به گزارش خبرنگار گروه احزاب ایرنا، این روزها در حالی جریان انقلابی، به مهندسی ترکیب اساتید دانشگاهها و تعدیل چهرههای علمی ناهمسو با دولت متهم است که مدعیان، خود، سابقهای شگرف و سترگ در این حوزه دارند. جریان سیاسی موسوم به اصلاحات که در دهه ۶۰ به «چپ اسلامی» شهره بود، در خط مقدم انقلاب فرهنگی حضور فعال داشت و در سالهای پس از آن نیز رویکرد متصلب و انعطافناپذیر خود به حوزه علم را ادامه بخشید و شبهعلم را جای علم نشاند؛ بازماندههای جریان چپ با همراهی جریان موسوم به اعتدال در دولتهای یازدهم و دوازدهم نیز تسویه اساتید ناکوک را در دستور کار قرار دادند و امر علمی را در امتداد امر سیاسی، فالش و گوشخراش ساختند.
بازنشستگی اجباری دکتر «مهدی گلشنی» نظریهپرداز و چهره ماندگاری که گروه فلسفه علم دانشگاه شریف را بنیان نهاد و همچنین اخراج مرحوم دکتر «ابومحمد عسگرخانی» از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بهخاطر انتقاد از برجام، مشت نمونه خروار از تمامیتخواهی دولت موسوم به تدبیر و امید بود. وزارت علوم دولت روحانی حتی برخلاف قانون، بسیاری از چهرههای بازنشسته از جمله تعدادی از ژنرالهای دولت را در هیأتهای علمی تعدادی از دانشگاهها گنجاند.
با وجود این سابقه طولانی از بگیر و ببند و رفتارهای نامتعارف، حملات اخیر حامیان و یاران دولت سابق علیه جریان انقلابی جای بسی شگفتی دارد. به نظر میرسد اصلاحطلبان و اعتدالیون بیشتر با هدف پاککردن عملکرد خود در دانشگاهها از صفحه تاریخ و بهرهگیری از تاکتیکهای عملیات روانی، پروژه اخیر را به راه انداختهاند تا در پس و پشت آن، مدعی علم و کتل آزادی شوند.
خط تولید کارخانه دروغ عناصر تندروی این جریان اما برای به دست گرفتن یک بازار دیگر نیز فعال شده و این بازار، تصاحب ذهنیت بدنه اجتماعی اصلاحات است. به گواه تاریخ، دانشگاهها از دیرباز و بهطور سنتی، یکی از مهمترین پایگاهها برای مانور سیاسی جریان اصلاحات بوده و چپها با برخی تشکلهای پیادهنظام خود (مشخصا تحکیم وحدت) از علم و ساحت علم برای اغراض سیاسی متبوع بهره میگرفتند. غائله کوی دانشگاه، نقطه عطف بهرهکشی اصلاحات از دانشگاه و دانشجویان بود و ماجرای هاشم آغاجری و سخنرانی جنجالی او در دانشگاه همدان در دی ۱۳۸۱ نیز حلقه دیگری از این زنجیره.
با توجه به این پیشینه تاریخی، ادعای یکدستسازی دانشگاهها در فقره اخیر، چندین کارکرد برای اصلاحطلبان و یاران اعتدالیشان دارد:
اولا چپها قصد دارند بهسان سالهای پسادوم خرداد، در مرحله نخست دانشگاهها را ملتهب سازند و در مرحله دوم با موجسواری روی این التهاب، خود را به مثابه جریان دادخواه دانشجویان و اساتید جلوه بدهند، اما هدف غایی از این دو گام (به مدد دروغ اخراج گسترده اساتید) همانطور که در سطور ابتدایی به آن اشاره شد، تصاحب یک بازار از دست رفته دیگر، یعنی ذهنیت بدنه رأی اصلاحات است.
بدنه رأی اصلاحات در فاصله سالهای ۹۸ تا ۱۴۰۰ به شدیدترین وجه ریزش کرد؛ بهگونهای که لیست مشترک اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم به سرلیستی «مجید انصاری» رأی نیاورد و در انتخابات ریاستجمهوری اخیر نیز تعداد آرای باطله از سبد «عبدالناصر همتی» (نامزد مورد حمایت اصلاحات) پیشی گرفت. اکنون اتاق فکر جریان اصلاحات قصد دارد با پیوند میان امر علمی و امر سیاسی و رادیکالیزه کردن دانشگاهها، مجددا نهاد دانشگاه را به موتور اصلی پیشرانی خود در سپهر سیاسی ایران تبدیل کند.
از سوی دیگر، همزمانی نضج و رشد دروغ بزرگ اصلاحطلبان و اعتدالیون حول فضای دانشگاهها با فرارسیدن اولین سالگرد وقایع پاییز ۱۴۰۱، در نوع خود جای تأمل دارد. اصلاحطلبان و اعتدالیون طی یک سال اخیر بسیار کوشیدند با نرمالایز کردن شعار براندازانه زن، زندگی، آزادی و مصادره به مطلوب آن، جایی در سیاست ایران (حداقل در سطح غیر رسمی/ اجتماعی) پیدا کنند. پس از تلاش برای تصاحب «کف خیابان»، به نظر میرسد اکنون نوبت به «فضای دانشگاه» رسیده است.
پیوند دادن خیابان و دانشگاه از سوی چپها یک بار در تیر ۷۸ امتحان شد و تکرار همان فرمول، آنهم در آستانه انتخابات مجلس، میتواند یادآور نظریه مشهور «سعید حجاریان» باشد؛ چپها با برافروختن اتمسفر دانشگاهها و درآمدن در جلد آزادیخواهی (فشار از پایین) همزمان با اتخاذ تاکتیک غیرشفاف و کجدار و مریز درباره انتخابات آینده (بازی با دو گزینه مشارکت و تحریم/ چانهزنی از بالا)، مترصد کسب جایگاه در بهارستان و پاستور هستند. همسوسازی مجلس و دولت آینده، پروژه بزرگ و در عین حال سختی به نظر میرسد که بحران کارآمدی اصلاحطلبان و اعتدالیها شاید بزرگترین مانع برای تحقق آن باشد.