تهران - ایرنا - - امروز ۲۸ مرداد سالگرد کودتای آمریکایی سال ۱۳۳۲ علیه فرآیند مردمسالاری در ایران است، توطئه ای که هم معادله ملی سلطه انگلیس از دوره قاجار بر ایران و نیز معادلات جهانی از سلطه دو استعمار کهنه و نو بر جهان را تغییر داد.

۷۰ سال پیش در چنین روزهایی دستگاه های اطلاعات انگلیس (ام آی سیکس) و اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) با هماهنگی با هیات حاکمه وقت ایران در اقدامی مداخله گرانه کودتای ننگین و نافرجامی را علیه ملت ایران توطئه چینی کردند چون تغییراتی در سطح مردمی در جامعه ایران در حال شکل گیری بود که می رفت منافع تاریخی این قدرت های استعماری سنتی و نو را به خطر اندازد.

آنها بدان سبب به چنین شیطنت سیاسی دست زدند تا شاید معادلات قدرت در ایران سرشار از منابع فسیلی (نفت) مورد نیاز اقتصادهای جهانی آن روز را برای درازمدت به نفع خود تغییر دهند، چون با تغییرات دمکراتیکی که با روی کار آمدن دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت در سطح ملی ایران شکل می گرفت، می رفت تا به سلطه انگلیس و دیگر قدرت های استعماری کهنه بر منابع ملی نفتی ایران پایان دهد.

اگرچه آن کودتای آمریکایی اتفاقی پیچیده و دارای زمینه‌ها و عوامل متعددی بود که پرداختن آنها در این مختصر نمی گنجد، اما تغییرات عمیقی در سیاست، اقتصاد و اجتماع ایران ایجاد کرد که تأثیرات آن تا دوره‌های بعد نیز ادامه یافت و حتی امروزه نیز آثار منفی آن همچنان در جامعه ایران مشهود است.

چون آن توطئه آمریکایی موجب تثبیت بیشتر حکومت استبدادی بر پایه قدرت‌های نظامی و اطلاعاتی در ایران شد و با کاهش آزادی های سیاسی و اعمال محدودیت‌های شدید این روند حتی به تحقق تحولات گسترده سیاسی سال ۱۳۵۷ در ایران یعنی پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام روح الله الموسوی الخمینی (ره) منجر شد.

دولت انگلیس که پیش از آن "رضا پهلوی" از نیروهای قزاق قشون نظامی قاجار را برای کنترل امورات در ایران به سلطنت رسانده و بعدها با مشاهده گرایشش به آلمانی ها او را به جزیره موریس و سپس آفریقای جنوبی تبعید کرده بود و حتی با امیدهای فراوان پسرش "محمد رضا" را روی کار آورده بود، این بار در مواجه با این تهدید منافع تاریخی خود در ایران و حتی در خاورمیانه سرشار از انرژی های فسیلی، مجبور شد با هماهنگی با آمریکا از محمد رضا پهلوی بخواهد تا با انجام سفری به رامسر و بعد به بغداد، دست آنها را برای اجرای این توطئه کودتا باز بگذارد تا آنها بتوانند خود از منافعشان حفاظت کرده و به زعم خود این غائله ملی شدن صنعت نفت توسط مصدق را که می رفت به یک جنبش جهانی نیز تبدیل شود، مدیریت کنند.

محمد رضا پهلوی نیز به طمع ادامه سلطنت و کدخدایی اربابان نصیحت ناصحان را برنتافت و به خواست آنها آن کرد که نمی بایست، ولو اینکه می دانست سلطه استعمار همچنان بر کشور ادامه خواهد یافت.

به همین دلیل کارشناسان معتقدند، برگماردن مجدد محمدرضا پهلوی از سوی سیا تنها با هدف خدمت کردن به قدرت‌های خارجی و غارت اموال و منافع ملی کشور صورت گرفت و همان‌طور که شاه خودش اعتراف کرده بود او تخت و تاجش را بیش از همه مدیون "کرمیت روزولت" (نوه تئودر روزولت و از بستگان دور فرانکلین) رئیس دفتر جاسوسی خارجی سازمان سیا در خاورمیانه و سازماندهنده کودتای ۲۸ مرداد است.

به همین دلیل هم هست که هنوز بسیاری از سلطنت طلبان خارج نشین و حتی داخلی، کودتای ننگین آمریکایی ۲۸ مرداد را به خیال خود "روز قیام و نجات ملی" می خوانند، تاجایی که در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این روز را جشن می گرفتند و حتی تمبر چاپ می کردند و همچنین میدان باغ شاه تهران را میدان ۲۸ مرداد نام نهاده بودند.

غافل از اینکه با همدستی بیگانگان سلطه گر و مدعی دمکراسی مرگ یک تحول اجتماعی نوپایی که می رفت به آزادی و استقلال همیشگی ملت ایران بیانجامد، مهر پایان زده بودند.

چون تا پیش از آن تسلط انحصارات غربی بر منابع ملی که ثروت نفتی کشور را کاملا در کنترل داشتند باعث پدید آمدن یک جبهه یا نهضت اجتماعی گسترده (ائتلاف میهنی) از مخالفان اعم از رهبران مذهبی، ملی و حتی کمونیست ها در ایران شده بود و محمد مصدق در سال ۱۳۴۹ در سن ۷۰ سالگی به رهبر این ائتلاف استقلال طلبی میهنی، متشکل از احزاب و گروهای مختلف مذهبی و ملی و سیاسی تبدیل شده بود.

در واقع یکی از خواسته های اصلی این نیروهای میهن پرست که در انتخابات مجلس ملی آن زمان نیز به پیروزی بی قیدو شرطی دست یافته بودند، لغو قرارداد بردگی سال ۱۹۳۳ دایر بر واگذاری میادین نفتی به شرکت نفت انگلیس و ایران به مدت ۶۰ سال بود.

در اسفند ۱۳۳۰ همین مجلس ملی بود که قانون ملی شدن صنعت نفت را به اتفاق آراء تصویب کرد و آن هم باعث شد مصدق که تز دکتری خود را در رشته حقوق اسلامی از دانشگاه سوئیس اخذ کرده بود، بتواند با حمایت های رهبران دینی و سیاسی به محور این نهضت تبدیل شود و یک ماه و نیم بعد بود که محمدرضا شاه پهلوی مجبور شد او را به نخست وزیری منصوب کند و بدین ترتیب مصدق در راس اولین دولت تقریبا دمکراتیک در چند هزار سال تاریخ دولت شاهنشاهی ایران قرار گرفت.

در این بین نیت خوانی امپراطوری انگلیس و آمریکای در حال ظهور از برنامه های دولت جدید مصدق در ایران و شکل گیری نهضت ملی صنعت نفت ایران موجب نگرانی شدید آنها شد و لذا آنها با مجموعه ای از اقدامات علنی و مخفی اعم از اقامه دعوی در محاکم بین الللی و راه اندازی دسیسه ها در کاخ های پهلوی گرفته تا محاصره تجاری و تحریک شورش ها بر اساس زمینه های سیاسی و اجتماعی و تعلقات قومی و مذهبی به منظور تضعیف ثبات داخلی کشور به این نهضت مردمی واکنش نشان دادند.

در عین حال انگلیسی ها سعی کردند با اعزام یک اسکادران از ناوگان سلطنتی به خلیج فارس از موضع قلدری مذاکره کنند. شرکت ملی نفت ایران که به عنوان جایگزین "شرکت نفت ایران و انگلیس" تاسیس شده بود، به دلیل مواجهه با تحریم، نتوانست محصولات خود را مبادله کند. در نتیجه این امر باعث کاهش شدید درآمد حاصل از استخراج طلای سیاه شد و حل وظایف فوری دولت از جمله نوسازی زیرساخت های کشور اشتغال زایی شهروندان و افزایش درآمد آنها را به شدت پیچیده کرد.

با این وجود دولت انگلیس با همه توطئه هایی که برای شکست نهضت ملی شدن نفت کشیده بود، تا پایان سال ۱۳۵۲ نتوانست برای حذف محمد مصدق اقدامی صورت دهد لذا به این نتیجه رسید که برای حل این مشکل اساسی مشارکت برادران فکری آن سوی اقیانوس (آمریکا) لازم است. اقدامی که نه تنها به حذف مصدق از سیاست ایران بلکه به نردبانی برای ظهور استعمار نو (آمریکا) در عرصه جهانی تبدیل شد، ولو اینکه این درخواست به قیمت کم رنگ شدن استعمار کهن (انگلیس) نیز تمام شد.

در واقع این درخواست کمک از آمریکا از سوی انگلیس یک نقطه عطف مهم نه تنها در صف بندی های منطقه ای، بلکه به طور کلی در روابط بین المللی شد. چون سلطه آمریکا جایگزین سلطه انگلیس در منطقه خاورمیانه شد و از این زمان بود که کرمیت روزولت با قدرت مدیریت این پروژه (ظهور استعمار نو) را در دست گرفت.
اقدامی که همواره هم از سوی انگلیس به دلیل شکست مفتضحانه اش از نهضت مردمی ایران و سپس از آمریکا مخفی ماند و هم دولت آمریکا هر بار سعی کرد این توطئه چینی دو منظوره را پنهان سازی کند، تا اینکه "باراک اوباما" رئیس جمهوری پیشین آمریکا در ۴ ژوئن ۲۰۰۹ در قاهره آشکارا نقش کشورش در سرنگونی دولت محمد مصدق در ایران در اوت ۱۹۵۳ (مرداد ۱۳۳۲) اذعان کرد. او خطاب به مسلمانان جهان گفت:" در اواسط جنگ سرد، آمریکا در سرنگونی حکومت منتخب دمکراتیک ایران نقش داشت".

در ارتباط با مدیریت کودتاها توسط آمریکا، جا دارد به اظهارات چند روز مانده به ۲۸ مرداد سال گذشته "جان بولتون" مشاور امنیت ملی سابق دولت دونالد ترامپ، رئیس جمهوری سابق این کشور در باره دخالت های آن برای انجام کودتا در کشورهای دیگر اشاره کرد. جایی که او آشکارا اقرار کرد که همچنان دستان آمریکا در دستکش های مخملین کودتاهای مختلف در نقاط گوناگون جهان، تهدیدی علیه صلح جهانی است.

او در مصاحبه با شبکه "سی ان ان" آمریکا اعتراف کرده بود «به عنوان فردی که به طراحی کودتاها، نه در آمریکا بلکه در نقاط دیگر، کمک کرده است باید بگویم که این اقدام کار زیادی می برد.»

در هر صورت انتشار اسناد باقیمانده از پرونده ایران سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) پس از سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰) که وجود آنها قبلا سرسختانه تکذیب می شد، موجی از افشاگری ها و اتهامات متقابل را به همراه داشت. پس از یک سری انشتارات پر سر و صدا در نیورک تایمز، "دونالد ویلبر" یکی از کهنه سربازان سیا، متخصص در امور خاور میانه و شرکت کننده مستقیم و وقایع نگار عملیات کودتای ۲۸ مرداد موسوم به "آژاکس"، نسخه ای از گزارش تحلیلی خود را در مورد عملیات آژاکس با عنوان صریح "سرنگونی دکتر مصدق نخست وزیر ایران از نوامبر ۱۹۵۲ (اوت ۱۳۵۳) تهیه کرده بود به روزنامه تحویل داد.

یعنی در سال های ۱۳۵۳-۱۳۵۲ سازمان سیا و سرویس اطلاعاتی انگلیس با مشارکت روشنفکرانی مانند "ان لمبتون"، "رابرت رهنر"، دونالد ویلبر، "لویی هندرسون" سفیر آمریکا در تهران و دیگران، مشترکا طرح مربوطه را آماده کردند.

این روش نه تنها در ارتباط با وقایع ۷۰ سال پیش ایران، بلکه در باره بسیاری از کشورهای "جنوب جهانی" که معماران سفیدپوست زندگی" نظم های استعماری خود را بر قرار نمودند، به نام سرقت قابل تقسیم منابع طبیعی محلی شناخته شده است.

به اعتقاد برخی کارشناسان سیاسی دقیقا از این زمان به بعد بود که خوی استثماری آمریکا بیشتر تقویت شد و دست اندازی های خود به گوشه و کنار جهان را به طرق مختلف از جمله راه اندازی کودتاها پیش برد و در واقع پایه های استعمار نو را در سطح جهان بنا گذاشت.

این اعتراف مشاور امنیت ملی سابق آمریکا ثابت می کند که اگرچه واشنگتن همواره ادعا می کند تا خود را کنار آزادی و دموکراسی در سراسر دنیا قرار دهد، اما از اقدامات غیردمکراتیک آمریکا برای چپاول ثروت دیگر کشورهای جهان و حتی اروپا پرده برداشت.

این اعترافات (بولتون و یا اوباما) نشان بارز بی‌شرمی سیاستمداران آمریکایی است که بارها و بارها از کشورهای دیگر بدگویی کرده و سعی در لکه‌دار کردن اعتبارشان به اسم حقوق بشر و دموکراسی دارند، چرا که با روحیه استکباری خود را همواره برتر از سایر کشورهای جهان و بالاتر از قوانین می‌دیده و هرگز هنجارهای بین‌المللی را رعایت نکرده است.