یاسوج- ایرنا- نوزدهمین همایش بزرگداشت «حسین پناهی» هنرمند و شاعر معروف کشوری عصر شنبه ۱۴مرداد با حضور دوستداران این هنرمند در شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در جوار آرامگاه برگزار شد.

به گزارش ایرنا، حسین پناهی دژکوه در ۶ شهریور ۱۳۳۵ (یا به روایتی ۱۳۳۹) در روستای دژکوه از توابع شهر سوق (شهرستان کهگیلویه) در استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد.
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.
بخش سوق با ۲۰ هزار نفر جمعیت در ۱۲ کیلومتری دهدشت مرکز شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد قرار دارد.

۱۴ مراد ماه ۱۴۰۱ نوزدهمین سالروز مرگ حسین پناهی نویسنده و شاعر کهگیلویه و بویراحمد بود که در هیاهوی شهر و گذر زمان با حضور جمعی از مردم هنر دوست در آرامگاه ابدی این هنرمند در شهر سوق از توابع شهرستان کهپیلویه برگزار شد.

در این همایش هیچ کدام از مسوولان کهگیلویه وبویراحمد حضور نداشتند.

افتخارات حسین پناهی
«گذرگاه»، «گال»، «تیرباران»، «هی جو»، «نار و نی»، «در مسیر تندباد»، «ارثیه»، «راز کوکب»، «مهاجران»، «چاووش»، «سایه خیال»، «اوینار»، «هنرپیشه»، «مرد ناتمام»، «روز واقعه»، «آرزوی بزرگ»، «قصه های کیش»، «بلوغ»، «مریم مقدس» و «بابا عزیز» از جمله فیلم های سینمایی حسین پناهی است. «گرگها»، «آواز مه»، «محله بهداشت»، «بی بی یون»، «روزی روزگاری»، «مثل یک لبخند»، «ایوان مدائن»، «خوابگردها»، «هشت بهشت»، «قهرمان کیه»، «امام علی»، «همسایه ها»، «آژانس دوستی»، «دزدان مادر بزرگ»، «آئینه خیال»، «کوچک جنگلی»، «آشپزباشی»، «روزگار قریب»، «آقا فرمان»، «یحیی وگلابتون »، «شلیک نهایی»، «رعنا» مجموعهٔ های تلویزیونی است که حسین پناهی در آنها ایفای نقش کرد.
کتاب های حسین پناهی شامل «من و نازی»، «ستاره ها»، «چیزی شبیه زندگی»، «بی بی یون»، «سلام خدا حافظ»، «سالهاست که مرده ام»، «افلاطون کنار بخاری»، «نامه هایی به انا»، «من و نازی»، «دو مرغابی در مه»، «کابوس های روسی»، «به وقت گرینویچ» و «نمیدانم ها» می شود که علاوه بر اینها سه اثر «سلام خداحافظ» و «ستارها». و«راه با رفیق » با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شده است.

بخشی از دکلمه های حسین
من در همین پنجره معصوپیت آدم گریه کردم
من در همین پنجره گله به چرا برده ام
حراج کرده ام همه رازهایم را یکجا
دلقک شده ام
با دماغ پینوکیو و بوته ی گونی به جای موهایم
آری گلم ، دلم حرمت نگه دار
که این اشک ها خون بهای عمر رفته ی من است
سرگذشت کسی که هیچ نبود و همیشه گریه می کرد بی مجال اندیشه به بغض های خود تا کی مرا گریه کند .