تهران- ایرنا- تصویرسازی و انگاره‌سازی هالیوودی سال‌ها پیش در راستای «رویای آمریکایی» منجر به ایجاد سرمایه‌ای چشمگیر برای این کشور شد حال آن که در مهد روزنامه‌نگاری و فعالیت‌های رسانه‌ای، روزنامه‌نگاری زرد و هیجان‌طلب سرمایه‌های معنوی ما را نشانه رفته است.

رسانه‌ها در عمل محل تلاقی نیازهای خبری مردم با تزریق آگاهی‌اند اما آنچه در بسیاری از فارسی‌زبان‌های خارجی می‌گذرد برش احساسی به اتفاقات خبری است که از زاویه آن به روایت‌سازی می‌پردازند.

انتخاب برش احساسی اصولا با کار خبری و الگوی روزنامه‌نگاری عینی تطابق ندارد بلکه ناشی از ژورنالیسم هیجان‌طلب و زرد است. به عبارتی این رسانه‌ها که در مهد آموزش روزنامه‌نگاری و رسانه به سر می‌برند از استانداردهای خبری عدول کرده و در دام روزنامه نگاری احساسی و زرد (yellow journalism) افتاده‌اند.

رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه برای از میان برداشتن امید، اصول بدیهی روزنامه‌نگاری را زیر پا می‌گذارند. دستور کار آن‌ها این است که حس تنفر و واگرایی از حاکمیت تقویت شود پس نفرت‌پراکنی در دال مرکزی کار آن‌ها قرار می‌گیرد

در فرایند کار این رسانه‌ها اصولا انتقال آگاهی مهم نیست بلکه انتقال حس مهم است. باید حس تنفر و واگرایی از حاکمیت تقویت شود. نفرت‌پراکنی در دال مرکزی کار آن‌ها قرار می‌گیرد. قبلا سعی می‌شد در انتهای خبر به صورت غیرمستقیم، درج دستگیره احساسی و عاطفی صورت گیرد که به صورت ظریف بر افکار عمومی تاثیرگذار باشد اما در رویکرد جدید این شبکه‌ها می بینیم که خیلی رک، برجسته و جهت‌دار به درج احساسات از صدر تا ذیل مطلب می‌پردازند. استفاده از صفت، درج گفته‌های کوچه‌بازاری در تیتر، بریده‌نویسی، لعن و نفرین، استدلال بدون فکت و ارجاع، دست‌کاری (manipulation) و تحریف همگی از شیوه‌های اصلی است که روزنامه‌نگاری هیجان‌طلب و احساسی از آن استفاده می‌کند.

درباره زاویه دید هم باید گفت، واقعیت (fact) از نظر و عقیده (opinion) جدا است. هر نظری از یک زاویه شکل گرفته است. از ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین رخدادهای جهان را می‌توان از زوایای گوناگون روایت کرد.

به عنوان مثال در جریان ماجرای یازده سپتامبر آن چه به چشم می‌آید گسترش اسلام به افزایش تروریسم منجر شده، افراطیون اسلامگرا (و نه اصل دین اسلام) در گروه القاعده باعث بانی آن بوده‌اند، حکومت آمریکا و سرویس‌های شانزده‌گانه امنیتی در آن نقش داشته‌اند یا ایفای نقش صهیونیست‌های افراطی در برنامه‌ریزی و اطلاع از این حادثه همگی جزو زوایای معطوف به اتفاق است.

در این میان این پرسش مطرح است که آیا یک رسانه خبری باید خبر بدهد یا نظر بدهد؟ اگر وارد نظر بشود یک زاویه را برجسته می‌کند. معمولا شبکه‌ها خبر را می‌گویند و در بخش تفسیر سعی می‌کنند دو یا چند زاویه را انتخاب و یک تنوع شناختی نسبت به اتفاق ایجاد کنند. اما جایگزین کردن نظر با خبر در شبکه‌های خبری یک بدعت خطرناک است که متاسفانه عادی‌سازی شده و باید این شیوه را رسوا و افشا کرد.

جستجوگری و تحقیق برای به دست آوردن تایید برای یک خبر غیررسمی جزو اصول اولیه خبری است حال آن که این شبکه‌ها صرفا به نقل خبر (نه تولید خبر) و به قولی یک کلاغ چهل کلاغ بسنده کرده‌اند.

حال با این توصیف از نحوه عمل بسیاری از رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه باید گفت امید، موتور محرک فرد و جامعه است. اصولا پویایی از امید است و اگر پمپاژ اخبار سیاه متوقف نشود، جامعه از هم پاشیده و از هم‌گسیخته می‌شود.

این مساله فقط برای کشور ما نیست. در کشوری مانند ایالات متحده برای ایجاد حس ابرقدرتی و دمیدن در امید اجتماعی از «انگاره‌سازی»های زیادی بهره جسته‌اند. مثلا American dream یا رویای آمریکایی را جاانداخته‌اند. اعتقاد به رویای آمریکایی با سرخوردگی ملی رابطه معکوس دارد. آن‌ها از سال ۱۹۳۱ این مفهوم را به کار بردند تا همگان را برای فردای خوب آمریکا بسیج کنند؛ یعنی «مفهوم‌سازی» مقدم بر «کنش‌سازی» است. این مفاهیم را با حس و هیجان در هم آمیختند و ماشین پروپاگاندای هالیوود و رسانه‌ها برای آن بسیج شدند. (۱)

با این حال، نخبگان نقش اصلی را در امیدآفرینی دارند حتی پیش‌تر و بیش‌تر از رسانه‌ها . وقتی نخبه‌ای که فهیم و روشنگر است و جایگاه خود را به خوبی می‌شناسد، محل رجوع مردم و جامعه باشد کارها به سامان است. مشکل اینجا است که نخبه‌ها در حاشیه و سلبریتی‌های هویت‌گریز و ملیت‌ستیز در مرکز توجه قرار گرفته‌اند. در همین مثال رویای آمریکایی که تم آن حتی قبل از ۱۹۳۱ وجود داشته است، نویسندگان ادبیات به آن متعهد بودند مثلا مارک تواین در ماجراهای هاکلبری فین. آثار جان اشتاین‌بک و آرتور میلر هم پر است از این استریوتایپ و کلیشه سازی ذهنی. کتابی هم هست از یکی از استادان دانشگاه‌های آمریکا که به چهار وعده‌ای که ذیل رویای آمریکایی داده شده پرداخته و نشان می‌دهد مفصل بندی آن چیست: رویای فراوانی (Dream of Abundance)، رویای دموکراسی کالاها (Dream of a Democracy of Goods)، رویای آزادی انتخاب (Dream of Freedom of Choice)، رویای تازگی (Dream of Novelty) (۲)

در کشوری مانند ایالات متحده برای ایجاد حس ابرقدرتی و دمیدن در امید اجتماعی از انگاره‌سازی‌های زیادی بهره جسته‌اند. این مفاهیم را با حس و هیجان در هم آمیختند و ماشین پروپاگاندای هالیوود و رسانه‌ها برای آن بسیج شدند

این نحوه تصویرسازی و انگاره‌سازی باعث شده که این رویاها عملا به سرمایه معنوی تبدیل شود و هم در داخل خاک ایالات متحده هم در خارج از آن بسیج‌کنندگی داشته باشد. مثلا نظرسنجی که دو سه سال پیش در خاک آمریکا انجام شد نشان داد بیش از نیمی (۵۴٪) از بزرگسالان آمریکایی فکر می‌کنند رویای آمریکایی برای آن‌ها قابل دستیابی است. حدود سه نفر از هر ۱۰ نفر (۲۸٪) معتقدند که این رویا شخصا برای آنها دست‌نیافتنی است، در حالی که ۹ درصد ایده رویای آمریکایی را به طور کامل رد می کنند.؛ این یعنی این سرمایه هنوز دارد می‌فروشد و عمل می‌کند و نظام رسانه‌ای و نظام معنایی آنها اجازه نداده که تخریب هیجانی و شناختی اتفاق بیافتد. (۳)

هر کس که فیلم‌بین باشد و ساعتی را با فیلم‌های آمریکایی گذرانده باشد تصدیق می‌کند که این قدرت تصویرسازی در هالیوود به کار رفته است. حتی دانشگاه هاروارد، پا را فراتر گذاشت و یک دوره برگزار کرد که عنوان آن رویاهای آمریکایی بود که در هالیوود ساخته شده است. جالب است که زیرعنوان دوره هاروارد تأکید داشت: «ماشین‌ فانتزی هالیوود طرح‌هایی را برای زندگی خلق کرده‌است.» در این دوره به فیلم های مختلف اشاره شده است از جمله «صورت زخمی»، «کینگ کونگ»، «در یک شب اتفاق افتاد»، «جادوگر شهر اوز»، «خوشه‌های خشم»، «کازابلانکا»، «بهترین سال‌های زندگی ما»، «بیراهه»، «نیمروز»، «حمله جسددزدها»، «چهره‌ای میان جمعیت»، «مویزی در آفتاب»، «کاندیدای منچوری» و «ایزی رایدر».

نمایی از فیلم همشهری کین

«رویای آمریکایی» هنوز دارد می‌فروشد و عمل می‌کند و نظام رسانه‌ای و نظام معنایی آن‌ها اجازه نداده که تخریب هیجانی و شناختی برای آن اتفاق بیافتد

(Scarface, King Kong, It Happened One Night, The Wizard of Oz, The Grapes of Wrath, Citizen Kane, Casablanca, The Best Years of Our Lives, Detour, High Noon, The Invasion of the Body Snatchers, A Face in the Crowd, Raisin in the Sun, The Manchurian Candidate, and Easy Rider)

حال با توجه به آنچه گفته شد،یک مدل وجود دارد که باید روی آن کار کنیم؛ ساخت آگاهی و اندیشه در گام اول مهم است که صورت پذیرد و به دست متفکرانی همچون شهید مطهری که در حوزه، دانشگاه و جامعه در رفت و آمد باشند و بتوانند ترویج فکری کنند.

از سوی دیگر پیوست عاطفی و احساسی به تفکرات مهم است. شور و شعور باید توأم باشد. تفکر مهدویت برای خیلی از نسل گذشته با منبرها و نوارهای صوتی مرحوم کافی پیوند خورده است. این نشان می‌دهد که هنر، بیان و رسانه باید به خوبی برای حس‌انگیزی به افکار به کار گرفته شوند. اما نمود کامل این حس و فکر در کنش است. باید کنش‌سازی و آیین‌ها به کمک بیایند تا برونداد شناختی و عاطفی صورت پذیرد.

در مدل‌های شناختی و رفتاری مهم است که به چرخه‌ای برسیم که مقوم همدیگر باشد. زنجیره‌سازی فکر، عاطفه و کنش از ساختار فرهنگی ایجاد می شود که ترکیبی باشد. در کشور ما متاسفانه یک تفکیک قوی بین حلقه‌های این چرخه وجود دارد. اندیشه‌ساز، عاطفه‌ساز نیست و هیچ یک، کنش‌ساز نیستند. اگر در دوره جنگ ترکیبی قرار گرفته‌ایم حتما باید سیستم تولید و توزیع فرهنگی ما نیز ترکیبی و چندلایه باشد.

پی‌نوشت‌ها

1-جیمز تراسلو آدامز در کتاب Epic of America

2-Ted Ownby, American Dreams in Mississippi: Consumers, Poverty, and Culture ۱۸۳۰–۱۹۹۸ (University of North Carolina Press, ۱۹۹۹)

3-https://today.yougov.com/topics/politics/articles-reports/۲۰۲۰/۰۷/۱۸/american-dream-attainable-poll-survey-data

4-https://pll.harvard.edu/course/american-dreams-made-hollywood?delta