تهران- ایرنا- حمید عشقی مترجمی که بیشتر، کتاب‌های تاریخ اروپا را ترجمه می‌کند تا کنون دو بار سرطان را شکست داده است. او که به چند پرسش ایرنا درباره مبارزه خود با سرطان و بازار ترجمه کتاب پاسخ می‌دهد، پیامی هم برای مبتلایان به این بیماری دارد.

حمید عشقی نویسنده کتاب هایی چون «زنان جاسوس ۱» و «۲» ، «گشتاپو»، «من دو بار سرطان را شکست دادم شما هم می توانید» و ... متولد ۱۳۵۱ از کودکی علاقه زیادی به خوندن داشت و اولین کتابی که خوانده «تن تن» و «هفت گوی بلورین» است.

اساسا کمک استریپ‌های تن تن یکی از نوستالژی‌های وی است. کتاب های ژول ورن و الکساند دوما و کتاب های ادبیات کلاسیک رو خیلی دوست دارد. همیشه می نوشت اما کار حرفه ای نوشتن را بعد از ابتلا به بیماری سرطان شروع کرد.

پرسش و پاسخ ایرنا با این مولف در زیر آمده است.

چطور شد که وارد حوزه ترجمه و تالیف شدید؟

قبل از دوره بیماری سرطان خیلی دوست داشتم وارد حیطه نوشتن شوم.

در دوره نقاهت سرطان به دلیل این که در منزل بیکار بودم احساس کردم فرصت مناسبی در اختیارم است که بتوانم بخشی از فرهنگ کشورم که در رابطه با آن منبع و منابعی نداریم را پر کنم. بنابراین تصمیم به ترجمه یک سری از کتاب ها گرفتم و این آغاز راهی بود که در آن قدم نهادم.

شنیدم در قبال ترجمه هایی که انجام می دهید پولی هم نمی گیرید داستان چیست؟

آن چیزی که برای من اهمیت داشت که اگر یک استاد دانشگاهی یک دانشجویی یا اصلا یک علاقمندی خواست در این زمینه تحقیق کند آثاری به زبان فارسی وجود داشته باشد. دیگر به پولش خیلی فکر نکردم. فقط خواستم اگر بتوانم نقصان کتاب در این بخش را رفع کنم.

پس منبع درآمدتان چیست؟

من حسابدارم.

سنتان چقدر است؟

دو روز است سن ۵۲ سالگی را رد کرده ام.

من بیشتر تاریخ اروپا و سرویس های جاسوسی کشورهای غربی را ترجمه کرده ام و همین طور تاریخ جاسوسی و سرویس های اطلاعاتی را

چند کتاب تا کنون ترجمه کرده اید و این کتاب ها بیشتر در چه زمینه ای بوده است؟

باور کنید نشمرده ام، ولی فکر می کنم ۱۵ تا ۱۶ باشد. من بیشتر تاریخ اروپا و سرویس های جاسوسی کشورهای غربی را ترجمه کرده ام و همین طور تاریخ جاسوسی و سرویس های اطلاعاتی را.

آفتی که بازار ترجمه ایران دچارش است این است یک نفر ترجمه می کند، بقیه همه می آیند، از او کپی و آن اثر را به نام خود روانه بازار می کنند. نظرتان چیست؟

ما باید وظیفه مان را درست انجام دهیم. با کپی کردن و تقلب و کار فیک به جایی نخواهیم رسید. آخرش یک روز همه خواهند فهمید که این فرد این کاره نبوده و کپی کرده است که فکر نمی کنم خیلی قشنگ باشد.

مشکلات دیگر کتاب های ترجمه از نظر شما چیست؟

من فکر می کنم یکی از مشکلات بخش ترجمه ما این باشد که وقتی یک اثری ترجمه می شود، هیچ نهادی نیست که یک دیتا سنتری باشد که بگوید این ترجمه به اصل کتاب وفادار است یا اندکی سلیقه ای نوشته شده است، یا اندکی ضعیف است یا ویرایش این کتاب از یک زبان به زبان دیگر مشکل دارد.

مهم ترین قسمت عبور و رد کردن سرطان چیزی نیست مگر داشتن روحیه و داشتن این دیدگاه که من با این وضعیتی که دارم چگونه می توانم وظیفه خود را به بهترین وجه انجام دهم

شما دو سرطان را رد کرده اید. در این باره توضیح می دهید؟

در سن ۳۵ سالگی با یک سری عارضه های پوستی و دردهای مفصلی مواجه شدم که ابتدا پزشکان نمی توانستند تشخیص بدهند چیست. اما در نهایت بیماری ام را تشخیص دادند و من بستری شدم. این پروسه ۶ ماه در مرحله اول طول کشید. من تحت مداوا قرار گرفتم و به همت پزشکان و کادر درمان حالم بهتر شد و بهبود یافتم ولی بعد از ۵ سال دوباره بیماری من عود کرد. بعد از این که برای بار دوم موفق شدم این بیماری را مجددا رد کنم کتاب «من دو بار سرطان را شکست دادم» را نوشتم.

محتوای این کتاب چیست؟

به چگونگی این رخداد (مبارزه با بیماری سرطان) در زندگی من می پردازد و آن روندی که من برای درمان این بیماری طی کردم. همچنین دیدگاه مرا درباره بیماری سرطان بیان می کند یعنی این که این بیماری می تواند یک فرصت جدیدی باشد برای این که من نوعی آدم بهتری شوم و کارهایی را که دوست دارم انجام دهم.

الان شما کاملا بهبود یافته اید؟

کاملا بهبود پیدا کردم.

چه پیامی برای بیماران سرطانی دارید؟

بزرگترین و جالب ترین چیزی که در زندگی ام خواندم و برایم خیلی مهم و قشنگ بود یک گزاره ای بود که یادم نیست از چه کسی است. این گزاره می گوید: «دنیا به کسانی که به وظیفه خود عمل می کنند احترام می گذارد.»

اگر همه بیماران سرطانی به این داستان این طور نگاه کنند که حالا درست است که من سرطان گرفته ام اما هر کسی می تواند وظیفه خود را صرف نظر از آن که نتیجه چه خواهد بود به نحو درستی انجام دهد، در این صورت فرد بهتر می تواند با این بیماری مواجه شود. مهم ترین قسمت عبور و رد کردن سرطان چیزی نیست مگر داشتن روحیه و داشتن این دیدگاه که من با این وضعیتی که دارم چگونه می توانم وظیفه خود را به بهترین وجه انجام دهم.

پرستار گفت: من سی سال است کارم همین است. بیماران مختلفی را دیده ام. تجربه من به من اثبات کرده است افرادی که شادند و روحیه قوی دارند سرطان را رد می کنند

خاطره ای هم از مبارزه تان با سرطان دارید؟

بله. یکی از جالب ترین خاطرات من برمی گردد به زمانی که برای اولین بار به کلینیک شیمی درمانی رفتم. خانواده ام استرس زیادی داشتند ولی من اصلا استرس نداشتم. آدم بگوبخندی بودم و تصمیم گرفته بودم با این داستان هم به این شکل برخورد کنم. رفتم روی تخت شیمی درمانی دراز کشیدم. آن پرستاری که به بیماران سرویس می داد، آمد آنژیوکت را به من نصب کند. از من دو سه سوال پرسید من تمام سوالات ایشان را با شوخی جواب دادم.

او به من چیزی نگفت. رفت دم در و پدرم را صدا کرد. به پدر من که خیلی اضطراب داشت. گفت آقای عشقی می خواهم به شما بگویم مطمئن باشید پسر شما حالش خوب می شود. پدر من به دلیل اضطرابی که داشت پرسید دلیلتان چیست؟

پرستار گفت: من سی سال است کارم همین است. بیماران مختلفی را دیده ام. تجربه من به من اثبات کرده است افرادی که شادند و روحیه قوی دارند سرطان را رد می کنند.

هنوز هم با آن پرستار در ایام عید و مناسبت ها تماس می گیریم. او آن شوخی که آن روز با او کردم را به یاد دارد و مرا به آن لقب صدا می زند!

دنیا به کسانی که وظیفه شان را انجام می دهند احترام می گذارد

شنیدم شما مدتی در شبانه روز فقط یک ساعت می خوابیدید. داستان چه بود؟

بله. من وقتی که از بیمارستان به خانه آمدم قرار شد یکسال در خانه در قرنطینه باشم. در این مدت به من توصیه هایی شده بود. یکی از آن سفارشات این بود که من باید حداقل ۸ ساعت در شبانه روز بخوابم. اما من به قدری برای نگارش آثارم شوق داشتم و این قدر این کار به من انرژی می داد که شب ها یک ساعت می خوابیدم و بلند می شدم و کارم را ادامه می دادم. جالب اینجاست من نه تنها خسته نبودم بلکه کلی انرژی داشتم.

این برمی گردد به همان گزاره ای که خدمتتان گفتم: دنیا به کسانی که وظیفه شان را انجام می دهند احترام می گذارد. من فکر می کنم آن وظیفه ای که برای خودم تعریف کرده بودم به من خیلی انگیزه و انرژی می داد و باعث شد بتوانم دوره سرطان را پاس کنم.