به گزارش روز سه شنبه ایرنا به نقل از راشاتودی، سیاستهای سالهای اخیر کشور روسیه نشان میدهد تبدیل دنیای کنونی به دنیای چندقطبی اساس دکترین سیاست خارجی این کشور از سالهای دهه ۹۰ میلادی بوده است که در آن آمریکا و متحدانش دیگر قدرت برتر یگانه عالم نخواهند بود.
ایده چند قطبی در میان بسیاری از کشورهای بزرگ مانند هند و چین مورد توجه قرار گرفته است. حتی کارشناسان غربی نیز این احتمال را رد نکرده اند و به نظر میرسد واقعیت کنونی نظم نوین جهانی چند قطبی به تدریج در حال پیشرفت است؛ هرچند سرعت آن در کشورهای مختلف ناموزون و ناهمزمان است.
آنچه امروز شاهد آن هستیم دقیقاً همین پیشرفت ناهمزمان است. تفاوت در سرعت تغییر در نقاط مختلف کره زمین منجر به اصطکاک و مقاومت می شود. برای اینکه بتوانیم تحول را حداقل تا حدی درک کنیم، باید مولفه ها و پویایی حاکم بر آن را درک کنیم.
مفهوم آکادمیک قطبیت در روابط بین الملل از اواخر دهه ۱۹۷۰ در محافل سیاسی مورد استفاده قرار گرفت و اولین بار کنت والتز استاد دانشگاه و محقق برجسته علوم سیاسی آمریکایی و یکی از شاگردان مکتب نئورئالیسم مطرح کرد که به سرعت در سیاست خارجی روسیه بعد از اتحادیه جماهیر شوروی گسترش یافت.
نئورئالیستها استدلال میکنند که اقدامات دولتها در عرصه جهانی نه چندان با منافع آنها که براساس ساختار فعلی نظم جهانی تعریف میشود و میتواند در سالهای گذشته تکقطبی، سالهای جنگ سرد دو قطبی و در سالهای اخیر چند قطبی باشد و کشورهای مختلف در چنین نظام سیاسی دارای بیشترین تنوع استراتژیک خواهند بود.
ولی بر خلاف نئورئالیستها، در عصر مدرن قطبیت را قدرت نظامی تعیین نمیکند. نئورئالیستها عمداً عواملی مانند اقتصاد یا توسعه سرمایه انسانی را از معادله قطبیت قدرت در نظم جهان حذف کردند ولی تجربه فروپاشی شوروی نشان داد که چنین درک محدودی از مولفه های حاکم بر نظم جهانی احتمالاً اشتباه بوده است.
اتحاد جماهیر شوروی ظرفیت نظامی قابل توجهی ایجاد کرد، اما به دلیل انباشت فقدان تعادل اقتصادی و مشکلات داخلی فروپاشید. پیچیدگی دنیای مدرن مستلزم این است که شاخصهایی غیر از قدرت نظامی باید در نظر گرفته شوند.
ایالات متحده هنوز از نظر هزینههای نظامی از همه کشورهای جهان جلوتر است، ولی تجربه سالهای اخیر نشان داده جنگهای متعدد این کشور در اقصی نقاط جهان هزینههای گزافی برای دولت و شهروندان آمریکایی داشته و دارد. البته قدرتهای نظامی چین و روسیه و حتی هند و ژاپن را هم نمیتوان نادیده گرفت. موضوع اصلی در دنیای چندقطبی امروز نیروی انسانی و ظرفیتهای اقتصادی اجتماعی است.
در این میان اگر روسیه و چین و دیگر کشورهای جهان بخواهند جایگاه بین المللی خود را در درازمدت حفظ کنند، به نوسازی صنعتی در مقیاس بزرگ بر اساس اصول مختلف نیاز دارند. ظرفیت موجود به روسیه اجازه می دهد تا در آینده قابل پیش بینی به عنوان یک قدرت نظامی بزرگ باقی بماند، اما بحران در روابط این کشور با غرب و درگیری در اوکراین کار را در بلندمدت بسیار دشوار خواهد کرد.
آنچه نظم جهانی کنونی را بسیار پیچیده می کند این واقعیت است که توانایی نظامی تنها سلاحی نیست که در اختیار دولت ها است. اینجاست که ماهیت ناهمزمان سیستم جهانی با بیشترین وضوح خود را نشان میدهد. در حالی که جهان برای مدتی طولانی از نظر نظامی چندقطبی بوده است، ولی این چندقطبی بودن در مسائل دیگر در حال ظهور است. چین و هند، هنوز به دلار برای تراکنشهای مالی متکی هستند ولی تکقطبی بودن دلار نیز در حال فروپاشی است و بسیاری از کشورها به سیستمهای مالی متنوع روی آوردند.
در حوزه زیرساخت های دیجیتال، قطب های جدیدی در حال ظهور هستند، یا حداقل، بازیگران بزرگی مانند روسیه و چین در حال جدا شدن از اکوسیستم دیجیتال جهانی غرب محور هستند و ممکن است به زودی شروع به صدور خدمات دیجیتال خود کنند. غرب همچنان در فضای اطلاعاتی و قدرت نرم حرف اول را میزند ولی با وجود شرایط حاکم بر کشورهای جهان و نوع روابط آنها چنین قدرتی نمیتواند زیاد دوام بیاورد.