صدای پای قافله سالاری میآید، بانگ جرس در نینوا پیچیده، کاروانی کوچک به صحرا نزدیک میشود، صحرایی که از آسمانش مرگ می بارد و از زمینش بلا می روید.
اینجا سرزمین طف است، سرزمین موعود، کاروان به مقصد رسیده و خیمهها به عظمت خورشید به غم تکیه کرده است، گرما هر لحظه تکثیر میشود و عطش تنها تصویر دل انگیز نینوا است.
کربلا یا طف، فرقی نمیکند، آن روزها معنای هر کدام تنها یک چیز بود: عطش و عطش یعنی سیراب شدن از لحظات آسمانی جهاد، یعنی چرخیدن در دل میدان، ذوب شدن و پیوستن به بیکرانه آبی آسمان.
از کربلا می گویم؛ از سرزمینی که خاک نیست تا غبار زمان بر آن بنشیند؛ قصه نیست تا از یادها برود.
سرزمینی که جگرگوشه علی و زهرا را در خود جای داده است؛ سرزمینی که صدای «هیهات من الذلة» حسین در آن به آسمان رفت و سقف آسمان ها را شکافت؛ سرزمینی که در آن امامی ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داد و کسی جز تیغ های شمشیر و تیزی نوک نیزه ها پاسخش را نداد. سرزمینی که هنوز از آن صدای سیلی خوردن رقیه و العطش کودکان به گوش می رسد.
کربلا می رود تا پذیرای حسین باشد؛ می رود، تا گوش جان بسپارد به صدای غریبی که دلش، آینه تمام نمای آیات خداوندی است.
«اللهم اعوذ بک من الکرب و البلاء»
یاد کربلا و واقعه عاشورا دانشگاهی است که تو را میخواند و این بار هم چه شور و شوقی ایجاد میکند این ماه عطش.
شهر حال و هوایی دیگر به خود میگیرد، بچه هیاتیها در تکاپو هستند، بار دیگر نغمههای عاشقانه حسین (ع) نقل محفل شان شده است، همه همدیگر را پیدا میکنند، محرم مقصد مشترک همه است، اینجا عشق توزیع میشود.
محرمی دیگر از راه می رسد و بهار اشک دیگری بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان های خسته خویش زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.
باید دوباره لباس سیاه خود را بپوشیم، باید خودمان را خانه تکانی کنیم، باید به اصل خویش بازگردیم، به یک ظهر داغ، پا به پای عطش کودکان بسوزیم، با ضجههای زینب (س) آتش بگیریم، ۷۲ بار هروله کنان بر مدار شعلههای عشق سوختن را تجربه کنیم تا که محرم را درک کنیم.
محرم تمرین سوختن است، تمرین شعله ور شدن، تمرین سوختن در آتش عشق، مشق فداکاری و ایثار، تمرین جانبازی با دستان بریده، محرم تمرین عاشقی است با سر بریده.
محرم ماه عاشورا است و شهید ۶ ماهه، محرم ماه دلهای شکسته کودکان حرم است و زینب شکسته بندی که خود بیش از همه میشکند، محرم ماه داغ برادر است و سرداری که مشک بر دندان در راه خیمههای کودکان تشنه آسمانی گام بر میدارد.
نه اشکها در چشم دوام میآورند نه حرفها بر زبان، روایت درد آسان نیست و زبان بسیار ناتوان در گفتن ناگفتنیها است.
زمان می گذرد؛ روزها از پی روزها و سال ها از پی سال ها اما حادثه کربلا همواره جلوه ای روشن تر و طراوتی روح بخش تر می یابد. هرچه زمین و زمان کهنه تر می شود، حماسه کربلا نوتر می گردد. راستی رازش چیست و رمزش در کجا نهفته است؟ چرا این حادثه خون رنگ پدید آمد؟ چگونه شد که لاله های بوستان رسالت پرپر شدند؟ کربلا ماندگار است چون حقّ پایدار است محرم و عاشورا همیشه زنده است چون خون و حماسه در رگ های غیرتمندان الهی همواره جوشان است.
از آن واقعه قرن ها می گذرد؛ اما شعله عشق حسینی هم چنان در دل ها فروزان است؛ چرا که به فرموده پیامبر (ص) «از شهادت حسین(ع) حرارتی در قلب های مؤمنان است که هرگز به سردی نمی گراید».
آری! این عشق و شور حسینی که هرساله با آمدن محرم به اوج خود می رسد، ودیعه ای است از سوی خداوند در دل های مؤمنان.