تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۸:۰۳

اصفهان -ایرنا - زاینده رود آینه شده بود؛ تمام بیدهای کرانه اش،چراغ‌هایِ روشن و پل های زیبا را به آغوش گرفته بود؛ مردم باز به شب نشینی زنده رود آمده بودند؛آخرین شب بود. بعد از آن همه دیدارهای کوتاه در تمام سال‌های گذشته، بهارِ امسال، زاینده رود بیش از پیش توانسته بود به خانه برگردد اما باز، لحظه سختِ وداع رسیده بود.

به گزارش ایرنا، عابران دل از زاینده رود نمی کندند، لحظه‌های آخر بود که با او همقدم می‌شدند، زاینده رود را بدرقه می‌کردند. سی و سه پل بَر فراز زاینده رود می‌درخشید و مردم به تماشای هم نشینی آخرِ این مهرازیِ صفوی و زاینده رود در کرانه‌ها بساط پهن کرده بودند. این شب‌های آخر حیف بود که از دست برود.

بهار خوبی بود امسال؛ زاینده رود بیش از پیش در اصفهان مانده بود. اصفهانِ امسال انگار همان اصفهان سابق بود. دل خوش به دیدار زاینده رود، مادری که از شیره جانش پاییدن گرفته بود، سرمست از عطر بهار، حالِ بهتری داشت. امسال با همه این سال‌های اخیر که زاینده رود کمتر به خانه باز می‌گشت فرق داشت.

فرقش این بود که زندگی به اصفهان بازگشته بود. مردم حضور آن را پررنگ، احساس می‌کردند؛ در رگ‌های آنها نشاط می‌کاشت. راسته چهارباغ پر جنب و جوش تر می‌نمود؛ گردشگرانِ مشتاق به دیدارِ اصفهان با زاینده رودش، برکت حضور زنده رود بودند. کارِکَسَبه چهارباغ هم به راه تر بود، آنها سال هاست که از تلاقی چهارباغ و زنده رود نان می‌خورند.

مگر زاینده رود نبود، چهارباغی هم وجود داشت؟ زاینده رود، باغشهرِ اصفهان را زائید. اگر زاینده رود نبود، مگر این شهر با این ویژگی‌ها که همه می‌شناسیم، اینجا، در فلات مرکزی ایران شکل می‌گرفت؟! یقیناً این شهر با زاینده رود، زنده می مانَد، همان طور که از شیره جان آن، دمِ زندگی گرفت، بالنده، مَهد هنر و نصف جهان شد.

حالا اما این زاینده رود که همه دارایی و مایه جریان زندگی در اصفهان بوده است، از آن دریغ و به صدقه، هر از چند گاهی، روانه اصفهان می‌شود. امسال اما انگار، میرابانِ کنونی دست و دل باز تر شده بودند، زاینده رود را پرآب‌تر به اصفهان بخشیدند! دور از انتظار هم نبود؛ آسمان در این سالِ آبی، سخاوتمندانه تر باریده بود. از این رو در سه نوبت، بند از پای زاینده رود برداشته شد؛ یکبار در بهمن ماه پارسال و دو دیگری در ابتدا و اواخر فروردین امسال.

این شد که زاینده رود، بهارِ امسال تا پس از نیمه‌های خرداد در بسترش خرامید. مرهمی بر زخم‌های کهنه. زخم‌هایی که بر همه جان و تن اصفهان مثل روز روشن است.

اصفهان، بی زاینده رود شکننده شده، جمعیتی که روزی به هوای آب و نانی که زاینده رود می‌بخشید روانه این خطه شده بودند، حالا تشنه، بر خوانِ آب‌های زیرزمینی نشسته اند؛ خوانی که زاینده رود نباشد؛ فرو می‌نشیند و اصفهان را با خود به فروچاله ها می‌کشاند.

برای آخرین دیدار از کرانه جنوبی زاینده رود با آن همراه شدم؛ عابران سنگین‌تر از همیشه راه می‌پیمودند؛ آرام و با تأمل بیشتر. برخی هم بر سکوی مجاورِ آب نشسته بودند و رفتن زاینده رود را تماشا می‌کردند. خانواده‌ها در پناه درختانِ بید و نسیم خنکی که از جانب رود می‌وزید، بساطِ شام پهن کرده بودند، کودکان دست از بازی نمی‌کشیدند و سرخوش به دنبال هم می‌دویدند.

از کنار مجسمه مرد "نی زن" راهِ پل را پیش گرفتم. تمام حجم پل، یکسر نور بود، در دهانه‌ها، دختران و پسران جوان دل به آب سپرده بودند، از دو جوانی که شاید تازه بیست سالگی را رد کرده بودند، پرسیدم برای وداع آمدید؟! پاسخ شنیدم: " بله، آمده ایم برای خداحافظی. دیگر فردا شب، مردم را کمتر اینجا می‌بینید. این تعداد مردم فقط برای زاینده رود می آیند. اصفهان با زاینده رودش، اصفهان است؛ آب که باز باشد، مردم هم زنده تراند."

کمی آن سوتر، زنی در دهانه یکی از رواق‌های پل به دورست، جایی که انگار نگاهش از بالای پل جوبی هم می‌گذشت، چشم دوخته بود، بالِ شالش در هوا می‌چرخید. لحظه خداحافظی بود و درد و دلِ آخر. به کابل‌های سیمی محافظ ِدهانه پل نزدیک شدم. زن به من نگاه کرد؛ از فرصت استفاده و باب صحبت را باز کردم: "فکر کنید در این هوای رو به گرمی خردادماه که تابستان هم در راه است، زاینده رود نباشد! "

زن لبخندِ تلخی زد و گفت: " اینجا سنگ صبور من است؛ غم و غصه‌هایم را به آب می‌سپارم، تا آب بود، هر وقت دلم می‌گرفت، آرام و قرارم اینجا بود. نه برای من، برای همه همین بود. زاینده رود که هست، کانونی می‌شود برای مردمی که از فشار و تنش‌های روزانه به اینجا پناه می‌آورند. غم و غصه، ناراحتی وکدورت را به آب می‌سپارند تا آنها را بشورد و ببرد. سخت است این را هم از مردم دریغ کنند."

مرد میانسالی که می‌دانستم گوش به حرف‌های ما داشت، پا پیشتر گذاشت و رو به من گفت: "زاینده رود مادر اصفهان است؛ وقتی زاینده رود نباشد، مثل یک بچه، یتیم می‌شود. به تمام شهروندانِ اصفهان حس یتیم بودن دست می‌دهد. حس می‌کنند نقطه اتکا خودشان را از دست داده اند. دخترم، حیات اصفهان به زاینده رود گره خورده است. وقت‌هایی که زاینده رود نیست، سبزینگی، شادابی، آب و هوای شهر، حتی گردشگری و کسب و کار مردم هم تحت تأثیر قرار می‌گیرد."

سرِ سخنش ادامه داشت؛ از اینکه اصفهان با زاینده رود معنا دارد و اگر نباشد به مراتب جای دشوارتری برای زندگی می‌شود: "وقتی زاینده رود هست، اصفهان شهر مناسب‌تری برای زندگی می‌شود و آدم‌ها برای زندگی در اصفهان امیدوارتر می‌شوند."

از مردی که حالا با او هم سخن شده بودم پرسیدم، فکر می‌کند زاینده رود می‌تواند با حداقل جریان آبی، در شهر جاری بماند یا این حقی است که از آن دریغ می‌شود؟! پاسخش این بود: "درست است که وجود زاینده رود به نزولات آسمانی مرتبط است اما باید یاد بگیریم که حداقل آبی هم که موجود است، درست مدیریت کنیم. طی سال‌های گذشته، مدیریت منابع آب نداشیم؛ اگر داشتیم که زاینده رود به این روز گرفتار نمی‌شد. "

مرد با اشاره به روزهای تعطیلی که در میانه خرداد پشت سرگذاشته بودیم، از این گفت که چگونه مردم در کنار همین زاینده رودِ روان آرام می‌گرفتند. اینکه می‌توانستیم مردم را آرام تر و آسوده خاطرتر ببینیم: "وقتی می‌گوئیم زندگی در اصفهان؛ یعنی زاینده رود. یعنی اینکه وقتی این رود نباشد، زندگی هم در این شهر سخت‌تر می‌گذرد. شما می‌توانستید ببینید که وقتی زاینده رود نبود، موجب ناراضایتی های گسترده از جانب کشاورزان و اصناف مختلف شده بود. نبود این رود که حیات اصفهان و اطرافش به آن وابسته است، می‌تواند به بحران‌های اجتماعی ختم شود. کرانه‌های زاینده رود فقط برای تفریح نیست؛ بلکه می‌تواند حیات اجتماعی اصفهان را تقویت کند و نبودش حیات اجتماعی این شهر را به خطر بیندازد."

بعد از این گفت و گوی کوتاه اما پرمغز از رواق‌ها به میانه پل آمدم. عابران بی امان از کنارم می‌گذشتند و برخی هم در سکوی رواق‌ها تن و روح از خستگی آزاد می‌کردند. بعد از پایین آمدن از پله‌های پل، عکاسی را دیدم که تمام اسبابِ کسب و کارش به موتورسیکلتش آویزان بود. ورق‌های عکس از آینه بغل‌ها، حکایت از روزها و گذشته‌های مردم، زاینده رود و سی و سه پل داشت. خودم را خبرنگار ایرنا معرفی کردم و با او سرِ سخن باز کردم: "شما شاهد و ثبت کننده روزگارِ مردمی هستید که به کرانه‌های زاینده رود می آیند؛ می‌توانید بگوید که این بهار برای اصفهان با زاینده رودِ جاری چگونه گذشت؟ "

عکاس که خودش را مهرابی معرفی کرد، از این گفت که ۲۷ سال محل کارش همین جا، کنارِ سی و سه پل بوده است: "از سوی اتحادیه، محل کارِ من همین جا تعیین شده و مطمئناً صد در صد کارم به این جریانِ آب مرتبط است. من همیشه همین جا کار می‌کنم، چه زاینده رود باشد و چه نباشد اما آن شوق و ذوقی که در مردم در زمان جاری بودن آب می‌بینیم متفاوت از زمان‌هایی ست که زاینده رود خشک است."

رو به آبی که هنوز از نفس و جریانش، نسیم خنکی می‌آمد، ادامه داد: " نه تنها من بلکه تمام اصفهانی‌ها و تمام مسافرها تا چشمشان به این آب می‌افتد، لذتی توصیف ناشدنی در چشمانشان دیده می‌شود. اصفهان زنده به این زاینده رود است. هفتاد درصدِ بهار امسال زاینده رود جاری بود، مردم را پر شورتر می‌دیدیم، سرمستی و نهایتِ احساسِ مردمِ این شهر با جریان این آب است. ملت وقتی کنار این آب می‌نشینند آرامش می‌گیرند. رزق، دست خداست؛ ولی هفتاد درصد کسبِ ما با جریان این رود در ارتباط است. نه تنها کسبِ ما، برای کسبه چهارباغ هم همین طور است. در این مسیر آب، به طول ۱۰ کیلومتر، از پل مارنان تا پل شهرستان، تمام کسبه، کارشان در ارتباط با این آب است. حالا اگر نباشد، دوباره آش همان است و کاسه همان است که بود.

بعد از این گفت و گوی کوتاه، بنا داشتم راهی چهارباغ شوم، حالا ساعت از ۹ شب گذشته بود، پیام‌های گوشی ام را چک کردم. محمد کوشافر، در یک سری صوت‌های متوالی پاسخ سوالاتم را داده بود، از او خواسته بودم تا اینبار نه فقط به عنوان یک کارشناس بلکه به عنوان یک شهروند اصفهانی که فعال محیط زیست هم هست سوالاتم را پاسخ بگوید. اینکه بهار امسال، حال اصفهان را با جریان پایدارتری از زاینده رود چگونه دیده و تفسیرش از زاینده رودی که از اصفهان دریغ می‌شود چیست؟ اینکه این مدت زمان، جریان زاینده رود چقدر توانسته در جنبه‌هایی مثل کاهش آلودگی هوا، تغذیه آب‌های زیرزمینی و اصلاً در سرزندگی و نشاط اصفهان تأثیر بگذارد؟ و سوال پایانی اینکه آیا می‌توان انتظار داشت با یک مدیریت درست، همین شرایط را برای طول سال هم فراهم کرد که زاینده رود دستکم با یک جریان حداقلی جاری بماند.

" چند ماهی بود که غربتِ اصفهان به پایان رسیده بود. آب و خاک اصفهان از سال‌های متمادی در کنار هم و با هم این آبادانی را بوجود آورده بودند. وقتی آب از خاک جدا شد، خاک به تنهایی نتوانست تحمل کند و مقاومتش کم شد. شکست. شکستی که به فرونشستِ شهر منجر شد. در این چند ماه، آب دوباره به خاک رسید. این دو با هم همراه شدند و باز حداقل برای مدت زمانی، فرونشست در اصفهان کاهش پیدا کرد. گرچه دوباره قطع آب و جدا شدن آب از خاک و تخلیه آبخوان، اصفهان را با خطرات خیلی خیلی جدی مواجه خواهد کرد."

این بخشی از پاسخ‌های کوشافر بود که جانِ کلام را برای وضعیتِ اصفهان به جا می‌آورد. بهترین عبارتی که می‌توانستم برای این مدت زمانِ بازگشت زاینده رود بشنوم، همین بود؛ اینکه برای چند ماهی غربت اصفهان به پایان رسیده و اصفهان همان اصفهان قدیم شده بود. درست همین بود؛ مردم دوباره به اصفهانِ خودشان رسیده بودند. زاینده رود، یعنی اصفهان و اصفهان هم یعنی زاینده رود.

کوشافر اینچینن اما صحبت‌هایش را شروع کرده بود: "پس از مدت‌ها، زاینده رود برای چند ماهِ متوالی جاری بود. اجازه بدهید از ترافیک اطراف رودخانه شروع کنم، ترافیکی که بر خلاف همه ترافیک‌ها نه حوصله سَر بر بود و نه خسته کننده. ترافیکِ پرنشاطی بود. مردم برای دیدن زاینده رود آمده بودند. برای چندین ماهِ متوالی، شلوغی پارک‌های کرانه زاینده رود توأم با نشاط بود و این خیلی به چشم می‌آمد."

وصف این فعال محیط زیست از روزهای جریانِ آب در رودخانه این گونه بود: "در افطاری‌های ماه مبارک رمضان که به سحر وصل می‌شد، بازی‌های کودکان در اطراف زاینده رود، خانواده‌هایی که در کنارِ رود بودند و شادی و نشاطی که بر آن حکم فرما بود، همه ره آورد جریان زاینده رود بود. وقتی وارد این جمع می‌شدیم، انتظار داشتیم که فقط لهجه اصفهانی بشنویم ولی می‌دیدیم که نه فقط اصفهانی بلکه اقوام مختلف از استان‌های مختلف در این شادی حاضر بودند. "

کوشافر ادامه می‌داد: "اصفهان شهر ادیان و اقوام مختلف است که در کنار هم زندگی می‌کنند. یکی از این محورهای همدلی، همین زاینده رود بود که در این چند روز به خوبی به چشم می‌آمد. در نگاهِ اول، فکر می‌کنیم که این شادی فقط مربوط به مردمِ استان‌های اصفهان و چهارمحال و بختیاری است که البته هست اما جمعیتِ اطرافِ زاینده رود نشان می‌داد که فراتر از آن و از مناطق مختلفِ کشورمان در این شادی شریک بودند."

"اینجاست که می‌توانیم به این درک برسیم که زاینده رود یک هویت مشترک در ایران است." کوشافر با بیان این عبارت می‌خواست از اهمیت زنده ماندنِ زاینده رود به عنوان یک هویتِ مشترک در استان‌هایی که در حوزه زاینده رود هستند بگوید: "زاینده رود یک هویت مشترک است که به مرکز ایران زندگی می بخشد و منشأ بسیاری از خوبی‌ها خواهد بود. زاینده رود بر اساس نظام آفرینش و بر اساس حکمتِ خداوندِ متعال در مرکز ایران جاری شده و زندگی آفرین و تمدن آفرین بوده و استمرار آن هم خواهد بود. یکی از مزایای جاری بودن زاینده رود در این مدت چند ماهه، این بود که دوباره هویت مشترک ما و رفتنش، درد مشترک ما را یادآوری کرد."

روایت کوشافر از مزایای جاری بودن زاینده رود به اینجا رسید که وقتی زاینده رود جاری بود در تلطیف هوا بسیار مؤثر واقع می‌شد: "خوب بود که در این مدت شاهد گرد و خاکِ بسترِ خشکِ زاینده رود نبودیم. به این ترتیب خانوده ها و کودکان در معرض این آلودگی هوا نبودند. جریان زاینده رود در این مدت، کانون‌های فرسایش بادیِ بسترِ روخانه را در کانون هایِ جمعیتِ شهری کنترل کرده بود."

"این همان نقطه‌ای است که به سلامتِ مردم مرتبط می‌شود و سلامت یکی از فاکتورهای مهم زندگی در دنیاست." برهم خوردنِ کیفیت زندگی در اصفهان شاید به واسطه همین اشارات کوتاهی باشد که کوشافر می‌گوید. تأیید و تصدیق همان گفت و گوهای کوتاهِ من با مردمی که برای آخرین شب نشینی، به وداع با زاینده رود آمده بودند.

کوشافر اما در ادامه، یادآور حقی شد که از زاینده رود و گاوخونی دریغ می‌شود: " این را باید بدانیم زاینده رود، زندگی ساز و تمدن سازِ مرکز ایران است. بعضی اوقات گفته می‌شود حقابه زاینده رود؛ ممکن است این در محاسبات علمی مبنایی داشته باشد اما گاوخونی و زاینده رود فراتر از حقابه هستند. خودِ آب هستند. چطور می‌توانیم آب را از آنها دریغ کنیم و بگوییم حالا برایت حقابه تعیین می‌کنیم. تلخی ماجرا اینجاست که زاینده رود و گاوخونی بسته می‌شود و برایش حقابه تعیین می‌کنیم و همان حقابه را هم به آنها نمی‌دهیم. در واقع از آنها دریغ می‌کنیم."

از نگاهِ این کوشنده محیط زیست، موضوع حقابه زاینده رود مثل این است که پای یک نفر را قطع کنند و بگویند حقِ تو عصا یا ویلچر است. بعد، بگویند متاسفیم، همین عصا و ویلچر را هم نمی‌توانیم به تو بدهیم.

سخن کوشافر اما به اینجا رسید که باز و بسته کردن زاینده رود، خلاف ویژگی‌های سرزمینی و خلاف حکمتِ آفرینش است. اما در ادامه به این نکته اشاره می‌کرد که در سال آبی ای که در آن قرار داریم، بارش‌های خوبی داشتیم و انتظار این بود که یک زاینده رود دائمی مثل سال‌های قبل داشته باشیم.

او در همین رابطه ادامه می‌داد: "اگرمی بینیم زاینده رود چند ماه جاری بوده و الان بسته شده است، این حقِ سرزمین نیست. اینکه در این بارش‌های مناسب، زاینده رود چند ماه بسته و چند ماه باز می‌شود، یک هشدار جدی به ما می‌دهد و هشدار این است که بارندگی‌های نرمال هم دیگر توان بارگذاری هایِ شدید حوزه زاینده رود را ندارد و در این شرایطِ بارگذاری، اگر امیدمان به اقلیم هست باید برای بارندگی‌های فرانرمال دعا کنیم تا زاینده رود جاری باشد؛ فرانرمالی که شاید باید مقدارش بسیار بیشتر از بارش‌های نرمالِ فعلی باشد."

"در کنار این هشدار جدی اما باز هم می گویم که جاری بودن این چند ماهِ زاینده رود یکبار دیگر به ما یادآوری کرد که اصفهان همچنان می‌تواند آن شهر خوب ِ قدیمی باشد؛ همچنان می‌تواند یک شهر زنده و پایدار باشد. " این آخرین گفته‌های کوشافر بود که می‌شنیدم. حالا به پایان چهارباغ عباسی و دروازه دولت رسیده بودم؛ مقابل مجسمه "مردِ چواگان باز". مردم شتابان از کنار من می‌گذشتند؛ از چهارباغ راه به سوی زاینده رود و سی و سه پل می‌سپردند.