به گزارش ایرنا، پس از هشت سال جنگ تحمیلی، سرانجام ۲۹ مرداد سال ۱۳۶۷ آتش بس بین ایران و عراق برقرار شد و ۲ سال پس از این تاریخ در ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ اولین گروه از آزادگان از مرز خسروی با سرافرازی به میهن اسلامی بازگشتند.
بازگشت آزادگان پس از تحمل سالها و ماهها زندگی سخت در اردگاههای اسرای جنگی نقطه عطفی پس از سالها جنگ و انتشار اخبار ناگوار از به شهادت رسیدن رزمندگان اسلام و بمباران شهرها و مناطق مسکونی کشورمان توسط رژیم بعثی عراق بود.
بازگشت آزادگان سرافراز به کشورمان دوباره نور امید و روشنایی به مادران چشمبراه و پدران داغ دیدهای بود که فرزندان خود را داوطلبانه در راه دفاع از کیان ایران اسلامی به جبهههای جنگ فرستاده بودند که شماری از آنان در این راه آسمانی شدند و شمار دیگری سالها در بند اسارت و تحمل شکنجههای سخت و طاقتفرسای این رژیم در اردوگاههای اسرای جنگی رژیم بعثی عراق بودند.
«جعفر محیپور» از جمله این آزادگان سرافراز است که ماه های پایانی خدمت سربازی در عملیات مرصاد، به اسارت نیروهای عراق درآمد و پس از ۲۶ ماه و ۲۱ روز تحمل رنج و سختی در اردوگاه اسرای جنگی «بعقوبه» رژیم بعثی عراق در حالی که به عنوان جاویدالاثر معرفی شده بود به میهن اسلامی بازگشت.
خبرگزاری ایرنا به مناسبت ۲۶ مرداد مصاحبهای با این آزاده سرافراز به شرح زیر انجام داده است.
ایرنا: خودتان را بیشتر برای مخاطبان معرفی بفرماید:
من «جعفر محیپور» متولد هفتم مهر سال ۱۳۴۶ در شهرستان مهاباد هستم و پس از اخذ دیپلم رشته اقتصاد در سال ۱۳۶۵ به خدمت مقدس سربازی اعزام شدم، با توجه به اینکه مدرک دیپلم داشتم مدت دوره آموزشی ما ۶ ماه در تهران و در رسته ۱۱۱پیاده طول کشید و سپس با درجه گروهبان سومی به لشکر ۸۸ زرهی زاهدان منتقل شدیم و پس از آن برای ادامه خدمت سربازی به منطقه جنگی در سومار کرمانشاه رفتیم و در عملیات مرصاد در حالی که نیروهای عراق به سرعت پیشروی داشتند، ارتباط و راه دسترسی ما به نیروهای خودی قطع شد و همراه جمعی از همرزمان درحالی که هیچ مهمات و آذوقهای نداشیم به اسارت در آمدیم.
ایرنا: در چه تاریخی و چگونه به اسارت در آمدید؟
در ۳۱ تیر سال ۱۳۶۷ و در عملیات مرصاد در منطقه مشهور به «کُریک» و تپه «۴۰۲» در پاتک نیروهای بعثی عراق گرفتار شدیم و در حالی که دیگر امکان بازگشت به سمت نیروهای خودی را نداشتیم، به اسارت در آمدیم و سپس اسرا را به بصره و سپس به اردوگاه «بعقوبه» که یکی از سختترین اردوگاه های جنگی عراق بود منتقل شدیم.
ایرنا: زندگی اسرا در اردوگاه «بعقوبه» چگونه بود؟
این اردوگاه بیش از هفت قفس (آسایشگاه) داشت و در هر کدام از آنها بیش ۶۰۰ تا یک هزار و ۱۰۰ اثر نگهداری میشد و شرایط نگهداری اسرا در این اردوگاه بسیار سخت بود و هم از نظر تغذیه و هم از نظر پزشکی اسرا مشکلات زیادی داشتند چون بیش از هفت هزار اسیر این اردوگاه همگی جاویدالاثر (مفقودالاثر) معرفی شده بودند، سهمیه دارویی نداشتیم.
من در قفس شماره ۲ اسیر بودیم که جمعیت کل آسایشگاه در حدود یک هزار و ۱۰۰ نفر بود و هر ماه یک دینار و نیم به ما می دادند که با آن برخی وسایل مانند شکر و وسایل بهداشتی میخریدیم در این آسایشگاه ۲۶ نفر همگی اهل مهاباد بودیم و من در این آسایشگاه با خواندن مجلات عربی و گوش دادن به تلویزیون زبان عربی را فرا گرفتم و می توانستم به خوبی عربی صحبت کنم به همین دیل به عنوان مسوول آسایشگاه معرفی شدم.
یکی از بدترین خاطرات من در این آسایشگاه این بود که به دلیل مشکلات چند روز آسایشگاه ما را جریمه کردند و به ما غذا نمیدادند و پس از اعتصاب سایر آسایشگاههای این اردوگاه و جمع شدند دیگ های غذا در مقابل آسایشگاه ما، ناچار شدند که تنبیه و جریمه ما تمام کنند.
سرانجام پس از چند روز وقتی که درب آسایشگاه را باز کردند، اسرا از شدت گرسنگی توان رفتن به بیرون آسایشگاه را نداشتند و تنها به صورت چهار دست و پا و یا نشسته برای گرفتن غذا میرفتند.
ایرنا: خوشترین خاطره شما در دوران اسارت چه بود؟
آسایشگاه ما یک تلویزون مدار بسته داشت و فقط چند شبکهعراقی از طریق آن قابل دریافت بود و ما مدتی زیادی هیچ خبری از داخل کشور نداشتیم تا اینکه یکی از اسرا که در رشته الکترونیک تخصص داشت توانست تلویزیون را مخفیانه دستکاری کند و به چند شبکه تلویزیون ایران هم دسترسی پیدا کردیم.
از این شبکهها خبر قطعنامه صلح و توافق برای تبادل اسرا را فهمیدیم و سرانجام ما هم در تاریخ ۲۱ شهریور سال ۱۳۶۹ از طریق قصرشیرین وارد کشور شدیم و شب در حدود ساعت سه و نیم بامداد از ایستگاه پلیس راهنمایی و رانندگی قصر شیرین توانستم به یکی از فامیل هایمان در مهاباد زنگ بزنم.
وقتی خبر زنده بودن و بازگشتم را به خانوادهام دادم بسیار خوشحال بودم اما آنها باور نمیکردند که من زنده هستم و این یکی از خوشترین خاطراتم در آن دوران بود.
ایرنا: استقبال از آزادگان چگونه بود؟
آزادگان اشتیاق زیادی برای بازگشت به وطن و بوسه به خاک میهن داشتند و روز بسیار پر شوری بود تعداد زیادی از مسوولان کشوری و لشکری به مرز آمده بودند و از دور بوی عطر و گلاب به مشام میرسید؛ بویی که مدتها با ما بیگانه شده بود.
پس از رسیدن به کرمانشاه ما را با هواپیما به تهران بردند و سه روز در قرنطینه قرار داشتیم و پزشکان آزادگان را معاینه میکردند و سپس با استفاده از هواپیما از تهران به ارومیه منتقل شدم وخانواده ام با خودرو شخصی به دنبالم آمدند و حدود ساعت چهار بامداد برادرم را در ارومیه دیدیم و ساعت حدود هفت صبح به مهاباد برگشتم و تمامی اعضای خانواده و آشنایان برای استقبال آمده بودند.
ایرنا: زندگی بعد از اسارت را چگونه سپری کردید؟
پس از حدود چهار ماه از بازگشتم به مهاباد، در بانک رفاه کارگران مشغول به کار شدم و در آن دوران علاوه بر کار ادامه تحصیل دادم و رشته مدیریت تا مقطع کارشناسی ارشد به پایان رساندم و پس از ۳۰ سال خدمت در این بانک به درجه بازنشستگی نایل شدم.
حاصل زندگی مشترکم سه فرزند یک پسر و ۲ دختر است.
آزادگان سرافراز کشورمان که سالها رنج و مشقت اردوگاههای اسرای جنگی رژیم بعث عراق را تحمل کردند کولهباری از سختی، تجربه و خاطره از خود و همرزمان شهیدشان دارند و به امید روز که این تجریبات در قالب کتاب، فیلم و قصه تهیه شود و این داستان صبر و اسقامت آنان به نسلهای آینده منتقل شود.
شهرستان مهاباد با حدود ۲۶۰ هزار جمعیت در جنوب آذربایجانغربی واقع شده و ۷۷۶ شهید، یک هزار و هشت جانباز و ۲۵۳ آزاده تقدیم آرمانهای انقلاب اسلامی کرده است.