برای بسیاری از ما ایرانیان خلیج فارس یک جغرافیای آبی در جنوب کشورمان است و تنها زمانی برایمان درگیری ذهنی ایجاد میکند که از خارج از مرزها، واقعیات این جغرافیای آبی مورد تردید و تهدید قرار گیرد. به عبارتی موجودیت و هویت خلیج فارس برای ما به شکل یک دیالکتیک درآمده است همچون ملیگرایی و وطنپرستی که در حالت عادی شاید نمودی عینی نداشته باشد اما زمانی که کوچکترین تهدید یا خدشهای برابر آن خودنمایی کند، ابعاد عظیم و عمیق خود را به نمایش میگذارد.
در همین ارتباط، شیطنت برخی در همسایگی این پهنه نیلگون که سابقه استقلال آنها حتی به یک قرن هم نمیرسد، موضوعی است که گاه و بیگاه باعث شده واژگانی نامتجانس جانشین فارس در ترکیب از هم ناگسستنی «خلیج فارس» شود.
قدیمیترین نقشههای مربوط به خلیج فارس نشان میدهد که این پهنه آبی کاملا در سیطره امپراتوری هخامنشی بوده است
فارس یا «پرشیا» (Persia) نامی است که تا قبل از سال ۱۳۱۳ از آن برای نام بردن از ایران استفاده میشد. تا اوایل قرن بیستم، مردم جهان کشور ما را با عنوان رسمی پارس یا پرشیا میشناختند اما در دوران سلطنت پهلوی اول حلقهای از روشنفکران باستانگرا مانند «سعید نفیسی»، «محمدعلی فروغی» و «سیدحسن تقیزاده» پیشنهاد دادند تا برای اهدافی مانند یادآوری شکوه باستانی کشور و محدود نماندن آن به خطه فارس، این نام تغییر یابد. در این بین سعید نفیسی از مشاوران نزدیک رضاشاه به وی پیشنهاد کرد نام کشور رسما به ایران تغییر یابد. این پیشنهاد در دی ماه ۱۳۱۳ شمسی رنگ واقعیت به خود گرفت.
هرچند این نام موافقان و مخالفان زیادی داشت، اما به هر تقدیر توانست در سطح بینالمللی پرشیا را جانشینی کند. نام پرشیا تا پیش از این محدوده خاصی را در برنمیگرفت و از مرزهای کنونی غربی تا ماورالنهر و مرزهای هند گسترش مییافت. این محدوده جغرافیایی، در سدههای قبل قلمرو کنونی ایران، افغانستان، ترکمنستان، تاجیکستان و بخشهایی از پاکستان را در خود جای میداد. بدین ترتیب با نامگذاری ایران و اختصاص آن به مرزهای مشخص، کشوری به نام ایران هم در مکاتبات بینالمللی، محدوده مشخصی را به خود اختصاص داد.
نام خلیج فارس نیز دقیقا به همین ترتیب نشان دهنده اهمیت یک منطقه خاص است که حق مالکیت معنوی آن را به یک مکان معین میدهد. از آنجا که امپراتوری پارس به عنوان قدیمیترین حکومت تاریخ، در ایران تاسیس شده و محدوده خلیج فارس کاملا در درون مرزهای این امپراتوری قرار داشته، لذا خلیج فارس هم کاملا با نام امپراتوری فارس معنا دارد. چنان که قدیمیترین نقشههای مربوط به خلیج فارس نشان میدهد که این پهنه آبی کاملا در سیطره امپراتوری هخامنشی بوده است.
نکته دیگر موقعیت قرارگیری این پهنه آبی در جهان است. بیارتباط نیست اگر گفته شود، خلیج فارس و تنگه هرمز «شاهراه انرژی جهان» محسوب شده و از این نظر تاثیر زیادی بر وضعیت مبادلات انرژی جهان دارد. پیوند نام خلیج فارس با ایران نیز به درستی نشان از نقش کشورمان در تامین انرژی و امنیت این شاهراه جهانی دارد چرا که نیمه شمالی این تنگه کاملا در اختیار ایران و نیمه جنوبی نیز که بسیار کوچک و در اختیار کشور عمان است و این بیانگر نقش مهم ایران در این منطقه است. چنین نقشی در سطح بینالمللی و برای کارشناسان کاملا قابل درک است.
در دوران حکومتهای غیرایرانی مانند اموی و عباسی، نوار جنوبی خلیج فارس اگر هم در عمل تحت حاکمیت دولتی مرکزی در ایران نبوده به صورت یک منطقه محلی اداره شده است
نوار جنوبی خلیج فارس مرز کشورهایی چون عربستان، بحرین، قطر، امارات متحده عربی و عمان است؛ کشورهایی که بیشترین سابقه رسمی آنان به عنوان یک کشور به عربستان اختصاص دارد که اگر تاریخ هجری قمری را مبدا تشکیل کشور عربستان بدانیم، باز هم قدمتی کمتر از ایران دارد. جالب توجه اینجا است نوار جنوبی خلیج فارس اگر هم در عمل تحت حاکمیت دولتی مرکزی در ایران نبوده به صورت یک منطقه محلی اداره شده است. حتی در دوران خلفای عباسی و اموی هم این منطقه به دلیل وضعیت آب و هوایی چندان مورد توجه نبوده است.
بعد از جنگ جهانی دوم و فروپاشی امپراتوری عثمانی، عربستان سعودی در سال ۱۹۳۲ به دست ملک عبدالعزیز (عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود) تشکیل شد. بحرین هم تا سال ۱۵۲۲ تحت حاکمیت ایران بود و بعد از آن تا قرن بیستم بین پرتغال، ایران و عثمانی دست به دست شد که بیشتر این سالها هم تحت حاکمیت ایران بود تا این که در سال ۱۹۷۰ این کشور از ایران استقلال پیدا کرد.
قطر دیگر کشور این حوزه است که با وجود کشف آثار بسیار قدیمی مبنی بر حضور انسانها از دوره عیلامی و تمدنهای بینالنهرین، از سال ۱۹۷۱ استقلال یافت. این محدوده که تا قبل از این سال زیرمجموعه عربستان بود، در دوران باستان بخشی از حاکمیت ایران بوده است. امارات متحده عربی و عمان نیز وضعیت مشابهی دارند.
این پیشینه تاریخی نشان میدهد که تلاش برای مصادره نام خلیج فارس از معدود مستمسکهای تاریخسازی و هویتپردازی برای برخی سیاسیون واحدهای ملی نوپای منطقه و محدود به عرصه رسانهای و تبلیغاتی بوده و ریشهای در تاریخ و واقعیات انکارناپذیر برای آن یافت نمیشود.