تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۹:۰۳

تهران- ایرنا- «هفت خان اسفندیار» نام نمایشی موزیکال است که با اقتباس از داستان مشهور فردوسی آماده شده و این روزها در تالار وحدت روی صحنه است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی میراثی گرانبها است که نه تنها زبان فارسی را از گزند نجات داده، بلکه سرشار از مفاهیم حِکمی و معرفتی است و حکم چراغ راه برای رسیدن به سعادت دارد. فردوسی که از نامداراترین حماسه سرایان ایران و جهان است با خلق شاهنامه، یادگاری سترگ برجای گذاشت که شخصیت‌های داستان‌هایش، پهلوانانی هستند که جان خویش را فدای ایران کردند و نیز نمادی از مبارزه با پلیدی لقب گرفتند.

در میان داستان‌های شاهنامه، برخی پیش عامه مردم شهرتی فزون دارند و برخی نه. از جمله آن‌ها می‌توان به هفت خان اسفندیار اشاره کرد که جزو داستان‌های پراهمیت فردوسی است ولی نامش همپای داستانی چون هفت خان رستم فراگیر نشده. از این رو، تصمیم حسین پارسایی برای اجرای نمایشی بر اساس این داستان، یک اتفاق خوب محسوب می شود. این که او و محمدرضا کوهستانی (نویسنده و ترانه سرای نمایش) چقدر موفق بوده اند، بحثی است جدا.

داستان هفت خان اسفندیار

ایرانیان و تورانیان کینه‌ای دیرینه با هم داشتند و همین سابقه، دستمایه داستان‌های متعددی در شاهنامه شده است. خمیرمایه هفت خان اسفندیار هم از این ماجرا می‌آید؛ جایی که ارجاسب تورانی پی می‌برد گشتاسب (پادشاه ایران) مقّر فرمانروایی (بلخ) را رها کرده و برای تفرج به زابلستان رفته است. از سویی، گشتاسب فریب بدگویان را خورده و به فرزندش اسفندیار بدگمان شده که سودای گرفتن تخت و تاج پادشاهی دارد و به همین دلیل او را به زندان می‌افکند. در چنین شرایطی سپاه ایران شکستی سنگین از تورانیان می خورد و همای و به آفرید به اسارت در می آیند. گشتاسب به اسفندیار نامه می‌نویسد و از او می خواهد خواهرانش را نجات دهد. پس از آن هفت خان اسفندیار آغاز می‌شود و او در این مسیر سختی‌هایی فراوان پشت سر می‌گذارد.

در آغاز نمایش، مخاطب با صحنه جنگ و اسارت همای و به آفرید مواجه می‌شود و پی به انگیزه اسفندیار می‌برد و سفر پرماجرای او را به تماشا می‌نشیند. بازسازی صحنه نبرد، افسوس گشتاسب، پریشان حالی همای و به آفرید و عزم اسفندیار از اتفاقات خوب نمایش است. با این حال مخاطبی که پیشینه ذهنی نسبت به داستان ندارد، کمی گیج می‌شود.

شخصیت‌های نمایش

علاوه بر گشتاسب، ارجاسب، اسفندیار ، همای و به آفرید، مخاطب نمایش در ادامه با شخصیتی مهم به نام گرگسار آشنا می‌شود. او نیمی انسان و نیمی حیوان و از وابستگان دربار ارجاسب است که به خدمت اسفندیار در می‌آید تا در ازای نجات جانش، راهنمای او در مسیری سخت باشد. نمایش سراغ شخصیت‌هایی دیگری چون کتایون، جاماسب پیشگو و شخصیت‌های غیر انسانی مثل جادوزن می رود اما برخی قهرمانان را رها می‌کند. این اتفاق به کلیت داستان لطمه وارد نمی کند چون همه نقش آفرینان داستان فردوسی، در خدمت اسفندیار هستند.

در این میان شخصیت گرگسار با بازی بانیپال شومون از همان ابتدا موقعیتی درست در نمایش دارد که بوضوح می‌توان بخشی از موفقیت را حاصل درک درست و بازی خوب بازیگر دانست. جادوزن اما بر خلاف روایت فردوسی، نتوانسته شمایل یک زن اغواگر را بازآفرینی کند. شاید دلیل به ملاحظات سازندگان و مواردی مثل ممیزی برگردد! در روزهای ابتدایی اجرا، امین زندگانی در نقش اسفندیار تسلطی که باید را نداشت. رفته رفته عملکردش روی صحنه بهتر شد و حالا برغم وجود برخی ضعف ها، می توان اذعان کرد در ترسیم یک شخصیت مهم، موفق عمل کرده است. اسفندیار در شاهنامه هم قهرمانی ملی است که از مرزها دفاع می کند و هم قهرمانی مذهبی است که دین زرتشت را ترویج می دهد. وجه اول در نمایش پررنگ است اما وجه دوم بخوبی منتقل نمی‌شود. با این حال بدعهدی او در قبال گرگسار، در تئاتر برجسته می شود؛ این ویژگی گویای اندیشه ظریف فردوسی است که می گوید هیچ انسانی کامل نیست و حتی اسفندیار برغم ویژگی های پهلوانی و اخلاقی، امکان خطا دارد.

زبان نمایش

فردوسی زبانی فخیم دارد اما داستان هایش در شاهنامه «همه فهم» هستند. سازندگان نمایش به اصل زبان منبع اقتباس وفادار نمانده اند و شیوه مخصوص به خود برای روایت داستان هفت خان اسفندیار را برگزیده اند. حسین پارسایی پیش تر تجربه اجرای نمایش های بینوایان و الیور توئیست را با زبان موزیکال داشت و با حماسه فردوسی هم چنین کرده است. ساده سازی قصه برای مخاطب را می توان وجه مثبت دانست که البته اشعار فردوسی هم در این راه سهم دارد. مهرداد بابایی بخشی از اشعار را می خواند و بازیگران لب خوانی می کنند. در مقابل می‌توان این نقد را وارد کرد که چرا همه قصه، برگرفته از اصل اشعار فردوسی نیست. واکنش مثبت تماشاگران بیانگر این است که آن‌ها مشکلی با شیوه روایت داستان ندارند اما این احتمال هست که برخی از کسانی که اشراف کامل به حماسه حکیم طوس دارند، زبان نمایش را نپسندند.

ساختار نمایش

تبدیل حکایت های کهن در قالب آثار نمایشی کاری است سخت و حساس. سازندگان هفت خان اسفندیار در این مسیر موفق عمل می کنند تا جایی که ساختار از قصه جلوتر است. صحنه و دکور که مدام در حال عوض شدن است، به همراه نور بخوبی به خدمت فضای قصه در آمده. رنگ ها نیز مکملی برای معرفی شخصیت ها هستند. مثلا رنگ قرمز، معرف قطب شر قصه است، رنگ های زرد و سفید پادشاهی ایرانیان را یادآور می شود و اغواگری جادو زن همراه با رنگ های بنفش و آبی است.

امتیاز دیگر نمایش به بخش ارکسترال آن برمی‌گردد که به شکل زنده تئاتر را همراهی می کنند. این اتفاق توسط چهره هایی شاخص رخ می‌دهد. بردیا کیارس رهبر ارکستر است که به همراه پوریا خادم برای نمایش آهنگسازی هم کرده. بامداد افشار نیز سازنده موسیقی الکترونیک و طراح صدای این اثر است. چنین تمهیداتی نمایش را از یکنواختی نجات می دهد اما نمی توان لکنت زبان قصه در فرازهایی از روایت را نادیده گرفت.

مفهوم داستان

حکیم ابوالقاسم فردوسی با سرایش هفت خان اسفندیار یک داستان جذاب و درس آموز به یادگار گذاشته است. او با زبان تمثیل، هفت خان طراحی کرده که گذر اسفندیار از آن‌ها به مثابه عبور از هفت مرحله سخت نفسانی برای رسیدن به تعالی است. این مفهوم از طریق نمایش منتقل می شود و تماشاچی براحتی پی به نکاتی مثل اهمیت تسلط بر هوای نفس، وطن دوستی، پرهیز از بخل و حسد، عاقبت بد عهدی و ... می‌برد.

فرامتن نمایش

نمایش موزیکال هفت خان اسفندیار برغم ایرادهایی که به آن مترتب است، از این منظر اهمیت مضاعف می یابد که دست روی یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی گذاشته. این نمایش، اولین محصول سازمان اوج در عرصه تئاتر صحنه ای است و این نکته را یادآور می شود که ارگان های دولتی در کنار تولید محتواهای مختلف، در قبال «ایران» و گنجینه هایش مسول هستند. فراموش نکنیم شاهنامه همان اثری است که سال ها پیش به دلیل سوء برداشت برخی تندروها، نزدیک بود به حاشیه برود. همچنان هم این اثر ماندگار جایگاهی که باید در سیستم آموزشی کشور و رسانه ای فراگیر همچون تلویزیون ندارد. پس، چنین قدم‌هایی را باید به فال نیک گرفت و امیدوار بود تداوم داشته باشد؛ آن هم نه فقط روی صحنه تئاتر بلکه در قالب تولید فیلم و سریال های مختلف. درست مثل کاری که فرنگی ها با آثار ادبی کلاسیک خود می‌کنند. آنها البته بیش و بهتر از ما از ادبیات کهن ایرانی بهره برده‌اند!