به گزارش ایرنا، اهدای عضو اقدامی خاص، ماندگار و بی بدیل است که زندگی دوباره را به بیماران نیازمند می بخشد.
وقتی پای بخشش به میان می آید، همه پای کار هستند و هر کس بنا به فراخور حال خود این کار را انجام می دهد از کمک به نیازمندان گرفته تا آزادی زندانیان جرایم مالی غیر عمد و پرداخت کمک هزینه درمان بیماران اما وقتی صحبت از بخشش اهدای عضوی عزیزی به میان می آید، داستان قدری متفاوتتر می شود.
در این کار، ثانیه ها ارزش بالایی دارد و نباید درنگ کرد در این میان گوش دادن به ندای درونی می تواند به تصمیم سرنوشت سازی برای نجات جان بیماران نیازمند عضو ختم شود یا اینکه جلوی اجرای آن را بگیرد.
ایثار واژه ای زیبا به وسعت جغرافیای عشق به انسانها و اهدای عضو اهدای زندگی به بیمارانی است که حق حیات آنها دستخوش نامهربانی قرار گرفته و با این اقدام وصف نشدنی جان دوباره ای می گیرند.
سالانه تعداد زیادی از هموطنان نیازمند بنا به دلایل مختلفی در انتظار دریافت عضو هستند که گاهی ماه ها و حتی سال ها چشم انتظار می نشینند تا فرصت دریافت عضو برای آنها فراهم شود.
بر اساس آمار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی سالانه سه هزار مرگ مغزی قابل اهدای عضو در کشور رخ می دهد که از این تعداد تنها هزار مرگ مغزی به اهدای عضو رسیده است و اعضای قابل اهدای ۲ هزار بیمار مرگ مغزی به خاک سپرده می شود.
چنانچه از هر بیمار مرگ مغزی سه عضو اهدا شود، حدود ۶ هزار عضو قابل پیوند به اهدا می رسد، در این میان رضایت دادن خانواده ها برای اهدای عضو عزیزانشان ایثار محسوب می شود و هر عضو اهدایی، زندگی یک فرد را نجات می بخشد.
چنانچه از هر بیمار مرگ مغزی سه عضو اهدا شود، حدود ۶ هزار عضو قابل پیوند به اهدا می رسد، در این میان رضایت دادن خانواده ها برای اهدای عضو عزیزشان ایثار محسوب می شود و هر عضو اهدایی، یک زندگی را نجات می بخشد.
طبق نظر پزشکان متخصص، خونریزیهای داخلی مغز، سکته مغزی، مسمومیتهای شدید، تصادف رانندگی، سقوط از ارتفاع و وارد آمدن ضربه به سر از جمله دلایل مرگ مغزی است و چنین فردی هرگز امکان زندگی دوباره را ندارد اما اعضای او که زندهاند میتوانند جان هشت بیمار نیازمند پیوند عضو را نجات دهند.
"زینب خدایی" هنرجوی پایه دوازدهم رشته حسابداری هنرستان میثاق ناحیه ۲ زنجان از جمله اهداکنندگان عضو این استان است که بر اثر خونریزی مغزی در خرداد سال ۱۴۰۰ دچار مرگ مغزی شد.
خانواده خدایی ایثارگرانه به اهدای عضو فرزندشان رضایت دادند اما این آخر ماجرا نبود، آنان هرگز تصور نمی کردند از چهار عضو اهدایی یک عضو حیاتی آن یعنی" قلب" به دختری پیوند زده شود که فرسنگ ها از محل زندگی آنها فاصله ندارد و با وجود آنکه فرزند عزیزشان در کنارشان نیست، اما همچنان قلبش می تپد و زنده است.
مرگ مغزی دخترم هرگز باورم نمی شود
خانواده مقدم همانند سایر افراد جامعه زندگی عادی خود را سپری میکردند، ۲ فرزند دختر و پسر روشنایی زندگیشان بودند و تمام تلاش آنها، ایجاد فضایی آرام و مفرح بود، به ویژه آنکه فرزند ارشدشان برای ورود به دانشگاه آماده می شد، اما به گفته سهیلا مقدم مادر این مرحوم، اتفاقی عجیب و باور نکردنی تمامی این لحظات را به ناخوشی و اندوه تبدیل کرد.
با هماهنگی مسوولان اهدای عضو دانشگاه علوم پزشکی استان زنجان از طریق تلفنی با خانواده مقدم ارتباط برقرار میکنم، پس از چند بار بوق خوردن تلفن، فردی پاسخم را می دهد، از صدای حزن آلودش می توان احساس کرد واقعهای تلخ زندگی او و خانواده اش را تحت تاثیر قرار داده است، پس از لحظاتی به سوالاتم پاسخ می دهد.
مادر مرحوم زینب خدایی با صبر و حوصله فراوان سخنانش را اینگونه آغاز می کند: دخترم ۱۸ سال سن داشت، پشت کنکوری بود، در هنرستان فنی و حرفه ای رشته حسابداری تحصیل می کرد، روحیه بسیار پر جنب و جوشی داشت و لحظه ای آرام و قرار نمی گرفت.
پس از چند لحظه ای مکث و با صدایی بغض آلود اضافه می کند: شغل همسرم آزاد است، گاهی خودم در سوپر مارکت متصل به حیاط منزل، کمک حالش هستم، دقیقا به یاد دارم این اتفاق اواخر اردیهشت ۱۴۰۰ بود زمانی که هنوز بیماری مخوف کرونا به پایان نرسیده بود، عصر یک روز بهاری دخترم با شور و شوق فراوان به نزدم آمد که با دوستانش قرار دارد و از من خواست به او ماسک بدهم.
وی ادامه می دهد: همان لحظه مراجعه کنندهای آمد و در حال تحویل خریدهای او بودم که یکدفعه دخترم از هوش رفت، من و همسرم با عجله به سمتش رفتیم واقعا نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده است، بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم و آب به صورتش زدیم شاید به هوش بیاید، اما موثر واقع شد.
این مادر اظهار می کند: بعد از مراجعه کارشناسان اورژانس و در حین انتقال دخترم، هنوز به بیمارستان نرسیده بودیم که یکی از کارشناسان گفت بیمار تمام کرده است و دیگر امیدی به زنده ماندش نیست.
خانم مقدم درحالی که بغض خود را فرو می برد، با صدایی لرزان ادامه داد: دخترم را به اتاق احیای بیمارستان منتقل کردند، تمامی متخصصان دست به کار شدند شاید روزنه ای برای بازگشت او بیابند، اما تلاش ها بی فایده بود، بعد متوجه شدیم که دخترم در هنگام بازی، سرش به جایی سخت برخورد و خونریزی مغزی کرده و به کما رفته است و این وضعیت تا ۱۲ روز ادامه داشت.
وی اظهار می کند: دیگر شب و روز برای ما معنا نداشت، دعا و تضرع می کردیم که فرزندم برگردد، اما پزشکان گفتند دیگر امیدی نیست، ۲ راه بیشتر ندارید، یا اینکه با زندگی نباتی او کنار بیایید، یا اینکه با حرکتی نوعدوستدانه اعضای او را به نیازمندان اهدا کنید.
این مادر دغدار اظهار می کند: لحظات سرنوشت سازی بود در یک روز بارانی، با همفکری همسرم به این نتیجه رسیدیم که اعضای دخترم را به افراد نیازمند هدیه کنیم و در اقدامی زیبا، کلیه ها، کبد و قلب او در بیمارستان سینای تهران به متقاضیان در صف دریافت عضو اهدا شد.
لحظات سرنوشت سازی بود در یک روز بارانی، با همفکری همسرم به این نتیجه رسیدیم که اعضای دخترم را به افراد نیازمند هدیه کنیم و در اقدامی زیبا، کلیه ها، کبد و قلب او در بیمارستان سینای تهران به متقاضیان در صف دریافت عضو اهدا شد. وی با بیان اینکه این اقدام به نوعی مرهمی بر مصیبت ما بود، اضافه می کند: بعد از مدتی دوست داشتم بدانم که اعضای اهدایی به چه کسانی رسیده است تا اینکه پیگیری ها به این نتیجه رسید که کلیه سمت چپ دخترم به یک نیازمند آقا ۲۸ ساله ساکن تاکستان در استان قزوین، کلیه سمت راست به یک متقاضی تهرانی، از کبد اهدایی اطلاعی ندارم، اما قلب او به دختری ابهری پیوند زده شد که اکنون ۱۰ سال دارد و با دیدن او انگار دخترم زینب در دیدگانم پدیدار می شود.
مقدم خاطر نشان می کند: از وقتی فهمیدم قلب دخترم به دختر دیگری پیونده زده شده است، احساس دیگری دارم و با توجه به مسافت کم زنجان تا ابهر، رفت و آمد خانوادگی میان ما جریان دارد.
وی اظهار می کند: همیشه دخترم با همان حرکات شیطنت آمیز خود به من می گفت، مادرجان، کاری می کنم به من افتخار کنی و حالا که به کار و سرنوشت او می نگرم می بینم چه کار بزرگی انجام داده و در ذهن ما باقی مانده است.
النا با قلب زینب به زندگی برگشت
اگرچه این رخداد حادثه بسیار تلخ و دردناکی بود، اما با اهدای عضو او نیازمندان حیاتی دوباره یافتند و می توانند با مراقبت های درمانی به زندگی خود ادامه دهند.
برای اطلاع بیشتر با گیرنده عضو هم صحبت می شوم که با شهر زنجان فاصله ۷۵ کیلومتری دارد.
پس از چند بوق ممتد تلفن، خانومی پاسخ می دهد و با لحنی آرام این چنین می گوید: مرضیه ۵۰ ساله مادر بزرگ النا هستم، دختر ۱۰ ساله ای که وقتی سه ماهه بود، ویروس با تزریق واکسن پنجگانه به قلب او وارد شد و پس از مدت یکسال پزشکان متوجه شدند ماهیچه قلب او کار نمی کند و ضعیف شده است.
وی اضافه می کند: ضعیف بودن ماهیچه قلب موجب شده بود وزن و قدش ثابت باشد، به پزشکی در قزوین مراجعه کردیم، او هم بیمارمان را به پزشکی حاذق در بیمارستان شهید رجایی تهران ارجاع داد، یکسال تحت نظر بود تا اینکه گفتند با سلول های بنیادی می توان کاری کرد، اما انجام آزمایش ها موفق نبود.
مادربزرگ النا ادامه می دهد: هرروز که می گذشت وضعیت قلب النا بدتر می شد، به طوری که فعالیت فقط پنج درصد قلب النا، امکان نفس کشیدن و حیات را به او داده بود و در این میان، پیگیری ها برای پیوند قلب جریان داشت، حتی زمانی که نوه ام سه ساله بود، از بانک اهدای عضو به پدر النا زنگ زدند، اما کار از کار گذشته بود، چون به تماس دیر جواب داده بود.
وی با بیان اینکه مواردی از اهدای عضو قلب برای النا پیدا شده بود، اما سازگاری نداشت، اظهار می کند: تا اینکه در خرداد ۱۴۰۰، اتفاقی رخ داد، قلب دختر خانواده مقدم که نزدیک محل زندگی ما بود به النا پیوند زده شد درحالیکه هرگز باورمان نمی شد، چون اگر این هم رخ نمی داد، امیدی به زنده ماندن او نداشتیم.
مواردی از اهدای عضو قلب برای النا پیدا شده بود، اما سازگاری نداشت تا اینکه در خرداد ۱۴۰۰، اتفاقی رخ داد و قلب دختر خانواده مقدم که فرسنگ ها با محل زندگی ما فاصله نداشت، به النا پیوند زده شد، هرگز باورمان نمی شد، چون اگر این هم رخ نمی داد، امیدی به زنده ماندن او نداشتیم. این خانم می افزاید: هر چند قلب زینب در سینه النا می تپد، اما گاهی بیمار می شود، به همین دلیل هرچند وقتی در بیمارستان شهید رجایی بستری می شود و حالا نیز در این مکان هستیم.
وی با بیان اینکه زمانی که النا قلب را دریافت کرد هشت ساله بود و اکنون ۱۰ سال دارد، خاطر نشان می کند: در زمان حاضر با خانواده مقدم در ارتباط هستیم، به طوری که آنان النا را همانند دختر خود می دانند، در خوشی ها و بیماری او شریک هستند و در یک کلام این رخداد ۲ خانواده را به هم پیوند داد.
تیم متخصص در مورد مرگز مغزی نظر می دهد
مسوول شبکه فراهم آوری پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی استان زنجان در این خصوص، گفت: در زمان حاضر با کارهای انجام شده، آمار اهدای عضو در استان به ویژه در شهرستان خدابنده، روند خوبی دارد و آمار رضایت گیری از خانوادههای بیمار مرگ مغزی در این منطقه بسیار بالاست.
عموم مردم باید به این مهم توجه داشته باشند که تیم تخصصی برای تشخیص مرگ مغزی وسواس زیادی به خرج می دهد چرا که در صورت بروز یک اشتباه احتمالی، تیم تخصصی دیگری از آن جلوگیری می کند. شهریار اماموردی با بیان اینکه وضعیت کل استان نیز در مقایسه با استان های دیگر در حد خوبی قرار دارد، می افزاید: مرگ مغزی مسجل، اهمیت بسزایی دارد و موارد احتمالی در این خصوص توسط تیم تخصصی مورد شناسایی و بررسی قرار می گیرد و تمامی ابعاد مختلف آن از نظر تیم پزشکی به دقت سنجیده و پس از تایید نهایی مرحله رضایت گیری انجام می شود.
وی با بیان اینکه رضایت گیری از خانواده های بیمار مرگ مغزی کار بسیار دشواری است چون در شرایط خاص روحی و روانی قرار دارند، اظهار می کند: به یقین رسیدن آنها و اینکه دیگر نمی توان کاری برای بیمار مرگ مغزی انجام داد از اهمیت فراوانی برخوردار است.
اماموری می افزاید:عموم مردم باید به این مهم توجه داشته باشند که تیم تخصصی برای تشخیص مرگ مغزی وسواس زیادی به خرج می دهد چرا که در صورت بروز یک اشتباه احتمالی، تیم تخصصی دیگری از آن جلوگیری می کند.
وی با بیان اینکه هرچند به ظاهر خانواده های دخالت کننده در خصوص تصمیم گیری برای اهدای عضو، نقش دلسوزانه را برای خانواده بیمار مرگ مغزی ایفا می کنند، خاطر نشان می کند: این کار، نتیجه ناخوشایندی به دنبال دارد، تا جایی که خانواده هایی به دلیل همین مساله و رضایت ندادن برای این کار خیر، پشیمان هستند.
به گفته این مسوول، مشاوره های غلط و غیر تخصصی موجب می شود اعضای بیمار مرگ مغزی که می توانست نجات بخش بیماران نیازمند باشد در خاک قرار بگیرد و مانع اتفاقات خوب شود، موضوعی که در این استان وجود دارد و باید با فرهنگسازی جلوی تکرار آن را گرفت.