تجربه نشان داده مهمترین مجموعهها و فیلمهای سینمایی در بخش فیلمنامه موفق بودند یعنی فیلمنامه به عنوان یک عنصر مهم در یک مجموعه تاثیرگذاری بسیاری دارد. یکی از سریالهایی که به تازگی پخش آن در شبکه نمایش خانگی تمام شده آکتور ساخته نیما جاویدی است. این مجموعه اما نکته منفیاش به نوعی فیلمنامه است. نکتهی اصلی درباره آکتور اینکه فیلمی که تمرکزش را از پیرنگ اصلی به خرده پیرنگ تغییر میدهد باید خرده پیرنگهای جذاب و دراماتیکی درست کند. در آکتور ما تا چند قسمت اول منتظر پیرنگی هستیم که نویسنده به ما نشان دهد که پیرنگ اصلی چه چیزی است و بعد کم کم متوجه میشویم که قرار است ما خرده پیرنگ ها را دنبال کنیم که انها به شدت لاغر و نحیف هستند.
در قسمت دیگری از ایرادات فیلمنامه میتوان به دیالوگ نویسی سریال اشاره کرد که چند وجه منفی دارد. اولین وجهش دیالوگها ریتم و تمپو یا زیبایی شناسی کافی را برای ادای کلمات به واسطهی بازیگر ندارند و خیلی وقتها لحنی که بازیگر برای دیالوگها انتخاب میکند به شدت تصنعی است نکتهی دیگر در دیالوگ نویسی فیلم به دلیل عدم وجود شخصیت پردازیهای پیچیده خیلی وقتها نویسنده ادبیات کارکترها را شبیه هم میکند و بازیگرها دیالوگ های اضافه و زیادی دارند و به دلیل خرده پیرنگ های نحیف موقعیت ها در دیالگو ها به دل نمیشینند. از دیگر ایرادات دیالوگ که شاید کمی سلیقهای باشد به دلیل دکوپاژها و صحنههای هنرمندانه و خلاقانهی فیلم مخاطب منتظر یک لحن و دنیای منحصر به فرد ساخته شده توسط نویسنده است ولی دیالوگ ها، این لحن و این فرم را پوشش نمی دهند و تخت به چشم می ایند.
در کارگردانی کاملا پر واضح است که کارگردان وسواس و دقت زیادی به خرج داده است که می شود از چند سو به آن نگاه کرد. جاویدی به جزییات زیادی در ساخت سریال آکتور توجه کرده که شاید کمتر در سریالهای ایرانی شاهد آن باشیم و از این سو قابل ستایش است. ما شاهد میزانسها و دکوپاژهای پر زحمت هستیم حتی در انتخاب بازیگرهای فرعی هم میتوان دقت نظر او را دید که کاملا مهندسی شده کارگردانی کرده است. البته از سویی هم میتوان این موارد را منفی تلقی کرد چرا که ما کاملا شاهد کارگردانی، فیلمبرداری و طراحی صحنهی کار هستیم و آن را در تک تک پلان ها می بینیم در حالی که اگر هارمونی سریال رعایت میشد ما باید آن را حس میکردیم.
تدوین سریال که میتواند متکی به کارگردانی باشد، به شدت کند است به طوری که حس میشود تدوینگر تمام پلان هایی که گارگردان از ابتدا تا انتها گرفته، استفاده کرده است و مراقب ریتم و زیبایی شناسی نبوده است. البته ممکن است دکوپاژ جاویدی دست تدوین گر را بسته و او مجبور بوده برای استفاده از پلان ها از تمام آن استفاده کند و یا شاید مچ کات و نقطه ای که بتوان ریتم آن را بهتر کند نداشته است.
یکی از نقاط قوت سریال که تماما عیان است کار مرتضی نجفی است. از ترکیب بندیها تا استفادهی لنز ها و نورهای زیبا و حرکات به شدت پیچیده میتوان دید که برای تک تک پلانها اعم از نکاتی که گفته شد زحمت کشیده شده و به هیچ عنوان سرسری از ان نگذشته است ولی نکته ای در فیلمبرداری بعد از دو سه قسمت ازار دهنده می شود آن هم استفاده از منبع نور طبیعی در تمامی سکانس ها است. به طوری که در سکانس های روز آباژورهایی وجود دارد. به طور مثال در لوکیشن عطر فروشی منبع نور طبیعی و زیادی وجود ولی باز ما شاهد منبع نور روی تمامی دیوارها هستیم. درست است که زیباست اما برای درام زیبایی، تعریف پیچیدهتری وجود دارد که این نکته به شدت گل درشت و به چشم می اید.
وقتی قصهی فیلم را برای کسی تعریف کنیم شاید اولین نکتهای که به آن فکر کند، فرصت جولان برای بازیگران است. بازی در بازیهای زیاد، گریمها و لباسهای متنوع ولی بازیها به شدت در چند بازیگر بخصوص خیلی تخت و سردرگم است که میتوان دلیل اصلی ان را همان نکاتی که دربارهی فیلمنامه گفتیم یعنی عدم هارمونی لحن بین کارگردانی، فیلمنامه، دیالوگ نویسی و شخصیت پردازی دانست در بسیاری از قسمتها متوجه آشفتگی لحن و نوع دیالوگ گویی هستیم. البته دو بازیگر اصلی از قسمتهایی به بعد یا آنها لحن شخصی برای خود میسازند و یا ذهن مخاطب بازی انها را به یک لحن ثابت میرساند.
یکی از زیباییهای این اثر و نکتهی مثبت آن موسیقی درجه یک رامین کوشا است موسیقی که برعکس کارگردانی که قبلتر به آن اشاره شد، حس می شود اما شنیده نمی شود. هرچند که سریال در جذب مخاطب موفق عمل نکرد اما در بسیاری از قسمت ها تاثیر مثبتی می توان در فرهنگ سریال سازی ایران داشته باشد. در حقیقت میتوان سریالی ساخت که جزییات و مباحث زیبایی شناسی آن از فیلمهای سینمایی بهتر باشد به طوری که حفظ کردنش در بیست قسمت، کاری به شدت سخت و طاقت فرسا بوده و باید یک خسته نباشید به عوامل گفت.