برگ های سبز، نور شدید و گرم و سوزاننده آفتاب را به خود می گیرند، تحلیل اش می کنند، تجزیه اش می کنند و آنگاه، شیرین و دلچسب، به جان درخت می سپارندش. رسانه هم، در جایگاهی ایستاده است که همه خبرهای خوب و بد، حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین را به خود جذب می کند و سپس، در شکل و شمایلی گفتنی و خواندنی، می سپاردش به ذهن و روان جامعه. اینگونه است که جامعه با رسانه، رشد می کند، پا می گیرد و به بالا می رود. ریشه هایش هم قوی از گذشته، در زمین تاریخ، وسعت می یابند.
اینها البته، درباره رسانه های درست و کاربلد، معنا می یابد، اگرنه رسانه های بد (اگر بشود چنین گفت)، همچون برگ های خشک و پلاسیده اند که نه تنها به درخت جان نمی بخشند، بلکه شیره وجودش را هم می مکند و نحیف و ضعیف ترش می سازند. با این توصیفات، نمی خواهم درباره وضعیت رسانه های امروز ایران، میز قضاوت به راه اندازم و حرف های ناامیدکننده این چند سال اخیر درباره رسانه های خودمان را تکرار کنم. فقط می خواهم به موضوعی که می شود دستاویزی برای اندیشیدن و نتیجه گرفتن در حوزه رسانه باشد، اشاره ای کنم و بگذرم.
۱. ایرنای باکو: مدتی بود که ایران و جمهوری آذربایجان، با هم قهر کرده بودند. آذربایجانی ها عاشق ایران اند و ایرانی ها، شیفته آذری های آن سوی ارس. به همین خاطر، طولی نکشید که این قهر و دلخوری، به سر آمد و نشان آشتی اش بر پیشانی رسانه، هویدا شد. خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)، در باکو پایتخت آذربایجان شعبه جدیدی را افتتاح کرد و ایرنای آذری، به راه افتاد. تا رده رییس جمهوری آذربایجانی ها هم، نسبت به این اتفاق مثبت رسانه ای، واکنش نشان دادند و جمع دوستان، راضی بودند. همین گشودن پنجره رسانه ای، گشایش های دیپلماتیک را نیز به همراه داشت و دلتنگی ها، بروز کرد و طرفین، برای هم آغوش گشودند. حالا شاید برخی ها هم بگویند که موضوع برعکس بوده؛ نخست گشایش های دیپلماتیک، بروز کرده و آنگاه ایرنای آذری، متولد شده است. باز هم فرقی ندارد. این نهال رسانه ای، چه حاصل کاهش تنش باشد، چه زداینده تنش ها باشد، وجودش مبارک است و ثمرات اش نیز به زودی در راه.
۲. ایکس ماسک: ثروتمند شدن، جنبه می خواهد اما قدرتمند شدن، فراتر از اینهاست و خیلی چیزهای دیگر هم می خواهد که خیلی ها، آن چیزها را ندارند. به خاطر همین است که اگر بخواهیم به جان صفحات تاریخ بیفتیم و همینطور، سرانگشتی حساب و کتاب کنیم، تعداد انگشت شماری، قدرتمند خوب و باجنبه و موفق می توانیم پیدا کنیم. مابقی، خراب کرده اند و خرابکاری هایشان هم، زخم های زیادی بر تن نسل های مختلف بشر وارد کرده است. مدتی ست، آقای ایلان ماسک که صاحب چند شرکت فناوری موفق در دنیا بوده و انصافا هم کمابیش اثرات خوب بر کیفیت زندگی برخی جوامع گذاشته، آمده و یکی از غول های شبکه اجتماعی و رسانه ای دنیا یعنی توییتر را خریده است. از همان ابتدای ماجرا، معلوم بود که او برای فصل کردن آمده، نه وصل کردن. او با صاحب شدن توییتر، احساس کرد که هر کاری که دلش بخواهد می تواند با دنیا بکند. اگر با ماشین های برقی اش، جاده ها را گرفت و با سفینه هایش، آسمان را؛ اما با توییتر احساس کرد که ذهن ها و فکرها، به زودی برای او خواهد بود. هر روز قوانین تازه ای را برای کاربران این شبکه اجتماعی ابلاغ کرد و دست آخر هم نام اش را به ایکس تغییر داد. ریزش سهام و کاهش چشمگیر کاربران در مدت حکمرانی آقای ماسک، یک موضوع مهم را نمایان می کند؛ مدیریت رسانه، کار هر کسی نیست. کسانی می توانند با رسانه ها، موفق عمل کنند که هم تجربه کافی در این حوزه را داشته باشند و هم، دچار توهم و خودبزرگ بینی نباشند. مخصوصا اینکه، با پول های بادآورده، نه تنها نمی توان یک رسانه را بزرگ کرد، بلکه سریع ترین راه برای به زمین کوبیدن اش است. ایکس، در واقع حاصل بی اخلاقی های ماسک و بازی های سودجویانه اش بود که در سوءاستفاده از رمزارزها به راه انداخت. آمدن یک رقیب جدی به نام ترد، نشان داد که هیبت آقای ماسک در جایگاه صاحب ایکس (توییتر سابق) چقدر توخالی و شکننده است.
۳. ایران روشن: سال گذشته، برای رسانه ای های باتجربه ایران، سخت ترین، عجیب ترین و پیچیده ترین سال کاری شان بود. ماجرای مرحوم مهسا امینی و ناآرامی های مرتبط با آن، ناخوش ترین روزها را برای رسانه ای ها، به وجود آورد. اتفاقات زیادی در جامعه می افتاد اما صاحبان قلم و رکوردر و دوربین، نمی توانستند به راحتی در میدان حضور یابند و وظیفه شان را به درستی انجام ندهند. التهاب و خشمی که بین حاضران در خیابان وجود داشت، گاهی خشک و تر را با هم می سوزاند و در این میان، رسانه ای ها، چوب دوسر گوگردآلودی بودند که در کوچک ترین اصطکاکی با هر طرف، می سوختند. این در حالی است که حضور رسانه ها در خیابان، می توانست از بسیاری تنش ها و بحران ها، بکاهد. رسانه ها، در همه زمان ها به ویژه در دوره های بحران، می توانند «دیالکتیک کنترل» را در هر جامعه ای برقرار کنند. اگر در همین ماجرای ناآرامی ها و آشوب و اغتشاشات و هر نام دیگری که می شود بر اتفاقات سال گذشته ایران گذاشت، رسانه ها در میدان بودند، شرایط، جور دیگری رقم می خورد. در اغلب کشورهای دنیا، رسانه ها، کنار نیروهای انتظامی یا نظامی قرار می گیرند و از اعتراضات، لحظه به لحظه گزارش می گیرند و برای مردم، حاکمان و همه جهانیان، مخابره می کنند. در چنین شرایطی، نیروهای انتظامی، حواس شان هست که رسانه ها، بیخ گوش شان هستند، بنابراین رفتار و کردارشان را کنترل می کنند. معترضان در آن سوی میدان نیز حضور تاثیرگذار رسانه ها را احساس می کنند و خواسته یا ناخواسته، دچار خودمراقبتی می شوند و تلاش می کنند خشم شان را در حد شعار و داد و فریاد و اعتراض نگاه دارند. معمولا در چنین شرایطی، تخریب و حمله به ماموران و رفتارهای خارج از چارچوب و قانون، در میان معترضان، کمتر رخ می دهد و حوادث غیرقابل کنترل و مخرب، در چنین شرایطی، بروز حداقلی دارند. در حقیقت، معترضان، متوجه می شوند که هرطور شده، صدایشان توسط این رسانه های پرتعداد، به گوش حاکمان خواهد رسید و این موضوع، برای آنان مایه دلگرمی است. رسانه ها در چنین شرایطی، در واقع نقش بازدارنده کم هزینه و کم خطر را برعهده دارند. اینگونه است که دیالکتیک کنترل، در یک جامعه به راه می افتد و نوری می شود بر پیشانی آن. تاریکی ها دیگر مجالی برای رفتارهای شتابزده و عصبانی نخواهند بود و دلشوره ها، تبدیل به کینه و ناامیدی نمی شود.
رسانه ها، اگر سر جای خودشان قرار گیرند و درست کار کنند، همان برگ های سبز درختان خواهند بود که آبادانی و طراوت را برای جامعه به ارمغان می آورند. اما سکوت رسانه ای ها، سرشار از ناگفته هاست و این ناگفته ها، جامعه را دچار خمیدگی و پژمردگی می کند. رسانه ها، در یک کلام، آرام جان جامعه می توانند باشند. تمام.