به گزارش ایرنا، آخرین سه شنبه مرداد ماه (۲۲ اوت گذشته) بود که جیمی لیپرت تایدن (Jimmy Lippert-Thyden) وکیل اهل ویرجینیا آمریکا برای نخستین بار، ماریا آنخِلیکا گونزالس (María Angélica González)، مادر خود را در شهری در جنوب شیلی در آغوش گرفت. اتفاقی در ۴۲ سال پیش باعث شد تا این مادر و پسر برای اولین بار یکدیگر را ببینند؛ واقعهای که هرگز نباید اتفاق میافتاد.
چهار دهه قبل، در اکتبر ۱۹۸۰، گونزالس نوزاد خود را در بیمارستان سالوادور در سانتیاگو، پایتخت شیلی به دنیا آورد و به او گفته شد که از آنجایی که بچه نارس است باید برای مراقبتهای ویژه در انکوباتور بماند. بعد از مدتی که شرح حال نوزاد تازه متولد شدهاش را جویا شد، گفتند مرده است و حتی جسد را به او نشان ندادند؛ اما در حقیقت، او را برای فرزندخواندگی به یک زوج آمریکایی به نامهای جان و فِرِد لیپرت-تاین سپرده بودند. جیمی لیپرت تایدن، یک «کودک دزدیده شده» بود و این سرنوشت بسیاری از کودکان شیلیایی در دوران رژیم دیکتاتوری ژنرال آگوستو پینوشه (Augusto Pinochet) در بازه زمانی سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۹۰ بود.
داستان زندگی لوز انسینا (Luz Encina) ۹۴ ساله نیز قابل تامل است؛ زن شیلیایی که با وجود معلولیت جسمی و وابستگی به خانوادهاش برای جابجایی، از سه دهه پیش، با دستهای گل قرمز و سوار بر یک قایق کوچک اجارهای، حدود ۱۱۰ کیلومتر (از سانتیاگو تا بندر سان آنتونیو) را طی میکند تا سالروز تولد پسرش را روی دریا جشن بگیرد؛ پنجم اوت ۱۹۷۴، مائوریسیو خورکِرا (Mauricio Jorquera) ۱۹ ساله شد و این آخرین باری بود که انسینا، پسرش که یک دانشجوی مبارز چپگرا بود را دید. انسینا یکی از معدود مادران بازداشتشدگان مفقودی در دوره پینوشه است که هنوز زنده است و میگوید: نظامیان گفتند که چند نفر را به دریا انداختند و پسرم میتواند آنجا باشد.
اما ۵۰ سال پیش، سرنوشت شیلی چگونه دگرگون شد که روایت هزاران زندگی همچنان شنیدنی است؟
ساعت ۱۰:۱۵ صبح روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ بود. ارتش، کاخ د لا موندا (Palacio de la Moneda) را محاصره کرده بود و سالوادور آلنده (Salvador Allende) رئیسجمهوری وقت شیلی، در حال آماده شدن برای ایراد آخرین سخنرانی خود قبل از تسلط قدرت از سوی ارتش بود. ماجرا چیزی نبود مگر اینکه یکی از افسران ارشد مورد اعتماد او، آگوستو پینوشه، به او خیانت کرده و تصمیم به انجام یک کودتا گرفته بود.
«کارگران کشورم: من به شیلی و سرنوشت آن ایمان دارم. مردانِ دیگر، بر این لحظه خاکستری و تلخ غلبه خواهند کرد، جایی که خیانت میخواهد غالب شود... خیلی زود، راهها برای عبور آزادگان باز خواهد شد. زنده باد شیلی! زنده باد مردم! زنده باد کارگران!»؛ این آخرین پیام آلنده از طریق «رادیو ماگایانس» (Radio Magallanes) خطاب به همه مردم شیلی بود.
کودتای آگوستو پینوشه در سپتامبر ۱۹۷۳ و در میانه جنگ سرد رخ داد و بر اساس آمارهای رسمی، در دوره دیکتاتوری، یکهزار و ۷۴۷ نفر به قتل رسیدند و یکهزار و ۴۶۹ نفر دیگر بازداشت و ناپدید شدند که ۳۰۷ نفر از آنها تا کنون شناسایی شدهاند. سایر یکهزار و ۱۶۲ نفر همچنان مفقود هستند و پرسشی که با گذشت نیم قرن هنوز برای خانوادههای آنها مطرح است اینکه آنها کجا هستند؟
دیکتاتوری پینوشه همچنین بزرگترین جنبش مهاجرت در تاریخ شیلی را ایجاد کرد: طبق گزارش کمیسیون مستقل حقوق بشر شیلی، کمی بیش از ۲۰۰ هزار نفر به تبعید رفتند.
گابریل گارسیا مارکز نویسنده مطرح کلمبیایی، سرنگونی سالوادور آلنده را اینگونه توصیف کرد: این اتفاق به ضرر شیلیاییها در شیلی رخ داد، اما باید به عنوان اتفاقی که برای همه مردان این زمان رخ داده و برای همیشه در زندگی ما ماندگار شد، در تاریخ ثبت شود.
چنان که این نویسنده برنده جایزه نوبل تاکید کرد، کودتای ۱۱ سپتامبر شیلی پدیدهای حائز اهمیت در عرصه مل، منطقهای و بینالمللی بود. در توضیح این مسئله باید گفت که سالوادور آلنده، نخستین رهبر سوسیالیستی بود که با رای مردم در تاریخ این کشور به قدرت رسید؛ مسئلهای که او را به سرعت به یک چهره جهانی تبدیل کرد. به عقیده کارشناسان، کودتا علیه آلنده، «پایان خشونتآمیز جنبش کارگری در سراسر جهان» بود. شیلی به عنوان کشوری با سنت دموکراتیک طولانی شناخته میشد و کودتای ۱۹۷۳ حتی برای بسیاری در اروپا، ناامیدکننده بود.
رسیدن یک رهبر چپگرا به قدرت در شیلی در سال ۱۹۷۰ همچنین چالشی برای ایالات متحده بود. با گذشت ۵۰ سال از کودتای شیلی، مسئولیت بازیگران بینالمللی و به ویژه آمریکا همچنان محل بحث است. دولت ریچارد نیکسون در آمریکا در چارچوب طرح کندور تلاش کرد تا بر سیاست شیلی تاثیر بگذارد و در این راستا حتی دولت آلنده را تحریم کرد.
درست چند روز پس از کودتا، هزاران مایل دورتر از شیلی، ریچارد نیکسون در ایالات متحده مکالمه تلفنی با هنری کیسینجر معتمدترین مشاور خود داشت که تاریخ فراموش نخواهد کرد.
کیسینجر در ۱۶ سپتامبر به نیکسون گفت: رئیسجمهور، شیلی در حال تحکیم است؛ در زمان آیزنهاور [اگر چنین میشد] ما قهرمان میشدیم. رئیسجمهوری وقت ایالات متحده پاسخ داد: این بار ما به طور مستقیم کاری انجام ندادهایم. کیسینجر ادامه داد: ما این کار را نکردیم. اما به آنها کمک کردیم، بهترین شرایط ممکن را برای این اتفاق ایجاد کردیم.
این گفتوگو بخشی از اسناد دولتی است که دولتهای آمریکا در طول سالها از طبقهبندی خارج کردند؛ ابتدا در دوره دولت دموکرات بیل کلینتون در اواخر دهه ۹۰ و آخرین بخش آن، به تازگی و به مناسبت پنجاهمین سالگرد کودتای پینوشه منتشر شد؛ پروندههایی که شیلی برای روشن کردن یک پرسش کلیدی درخواست کرده است: نقش ایالات متحده در کودتای ۱۹۷۳ چه بود؟
برای بسیاری از تحلیلگران، تبانی میان مدیر اجرایی آگوستو پینوشه و دولت ایالات متحده واضح است. پیتر کورنبلو (Peter Kornbluh) مورخ و نویسنده کتاب «پینوشه از طبقهبندی محرمانه خارج شده: پرونده های مخفی آمریکا درباره شیلی» معتقد است: واشنگتن نقش کلیدی در گذشته دردناک شیلی ایفا کرده است.
ایالات متحده به مداخله در بسیاری از کشورهای دیگر در منطقه آمریکای لاتین از طریق دکترین مونرو و طرح کندور برای ایجاد دیکتاتوری نظامی در سراسر آمریکای جنوبی متهم است. آمریکا در سال ۱۹۶۴ از ارتش برزیل برای سرنگونی دولت دموکراتیک ژائو گولارت حمایت آشکاری کرد. در بولیوی نیز در سال ۱۹۷۱، در اروگوئه در سال ۱۹۷۳، در پرو در سال ۱۹۷۵ و در آرژانتین در سال ۱۹۷۶.
عملیات کندور، زنجیرهای از سرکوبهای سیاسی و عملیاتهای اطلاعاتی توسط دولتهای دیکتاتور راستگرا در آمریکای جنوبی بود که توسط ایالات متحده (در دولتهای لیندون جانسون، ریچارد نیکسون، جرالد فورد، جیمی کارتر و رونالد ریگان) و برای جلوگیری از نفوذ ایدههای کمونیستی برنامهریزی شده بود. این عملیات در موارد بسیاری همراه با براندازی دولتهای قانونی از طریق کودتای نظامی بود.
پس از کودتا، آلنده درگذشت و دولت او منحل شد. روایات درباره چگونگی مرگ آلنده متفاوت است. برخی میگویند او با یک قبضه کلاشینکف اهدایی فیدل کاسترو خودکشی کرد. عده دیگری مرگ او را ناشی از بمباران کاخ میدانند. فیدل کاسترو هم میگوید آلنده در حالی که خود را در پرچم شیلی پیچیده و به سمت نیروی های خائن نظامی شلیک میکرد هدف گلوله قرار گرفت و جان باخت.
اما مرگ آلنده برای حکومت نظامی کافی نبود. در همان ۱۶ سپتامبر، روز مکالمه بین نیکسون و کیسینجر، ویکتور خارا (Víctor Jara) خواننده و ترانهسرای شیلیایی، مخالف دولت نظامی، در استادیوم شیلی در سانتیاگو، پایتخت، با شکنجه و به ضرب گلوله به قتل رسید. دادههای رسمی نشان میدهد که خارا تنها یکی از هزاران نفری بود که در بحبوحه سرکوب سیستماتیک مخالفان در طول سالهای دیکتاتوری به قتل رسیده یا به زور ناپدید شدند.
با گذشت ۵۰ سال بعد، وقایع دوران دولت کودتا همچنان یک موضوع بسیار حساس برای جامعه شیلی است، چرا که بسیاری از قربانیان و بستگان قربانیان دیکتاتوری جبران خسارت ندیدهاند. گواه باز بودن زخم ناسور کودتا بر تن جامعه شیلی اینکه در ۲۸ اوت گذشته (ششم شهریور) هفت سرباز سابق به جرم ربودن و قتل ویکتور خارا محکوم شدند. پس از صدور حکم، یکی از آنها برای جلوگیری از محاکمه، خودکشی کرد.
کودتای نظامی با حمایت آمریکا همچنان با گذشت نیم قرن، برای مردم شیلی زنده است؛ ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ فراتر از روزی تاریخی در تقویم مردم این کشور آمریکای جنوبی، یادآور دههها درد و رنج است و به طور حتم، دستیابی به حقیقت، کمترین خواسته به حق مردم این کشور میتواند باشد.