد، بنابراین هر خبری می‌تواند ذهن جامعه را تحت تاثیر قرار داده و ناامیدی، ترس و خشم را افزایش دهد. در چنین مواقعی، بهتر است سطح دانش، آگاهی و مهارت نحوه نگارش این نوع مرگ را افزایش داد و تکنیک‌های روان‌شناختی و مددکارانه نحوه حمایت‌یابی و ارتقاء تاب‌آوری جامعه و کارویژه‌های سازمان‌های امدادرسان را در قالب این گزارش‌های خبری انعکاس داد. به عبارتی ما باید اطلاعاتی را ترویج دهیم که در نهایت فهم عمیق افرادی را که در شرایط روحی و عاطفی مناسب قرار ندارند یا در شرایط خشم و عصیان قرار دارند در خصوص نحوه کمک گرفتن از سازمان‌ها و نهادهای مربوط افزایش دهد.

وی می‌افزاید: در سطح کلان در زمینه سیاست‌گذاری اجتماعی در خصوص پیشگیری، مداخله و بازتوانی خودکشی، خلاء‌های جدی مشاهده می‌شود. برای مثال پیرامون فقرزدایی، کاهش نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی، ایجاد فضای باز اجتماعی و ارتباطی، و توسعه مراکز تخصصی روانشناختی، مددکاری، مراکز سلامت روان و انگ‌زدایی از ساحت بیماری‌های روانی بطور جدی سیاست‌های لازم اجرا نشده است. همچنین دولت‌ها در سیاست‌گذاری اجتماعی از ظرفیت علمی و تخصصی نهادهایی مانند جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران، انجمن روانشناسی ایران، اورژانس اجتماعی و .. بهره کافی نبرده‌اند.