چهره گلگون افق امروز سرخ تر می زند گویا شرمساری آفتاب ، ریشه در ابدیت دارد و التهاب جدایی از ماه میهمانی خدا را برای روزه داران التیامی نیست.
امروز آفتاب اول شوال طلوع کرد ،ماه میهمانی خدا با وداع عاشقانه عارفان و عاشقان رخت بر بست تا خوان ضیافت الهی را برچیند.
به راستی اگر نبود نوید درخشش هلال عید بر دیده میهمانان ماه خدا ، کدام دیده توان دیدن غروب غمگنانه وداع با رمضان را داشت و اگر نبود شوق فطرت در عید فطر کدام دل در کدام سینه توان تپیدن داشت و کدام مرثیه می توانست مویه جدایی عارفان و عاشقان را از ماه میهمانی خدا توصیف کند.
ماه میهمانی خدا به آخر رسید و دل های دردمند به امید برخورداری از کرامتش راهی شدند، اگر نبود شگون نامش و شکوه یادش چه کسی می توانست روح رحمانی محمد(ص ) را در کالبد پژمرده اینان بدمد و طینت تاریک ابوجهل و ابوسفیان را از صفحه زنگار زده دل بندگان گناه آلود بزداید.
در این ماه خدای رحمت باب مرحمت را بر زمینیان گشود ، گلواژه های قرآنی بر سینه شریف ترین انسان زمین نشست،انسان از خویشتن برخاست و پای در رکاب راه حق گذاشت. قدر چهره گشود، آبنوس شب در شگون شگرف قدر نور باران شد ، از ابر طراوت بارید از آسمان حلاوت، کبوتران رحمت از طواف کعبه بازگشتند و نامه بخشایش را بر دل انسان های منتظر طواف دادند.
مَلَک رحمت حجاب را از مُلک تا ملکوت برگرفت و از عرش به زمین آمد، گویا دریای رحمت این شب را کرانه ای نیست، چه نیک شبی است این شب قدر که از هزار ماه نیک تر است و به راستی چه کسی می داند که قدر، قدر چقدر است.
ماه میهمانی خدا به آخر رسید،در همین ماه حضرت خدیجه کبری (س ) نخستین بانوی مفتخر به آیین مسلمانی و مولای متقیان حضرت علی (ع) نخستین مرد در میثاق با محمد (ص ) از خاک به افلاک شدند، پرده و پر بگشودند و رو به سوی معبود نمودند ، آنها چه نیک انسان هایی بودند که کام تشنه را در ماه میهمانی خدا و در خوان ضیافت حق از چشمه سار زلال کرامت احدی و ابدی سیراب کردند.
ماه میهمانی خدا به آخر رسید، در این ماه کریم خاندان کرامت حضرت مجتبی (ع) دیده بر جهان گشود و با آمدنش کرامت را به آب ، خلوص را به واژه های ناب و آرامش را بر اندیشه های در تب و تاب آموخت ، امام حسن (ع) که آئینه تمام نمای حُسن محمدی بود پای بر خاک نهاد و جای خالی شادمانی های زمین را با فراوانی نشاط پر کرد.
و اینک هلال بربندگان رخ می نمایاند، شوال از راه می رسد،عید چهره می گشاید باران فطرت می بارد، غبار سالهای فترت پاک می شود، فطر می آید. بیا که برایت تا اوج پر می گیریم و بنامت رساترین زمزمه های لبیک را سر می دهیم و به یادت پنجره های نیایش را بر خویش می گشاییم.
بیا و آوای اللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَهِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ را بر جان های خسته بنشان تا آدمیان خسته از خویشتن در سایه سار آرامش عید لختی بیاسایند و ضیافت الهی را با مهر فطر به پایان برند.