تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۸:۲۳

تهران- ایرنا- هومن سیدی، کارگردان فیلم «جنگ جهانی سوم» از خلق یک شخصیت دوست‌داشتنی و محبوب عاجز در قامت قهرمان قصه عاجز است. شکیب از ابتدا به در و دیوار می‌زند که دل مخاطب را به درد بیاورد و ترحم‌برانگیز باشد.

چرا وقتی شکیب (محسن تنابنده) در پایان فیلم به عنوان یک انسان مظلوم و محق کتک می‌خورد و تحقیر می‌شود، ما به عنوان مخاطب دلمان برایش نمی‌سوزد؟ کارگردان کلی مقدمه‌چینی می‌کند که به این نقطه برسد. می‌خواهد بگوید آدم‌هایی مثل شکیب با همه زلالی و لطافت‌شان در دنیای تیره و تار فیلم جایی ندارند و سرنوشت محتوم و مختوم‌شان انزوا و شکست است. هر چه فیلم جلوتر می‌رود، غلظت بدبختی‌های شکیب بیشتر می‌شود. او تکیه‌گاهش (لادن) را از دست داده و آرزویی جز مرگ ندارد. از طرف دیگر همه روبرویش ایستاده‌اند و کسی حرفش را باور نمی‌کند.

برای پاسخ به سوال اول یادداشت باید به تحلیل شخصیت‌پردازی شکیب در ابتدای فیلم بپردازیم. کارگردان از خلق یک شخصیت دوست‌داشتنی و محبوب عاجز در قامت قهرمان قصه عاجز است. شکیب از ابتدا به در و دیوار می‌زند که دل مخاطب را به دردبیاورد. می‌خواهد ترحم‌برانگیز باشد. فرد مظلومی که خودش ظلم را پذیرفته و دوست ندارد از وضعیت بحرانی که دارد خارج شود.

شکیب توانایی ارتباط با دیگران را ندارد. اهل مکالمه و ارتباط نیست و برای حل مشکلاتش سراغ گفت‌وگو نمی‌رود. حتی وقتی شانس در خانه‌اش را می‌زند و بازیگر نقش اول فیلم می‌شود، قدر فرصت را نمی‌داند. او دل به کار نمی‌دهد و مدام چوب لای چرخ گروه تولید می‌گذارد. مساله ورود و خروج لادن به آن خانه موقتی را به راحتی می‌توانست با گروه تولید در میان بگذارد. آنها با توجه به این‌که کارشان گیر شکیب بود، همه شرایطش را می‌پذیرفتند. ولی شکیب پنهانکاری کرد و با مکر و فریب نقشه‌اش را پیش برد. شکیب حتی بعد از ورود دو مرد اخاذ و رشوه‌بگیر هم به دیگران دروغ گفت و سراغ یک راه حل منطقی برای خروج از بحران نرفت. چنین آدم نچسبی در هر جغرافیای دیگری که باشد، دچار بن‌بست می‌شود. بنابراین نمی‌توان ناکامی او را ناشی از دوقطبی مهربانی (رفتار شکیب) و نامهربانی (رفتار اطرافیان) دانست.

چنین شخصیتی که مهارت‌های اولیه ارتباط با دیگران را نمی‌داند و ابزارش دروغ و پنهانکاری است، نمی‌تواند محبوب و دوست‌داشتنی و همدلی‌برانگیز باشد. شکیب اگرچه به لحاظ فیزیکی مثل لادن ناشنوا و الکن نیست، ولی همچون دختر قصه نمی‌توان با دیگران ارتباط برقرار کند.

فیلم «جنگ جهانی سوم» در یک سوم ابتدایی‌اش نفس‌گیر پیش می‌رود. حضور یک کارگر درمانده در نقش یک ظالم خونخوار (هیتلر) با چاشنی طنز لطیفی که کارگردان در روایت دارد نوید یک فیلم جذاب را می‌دهد. بازی روان و موفق محسن تنابنده در این بخش در قالب شخصیتی که دفعتا به دنیای سینما پرتاب شده، به کمک اتمسفر فیلم می‌آید. موقعیت‌های طراحی شده در یک سوم ابتدایی فیلم بدیع و غافلگیرکننده است. اما ورود دختر بدنام (لادن) به قصه، مسیر درست و منطقی فیلمنامه را دچار خدشه می‌کند. آن دختر انگار جزئی از بافت و ساختار قصه نیست و حضورش تحمیلی به نظر می‌رسد. لادن به واسطه حضور کمرنگ و حداقلی که دارد، در حد تیپ باقی می‌ماند و تبدیل به شخصیت نمی‌شود. در این شرایط نباید انتظار داشته باشیم، رابطه این دو نفر گرم و عاشقانه به نظر برسد.

استحاله شکیب از یک مرد آرام به یک یاغی خرابکار و آدمکش نیز در یک روند تدریجی اتفاق نمی‌افتد. شکیب به یک‌باره چهره دیگرش را عیان می‌کند و روایت قادر به توجیه دلایل این تغییرنیست. از دست رفتن لادن در فرایند فیلم‌سازی و آتش‌سوزی (قصه به درستی مشخص نمی‌کند که او فرار کرده یا مرده است) به عنوان علت اصلی استحاله شکیب معرفی می‌شود. اما از آنجا که رابطه شکیب و لادن باورپذیر از آب درنیامده و فاقد اهمیت دراماتیک است، پیرنگ‌های بعدی (طغیان و انتقام و...) نیز اقناع کننده نیستند.

به گزارش ایرنا، جنگ جهانی سوم ساخته هومن سیدی در هفتادونهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز، برنده دو جایزه بخش افق‌ها شد. فیلم تاکنون در چند جشنواره ازجمله توکیو، واشنگتن، استکهلم و این روزها، استانبول نمایش داده و موفق شده است تا افتخارات و جوایزی را به دست بیاورد.

این فیلم داستان کارگر روزمزد میانسالی به نام شکیب است که همسر و پسرش را سال‌های پیش در یک زلزله از دست داده و تاکنون با این امر کنار نیامده است. او طی چند سال گذشته، با یک زن ناشنوای جوان به نام لادن رابطه برقرار کرده‌ است. محل ساخت‌وسازی که او امروز در آن کار می‌کند، معلوم می‌شود که صحنه فیلمی درباره جنایات آدولف هیتلر در طول جنگ جهانی دوم است. شکیب به دلیل شباهتش به هیتلر، به عنوان جایگزین بازیگر قبلی انتخاب می‌شود و خانه بزرگی به او داده می‌شود و لادن با متوجه شدن این موضوع، از او برای حل مشکلی کمک می‌خواهد.

در این فیلم محسن تنابنده، مهسا حجازی و ندا جبرائیلی به ایفای نقش پرداخته‌اند.