امروز ۱۱ ذیقعده روز میلاد آقا است؛ روزی که دل هر عاشقی به سوی گنبد زرد طلا پر میکشد. در جای جای شهر تا دورترین نقاط بساط جشن و شادی برپاست، ایستگاه های صلواتی توزیع شربت و شیرینی جنب و جوش خاصی شهر را فرا گرفته است.
جشن های دهه کرامت از روز تولد کریمه اهل بیت، حضرت معصومه(س) آغاز شده است که در شب و روز تولد برادر بزرگوارشان، حضرت رضا (ع) به اوج خود می رسد و اقشار مختلف از پیر و جوان، زن و مرد در حال تدارک برای برپایی گردهمایی بزرگ امام رضایی هستند و هریک به طریقی رهسپار راه عشق می شوند تا ارادت خود را به آقا ثابت کنند.
میلاد شاه خراسان و سلطان خوبان است. امام مهربانی که وقتی نامش میآید دلها خود به خود هوایی میشود، قلبها به تپش میافتد و سیمای شیفتگان سیلاب عشق و ارادت میشود، صلوات خاصهاش را که میخوانند، از هر جای این کره خاکی که باشی، سراپا ارادت و دلدادگی میشوی.
میلاد علی بن موسی الرضا(ع) است و امروز هزاران زائر دلتنگ عطر و بوی حرم امام رضا(ع)، پرچم سبز رضوی، نغمه رضا رضا سر دادن خادمان شاه طوس، پنجره فولاد و نمک و نبات متبرک هستند. غافل از اینکه زیارت، چشم دل میخواهد نه چشم سر.
من هم دلم باز بیقرار است، بیقراری نه بنا بر عادت و تنهایی و غم و غصه روزگار، بیقرارم از جنس دلتنگی؛ دلتنگِ دیدن گنبد طلا و صدای نقارهخوانه و کبوترهایی که فوج فوج در صحن و سرای حرمت پر میکشند.
میدانم که میدانی دلم بیقرار گنبد طلای توست؛ اصلا هر کسی که حتی یک بار حرمت آمده باشد، مبتلای توست .
میدانم که میدانی بیقراری ام از سر دلتنگی است آخر مگر میشود عاشق باشی و دلتنگ و بیقرار نشوی؟ مگر میشود روز ولادتت باشد و من تنها درگیر روزمرگی خود باشم؟
میدانی که دلم پرکشیده است در آسمان شمسالشموس، چگونه توصیف کنم حالم را وقتی دلم در صحن و سرای حرمت است و غرق در تماشای گنبد طلایی که برفراز شهر مشهد میدرخشد.
چگونه توصیف کنم عطر خوش حرمت را وقتی در رواقها قدم میزنم، چگونه وصف کنم؛ زیبایی و آرامش حرم را که حتی در شلوغترین روزها و ساعتها لحظهای این آرامش برهم نمیخورد. چگونه توصیف کنم حال و هوای زائرانت را وقتی خودم حال و هوایم مملو از بیقراری و دلتنگی است.
چگونه بگویم وقتی تنها تو التیامبخش دلهای تمام زائران و مجاورانت هستی؛ چگونه بگویم وقتی تو از دلهای تکتک ما خبر داری و میدانی چقدر بیقرار و دلتنگیم.
یا امام رضا(ع) چه زیبا تقدیری بود که در این کره خاکی خداوند تو را و تقدیرت را اینچنین در این سرزمین رقم زد تا شرف یابد خاک و به احترامت مشهد الرضا، ملجا هزاران هزار دل شیفته و عاشق شود.
ای آقای غریب، تو غریب نیستی و این ما هستیم که در زمان خویش غریب و تنها و از آقایمان دور افتاده ایم و در انتظار جرعه ای از ولایت عشق مهدی زهراییم.
ای حضرت عشق؛ ای نگین خاتم ایران زمین، ای پاک تر از پاک، ای مهربان ترین، ای آقای خوبی ها، بی شک در این روزهای میلادت هزاران هزار دل از دور و نزدیک کبوترانی شده اند که پر می گیرند تا طواف کنند گنبد زرد و طلایی ات را.
ای هشتمین ستاره درخشان امامت، هر چه بیشتر می نویسم، زخم دلم بیشتر شکاف بر می دارد و بیشتر بی قرار زیارتت می شوم، دلم می خواهد دستانم را در پنجره فولادت گره زنم و سر بر آستان ربوبیت گذاشته و بگریم و تمام عقده های نگشوده ام را بگشایم.
بغض های نشسته در گلوی ملتمسِ زیارتت، هر روز تو را می خواند، نگاه کن چگونه با هر بار صدا زدن نام زیبایت، شعله های اشتیاق برای پابوست از وجود گُر می گیرند.
آقای من به تو از دور سلام؛
پس فقط کافی است در هر شهر و روستا و هر کوچه و خانه ای که حضور داری گوشهای آرام بنشینی و دلت را به حرم امن رضوی وصل کنی،لحظاتی چشم هایت را ببندی و باز کنی و به فاصله یک پلک زدن، خود را روبروی حرم ببینی، آرام و بی قرار از گذرگاه بازرسی ورودی حرم که رد شوی...«اذن دخول» بخوانی.
از همین نقطه کره خاکی که هستیم، دور و نزدیک سلام و صلوات میفرستیم بر امام خوبیها و چشم امید داریم به نگاه پر مهر و محبت حضرت که جوابی برای سلامهایمان باشد و شفاعت کنند و ضامن برآورده شدن حاجت تمام حاجتمندان شوند.
امام مهربانیها، آقای خوبم من هم مانند تمام عاشقانت به نشانه عرض ارادت سر تعظیم فرود میآورم و کبوتر دلم را از دور راهی گنبد منورت میگردانم و سلامت میدهم.