تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۴۰۲ - ۰۷:۴۹

سنندج- ایرنا- "یک گوشی ساده دارم که باهاش زنگ می زنم و زنگ که می زنند جواب میدم" این حرف اول کاک‌فتح‌الله است که زمانی راننده ماشین سنگین بوده و حالا دارد دوران بازنشستگی را سپری می‌کند.

به گزارش خبرنگار ایرنا، این گوشه از فضای سبز کنار خیابان پاتوق دائمی، او و هم سن و سالهایش است؛ صحنه‌ای که در خیابانهای حاشیه سنندج زیاد به چشم می خورد، پیرمردهایی که با چوزان (نوعی بازی محلی مانند شطرنج) دوران بازنشستگی را کنار هم سپری می کنند.

اینکه هنوز دوستی‌های محکم و صمیمی خود را دارند، برایم جای سوال است، چیزی که در بین نسل جدید کمتر به چشم می خورد.

به میان آنها می روم و ساعتی را به گفت و گو با آنها می گذارنم تا شاید این تفاوت ها را پیدا کنم.

کاک فتح الله خودش بچه روستاست و ۱۸ سالی است که به سنندج آمده و زحمتکشی را مهمترین ویژگی جوان قدیم می داند.

او ۲ فرزند دارد که یکی از بچه هایش راننده و دیگری دیپلم بیکار است.

وی عقیده دارد که جوان امروز تلخی بسیاری را بخاطر بیکاری، گرانی و مشقت زندگی تحمل می کند، نه دختر ازدواج می کند و نه پسر زن می گیرد چون مسوولیت ازدواج با اجاره نشینی و هزینه های بالای معیشتی سنگین تر شده است.

۲ فرزند کاک فتح الله متاهل هستند و وقتی از او درباره وضعیت معیشت زمان قدیم پرسیدم، جواب داد: آن زمان با پنج هزار تومان، زندگی روزمره ۵۰ روز را راه می‌انداختیم ولی امروز این پول هزینه کرایه تاکسی در یک مسیر است.

کاک فتح‌الله ادامه داد: آن زمان روزی برای ۶ تا هفت تومان کار می کردیم و یک کیسه قند ۷۵ تومانی برایمان ۷۵ تومان تمام می شد؛آن زمان خوشی برای جوان زیاد بود و خود جوان و خانواده اش قانع بودند.

اسب سواری تفریح آن زمان بود و شب‌نشینی را با جوراب بازی می گذارندیم و مردم صمیمی تر از الان بودند ولی الان این گوشی هر چه زن و مرد است را مشغول خود کرده است، این را گفت و ادامه داد: آن زمان اگر دختر و پسری از هم خوششان می آمد، باید با اجازه پدر و مادر همدیگر را می دیدند ولی حالا این گوشی اختیار را از پدر و مادر گرفته است.

البته او در کنار همه مشکلات و موانعی که بر سر راه جوان امروز شمرد این را هم گفت که جوان امروز تنبل شده و این ناشی از بیکاری است و من دستفروشانی را می شناسم که مدرک لیسانس و فوق لیسانس دارند.

کاک فتح الله دوست دارد به روزهای جوانی برگردد چون عقیده دارد آن زمان همه چیز مهیا و خوشی زیاد بود و با وجود همه کاستی‌ها، مردم دلشان پاک و صفا، صمیمت، صداقت و ترحم زیاد بود.

درباره اینکه چرا اینها از بین رفته گفت: چون من رویم نمی شود خانه فامیل بروم چون مجبور می شود که برود هزینه کند.

وی تاکید کرد: با همه اینها، جوانان ناامید نشوند و من هم امیدوارم خداوند فراغتی برای جوان ایجاد کند.

افزایش فاصله طبقاتی

کاک عباس هم ۲۶ سالی است که زندگی شهری را جایگزین زندگی روستایی خود کرده است.

او هم گفت: دوران جوانی ما راحت و خوش بود چون مردم یکدست و یک رنگ بودند، هرکسی ثروتمند بود تنها یک گاو بیشتر داشت ولی الان فاصله طبقاتی زیاد شده تا جایی که یکی آسمان خراش دارد و دیگری در چادر سر می کند و همین عامل نارضایتی جوان است.

کاک عباس درباره اینکه دوست دارد که جوان شود، گفت: دوست دارم جوان شوم ولی نه جوان این زمانه، چون نه می توانند خانه و ماشین بخرند و نه ازدواج کنند، آن زمان ما به هیچکدام از اینها نیازی نداشتیم و تنها یک چهارپا برایمان کافی بود.

گورزان، کاکله شیران و جوراب بازی، از بازیهای قدیمی بود که او به آن اشاره کرد.

او از شبکه های اجتماعی زیاد سر نمی آورد و آن را از زبان فرزندانش شنیده و ادامه داد: فامیل به خانه ما می آیند همه مشغول این تلفن و گوشی می شوند.

کاک عباس از اینکه فرهنگ قدیمی کاملا فراموش شده ناراحت بود و اضافه کرد: مردم قدیم، تجربه هایی داشتند که کار را بر اساس آن پیش می بردند ولی حالا همه چیز در این گوشی خلاصه شده و هیچکس تجربه اش را با دیگران در میان نمی گذارد.

خاتمه حرفهایش این است: ما هنوز اینجا جمع می شویم و از قدیم می گوییم و غیبت می‌کنیم، با خنده ادامه می دهد غیبت خانم‌هایمان را...

ماجرای سکه‌های قلابی

کاک حبیب‌الله هم از زمانی گفت که در رستورانی در تهران کار می کرد و نامزدش از اقوام کاک عباس بود.

انگار که فرصت دوباره ای برای بازگویی خاطرات شیرین قدیمی را به آنها داده باشم، دور هم جمع شدند و او ادامه داد: مادرزنم گفت باید ۱۰ سکه بیاوری که آن زمان ( سال ۱۳۵۸) هر عدد ۴۰۰ تومان بود ولی من چهار هزار تومان دادم و آن سکه ها را برایشان گرفتم؛ مادرزنم گفت اینها تقلبی است و تو از تهران سکه تقلبی برای ما آورده ای، گفتم نه برای اثباتش پیش طلافروش برویم که از بخت بد من او هم گفت از این سکه ها تا به حال ندیده ام.

با خنده اضافه کرد: آن زمان سکه بهار آزادی تازه باب شده بود و البته طلافروش گفت که تقلبی نیست تا بالاخره مادرزنم راضی شد و سرخانه و زندگی خودمان رفتیم و آمدیم شهر و در اداره راه استخدام شدم.

او که چهار بچه و چهار نوه دارد، ادامه داد: الان زن و شوهر برای تربیت و هزینه بچه ترس دارند و برای همین از بچه دار شدن می ترسند، توصیه من به جوانان اینکه خدا بزرگ است و کسی را بی مراد نمی گذارد.

کاک حبیب‌الله گفت: هنوز هم با همسایه‌ها شب نشینی داریم ولی همان اول تذکر می‌دهم که گوشی را کنار بگذارند تا کمی باهم باشیم.

او گفت: این محله هنوز شب نشینی دارند ولی خب به پررنگی قدیم ها نیست.

جوانی قدیم و جوانی امروز

آن زمان جوان می توانست هر کاری انجام دهد ولی جوان الان کم صبر و طاقت شده و دست به هر کاری برای گذران زندگی نمی زند؛ این را کاک محمدرحیم گفت و ادامه داد: جوان قدیم کار کشاورزی را با غیرت انجام می داد ولی الان طاقت و حوصله ندارد و هرچه خواهش و تمنا هم می کنی که کار خودش را هم انجام دهد، انجام نمی دهد.

خودش ۲ فرزند دارد که هر دو شاغل هستند؛گوشی اندروید دارد ولی در هیچکدام از شبکه‌های اجتماعی عضو نیست.

او تاکید دارد که جوان الان توقعش بالاست و با قناعت و شکرگذاری آشنا نیست، هرچند جوان تا جوان هم فرق دارد و همه مثل هم نیستند.

این شهروند سنندجی اضافه کرد: اعتیاد هم که در کنار بیکاری دامن جوانان را گرفته و اگر کار داشته باشد به سراغ خلاف نمی روند.

احترامی که دیگر نیست

کاک ابراهیم ۶۷ سال سن دارد و از اینکه بی احترامی به بزرگترها زیاد شده گله داشت.

او گفت: الان فرزندان دیگر در اختیار پدر و مادرشان نیستند و جواب هیچکس را نمی‌دهند؛ آن زمان ما پیش پدر و مادر پایمان را دراز نمی کردیم ولی الان انگشت شماری هستند که احترام نگه دارند.

"روزگارمان میزان( خوب) می گذشت، شب تا صبح کار می کردیم ولی احساس خستگی نداشتیم"؛ کاک حسن ۸۷ ساله این را گفت و افزود: جوان این دوره نشست و برخاست خوبی ندارد و به حرف کسی گوش نمی‌کند.

او ادامه داد: آن زمان چهار برادر بودیم و اگر پدرمان می گفت از جایتان تکان نخورید این کار را نمی کردیم و حتی دستمالی که به سر داشتیم را بر نمی داشتیم ولی الان می‌بینی بدون لباس و با لباس بد در خانه می گردند.

کاک حسن با انتقاد از اینکه غیرت کاری در جوانان کمرنگ است، گفت: از سنندج تا دیواندره را پیاده می رفتم و احساس خستگی نمی کردم، جوان قدیم کاری بود.

او از دولت توقع دارد برای جوانان کار ایجاد کند چون عقیده دارد که اگر کار باشد اینقدر اعتیاد زیاد نمی شود.

این پیرمرد کردستانی گفت: آن زمان در ۵۰ آبادی یک پیرمرد معتاد هم پیدا نمی شد ولی الان جوان ما به سمت اعتیاد راحت می رود.

البته او یک طعنه هم به جوانان زد و گفت: جوان امروز نان را راحت می خورد و راحت طلب است ولی زمان ما کار سخت بود.

غیرت باشد همه چیز حل است

کاک صدیق زارعی با ۷۰ سال سن، هفت بچه و ۱۳ نوه دارد و از همه بچه‌هایش راضی است.

خیلی محکم گفت که اگر غیرت باشد هر جوانی می تواند تا پنج بچه بیاورد و همه آنها را هم به خوبی اداره کند، فقط باید تلاش و کوشش کند تا بی پول و محتاج نباشد.

او از دوستی این جمع گفت و افزود: زمان جوانی ما زندگی ماشینی نبود و کشاورزی داشتیم، همه کارها با دست انجام می شد و من وقتی ۶ سال داشتم با پدرم برای درو گندم می رفتم و عصرش، الاغی را که سوارش بودم به آبادی بر می گرداندم.

سرپا یک لقمه ناهار می خوردیم که نان و ماست و نان و پنیر بود ولی به اندازه بهترین غذای الان به ما مزه می داد، کاک صدیق با خنده این را گفت.

او که از جوانان امروز گله دارد، گفت: خودم سه فرزند دارم که بی سوادترین‌شان فوق لیسانس است و کارمند نیستند، یکی مهندس است و می گوید کاش حرفه ای بلد بودم و یکی از آنها مکانیک و دیگری کناف‌کار است.

۴۵ سال با پدر و مادرم زندگی کردم و ۱۵ سال پدرم زمینگیر شد که نگذاشتم یک لحظه زخم بستر بگیرد، با افتخار اینها را گفت و ادامه داد: زن روستایی صبح زود وقتی هنوز هوا تاریک بود، بیدار می شد حیوان می دوشید، خمیر درست می کرد، گندمی را که از دشت می آورد، تمیز می کرد، قالیبافی می کرد و یک لحظه بیکار نبود؛ مادرم ۱۰ مَن روغن حیوانی درست می کرد که الان هر کیلوی آن ۵۰۰ هزار تومان شده است؛ شیر، ماست، دوغ، کشک، روغن، تخم مرغ و گوشت همه تولیدی خود خانواده بود و برای همین کمتر سختی زندگی را می کشیدیم.

فرزندسالاری جایگزین پدرسالاری

کاک محمد ۵۵ ساله هم نصیحتش این است که جوانان به سمت سیگار و مواد مخدر نروند و هر کاری بلد هستند انجام دهند، منتظر نباشند کسی برایشان کار پیدا کند.

وی اظهار کرد: نمی شود گفت قدیم بهتر است یا الان، زمان قدیم در هر روستایی به زور یک ماشین پیدا می شد ولی الان پسرم یک ماشین دارد، عروسم یک ماشین.

کاک محمد که زیاد دل خوشی از جوانان این دوره ندارد، افزود: جوان قدیم کارهای روزمره خود مثل درو، یونجه چینی و حیوان داری را انجام می داد و هیچ وقت در برابر بزرگترها بی ادبی نمی کرد، آن زمان پدرسالاری بود و فرزند اعتراضی به تصمیم پدرش نداشت ولی حالا فرزند سالاری حاکم است.

الگوی مناسب رمز پیشرفت و موفقیت جوانان

کاک محمد رئوف هم ۶۲ سال دارد و راننده تاکسی است، او هم گفت: کار کم و بیکاری زیاد است ولی جوان امروز توانایی کارش هم کم است، زمان ما، والدین از کلاس پنجم بچه ها را برای کار و حرفه آماده می کردند ولی الان فقط می خواهند فقط رییس و پشت میزنشین شوند.

او تاکید کرد: اگر جوان امروز به صنعت و درس اهمیت دهد و از دوست ناباب دوری کند و الگوهای موفقی را در زندگی انتخاب کند، می تواند پیشرفت کند.

وی راه راست، حرکت در مسیر درست و تواضع را عوامل موفقیت برشمرد.

حرفهایمان به پایان رسیده و خورشید هم کم کم دارد خود را پشت آبیدر پنهان می کند، او هم از شاهدانی است که زندگی مدرن و سنتی را دیده است ولی قضاوت تنها زمانی درست است که بشود همه نقاط قوت و ضعف را در کنار هم دید و سنجید، شاید گفت و گوی بعدی با جوانان امروز بود، همان هایی که از بیکاری و نبود امکانات می نالند.