«حدود ٣ هفته قبل باید برای ویزیت وقت میگرفتم و اکثراً هم مطب پر بود و با تأخیر وارد میشدیم. ولی بیشتر از ٥ یا نهایتاً ١٠ دقیقه برایم وقت نمیگذاشت. وقتی بیرون میآمدم هنوز نگرانیهایم پابرجا بود. سوالاتم را سربسته جواب میداد و برخی را هم اصلاً اجازه نمیداد بپرسم. وقتی هم مهرش را پای نسخهام میزد، یعنی که دیگر وقتم تمام شده و باید از اتاقش بیرون بروم»؛ این متن تجربهنوشت یکی از بیماران در مواجهه با پزشک بود. میگفت پزشک با او رابطه چشمی هم برقرار نکرده و تنها با چند کلمه تخصصی و صدای کوبیدنِ مهر روی نسخه، کل فرایند معاینه و تجویز را در کوتاهترین زمان ممکن به پایان برده بود. این نه تجربهای خاص، که به نظر میرسد وضعیتی پرتکرار در برخورد پزشک با بیمار است.
مقاله «انسانزدایی در مناسبات پزشک و بیمار: بررسی تجربی و انطباق نظری» [۱] از جمله پژوهشها درباره این مساله است؛ نویسندگان در این مقاله علل ساختاری برخی عادتهای پزشکان همچون نگاه نکردن و کالایی دیدن بیمار را با استفاده از نظریه زمینهای چندگانه مورد بررسی قرار دادهاند. دادههای پایه پژوهش از مصاحبه با پزشکان، بیماران، دانشجویان پزشکی و متخصصان حوزه سلامت، برای رسیدن به دیدگاههای همهجانبه بدست آمده است. در ادامه خلاصهای از این پژوهش را میخوانیم؛
از دید برخی مصاحبهشوندگان پزشکان به دو دلیل عمده بسیار تخصصی و غیرقابلفهم با بیماران سخن میگویند؛ یکی احتمال نادرست بودن تشخیص و دیگری نداشتن زمان کافی یا به عبارتی بارِ کاری سنگین
گفتوگوی دشوار میان پزشک و بیمار
ارتباط میان پزشک و بیمار مخدوش است. یعنی یا ارتباط کلامی و انتقال اطلاعات در حداقل خود قرار دارد و یا به شکلی غیرقابل فهم ارائه شده است. زبان از نظر بیمار رویداد درونی بیماری را (هرچند نه به قدر کفایت) غیرمستقیم بازنمایی میکند؛ زبان از نظر دکتر آن مرضی را غیرمستقیم بازنمایی میکند که پشت تجربه ذهنی بیمار کمین کرده است؛ یعنی ابژهای که فرض شده زبان برای آن مرجع بازنمایی غیرمستقیمی محسوب میشود، ابژهای مشترک نیست.
بیمار علامت ارتباطی را در رابطه با تجربه خودش از بیماری و شرایط درمان در شرایط کلی زندگیاش تفسیر میکند و نه در آسیبشناسی بالینی و سایر حوزههای علم پزشکی.
منظور از بعد ساختاری زبان، آنجا که به انسانزدایی از رابطه میانجامد، زبانی است که به حرف درنمیآید و وقتی هم که به حرف میآید درک نمیشود. زبان پزشکان زبان تخصصی است. زبان تخصصی هم زبان قدرت است، زبان حرف نزدن است، زبان تخصصی دورشدن از زبان مشترک است. مفاهیم و کلمات مشترک در زبان تخصصی از بین میروند. ساختار دانشگاه این زبان را به دانشجویان آموزش داده و تقویت میکند. این در حالی است که در دروسِ اخلاق پزشکی تصریح میشود که «مطالب را به روشنی بیان کنید، از زبان فنی و به کار بردن واژههای تخصصی خودداری کنید. از زبانی مناسب با سطح درک بیمار و نیز از زبانی که بیمار به راحتی آن را میفهمد استفاده کنید»
به نظر مصاحبهشوندگان؛ پزشکان به ۲ علت توضیح نمیدهند. عامل اول احتمال عدم تشخیص درست است. پزشک برای اینکه علت را نمیداند سکوت میکند، این سکوت منزلت او را حفظ خواهد کرد و از طرفی دیگر ناآگاهی او را پوشش میدهد اما عامل دوم، نداشتن زمان کافی، یا بارِ کاری زیاد است. ساختار قدرت از نظر زمانی در رابطه پزشک و بیمار برابر نیست. بیمار باید شرایط خود را با پزشکش وفق دهد، از ماهها قبل وقت بگیرد، از دورترین نقاط جابه جا شود، در مکان مشخص و زمان مشخص حاضر شود، در صف انتظار بماند، پس از مدتها انتظار، در زمان معینی ویزیت شود. به نظر میرسد فاصله زیادی میان پزشک و بیمار وجود دارد و بیمار باید برای دیدار پزشک زحمت زیادی بکشد. این در حالی است که بیماری که به پزشک مراجعه کرده از رنج بیماری در عذاب است و در موقعیت عادی نیز قرار ندارد.
بیمارانی که فرصت ابراز نگرانیهایشان را نمییابند
همچنان که اشاره شد، یکی از دلایل کمحرفی پزشکان بارِ کاری بالای آنها است. بارِ کاری به نوعی به حفظ موضع قدرت نیز دامن میزند، چرا که به توجیهی عملیاتی و گریزناپذیر برای رفتار پزشک بدل میشود. بیماران عموماً در پیدا کردنِ عامل بیتوجهیِ پزشک، به شلوغ بودن مطب در کنار عواملی همچون عادت کردن به وضعیت بیماران و ولع پول درآوردن اشاره پو پزشکان آن را مهمترین دلیل رفتار سرد خود عنوان میکنند. به طور متوسط بعد از ٢٣ ثانیه پزشکان صحبت بیماران را قطع میکنند و تنها ٢٨ درصد از بیماران به طور کامل نگرانیهای خود را بیان میکنند و ویزیتهایی که بین ٥ تا ١٠ دقیقه طول میکشند معمولاٌ کاهش رضایتمندی بیماران را به همراه خواهند داشت.
نخستین راه رهایی از بارِ سنگین کاری که به ذهن پزشکان میرسد، افزایش تعرفهها و تامین توقعاتشان است. این در حالی است در تجربه تاریخی ایران هیچ تضمینی وجود ندارد که با افزایش تعرفه کیفیت خدمات بهتر شود
بارِ کاری پزشکان، البته ارتباط مشخصی با سیاستگذاریهای حوزه درمان دارد. غیر از سیاستهایِ تعیین تعداد دانشجویان و توزیع متناسب نیروی کار و طرحهای پزشکی در مناطق محروم که به طور مستقیم بر این مهم اثرگذارند، سایر طرحها نیز به نحوی به این بار کاری افزودهاند.
چالش انسانزدایی در سرمایهداری پزشکی
سرمایهداری پزشکی در ایران در حال انکشاف است. در سرمایهداری پزشکی، سرمایهداران در قالب پزشک، سهامدار، سرمایهگذار و سیاستگذار اقدام به ساخت بیمارستان خصوصی، خرید و اجاره ساختمانِ پزشکان، تعامل مالی با داروسازها، داروخانهها و مراکز تجهیزات پزشکی، ساخت کلینیک و پاراکلینیکهای سودآور (و عمومًا غیرضروری، مثل کلینیک زیبایی) در مراکز شهری و هر شکلی از فعالیت سودآور در حوزه پزشکی میکنند. سرمایهداران پزشکی در درجه اول به کسب سود و سرمایه فکر کرده و در مرحله بعد سلامت بیمار نظر دارند: «وقتی دارد عمل میکند دارد فکر میکند که این پول را کجا سرمایهگذاری بکند». بیمار برای سرمایهداران پزشکی نوعی مشتری است که باید همیشه وجود داشته باشد تا انباشت و گردش سرمایه متوقف نشود.
بهترین مشتری آن است که در کمترین زمان ممکن بیشترین مبلغ ممکن را برای دریافت کالا و خدماتش میپردازد. یعنی باید اول پول را بپردازد، بعد کمترین کلمات ممکن را در حدود یک دقیقه در شرح بیماریاش بگوید و بعد درمانش را دریافت کرده و برود. در صورتی که ماندنش، در قالب بستری درآمدزا باشد، میتواند تا هر وقت که خواست بماند. اگر حرف زدنش نیز مابهازایی در پرداخت داشت، احتمالاً به او اجازه صحبت کردن تا ابد هم داده میشد.
بیماری برخلاف پزشکی که عاملی برای درآمدزایی است، برای بیمار عاملی است که مانع از کار و فعالیت اقتصادیاش شده و در عین حال که جسم و روانش را تحت تأثیر قرار داده، وی را متضرر هم کرده است. نخستین راه رهایی از این وضعیت که به ذهن پزشکان میرسد، افزایش تعرفهها و تأمین توقعات ارتقا یافته آنهاست. به نظر پزشکان، تعرفه نامناسب پزشکی است که به شکلگیری زیرمیزی، چندشغله بودن و نارضایتی پزشکان و برخورد بد آنها منجر شده است. این در حالی است در تجربه تاریخی ایران هیچ تضمینی وجود ندارد، که با افزایش تعرفه کیفیت خدمات بهتر شود. غیر از این، متوسط درآمدی پزشکان و امنیت شغلی آنها نیز بالاتر از متوسط اجتماعی است.
سخن پایانی
از مهمترین پیامدهای منفی وضعیتِ کنونی رابطه پزشک و بیمار، از بین رفتن اعتبار و منزلت اجتماعی و حرفهای پزشکان است. بسیاری از بیماران معتقدند، که پزشکان بیشتر برای پول کار میکنند و زمان کمی برای درمان میگذارند و از موضع قدرت با بیمار برخورد میکنند.
رابطه پزشک و بیمار از نزدیکترین و انسانیترین روابط مدرن است، اما به ضد خودش بدل شده است. عمده سیاستگذاریها در راستایِ پوشش درست و همگانیِ بیمار و کاهش آلام آنها از سویی و دانستن قدر نیروی درمان از سوی دیگر تهیه و تدوین میشوند، اما در مدت کوتاهی بعد از اجرا به آلام بیماران میافزایند و منجر به بیاعتباری پزشکان میشوند.
بیماران، پزشکان و سیاستگذاران همه در این چرخه خودتخریبگر اسیر شدهاند. شکستخوردههای واقعی این سیستم هم بیمارانی میشوند که در موضع ضعف قرار داشته و به علت وضعیت موقت و رنج بیماری، ناچار به پذیرش شرایط موجود هستند و هم نسل بعدی پزشکان که زیر سلطه سرمایهداران پزشکی بوده و با تشکیل ارتش ذخیره کار درمان، به نیروی کار ارزان و مزدبگیرِ این نظام بدل خواهند شد.
پینوشت
[۱]. مرضیه ابراهیمی و همکاران، «انسانزدایی در مناسبات پزشک و بیمار: بررسی تجربی و انطباق نظری»، مجله جامعهشناسی ایران، دوره ۲۲، شماره ۴، زمستان ۱۴۰۰: صص ۳۳-۵۳