تهران-ایرنا- همسر شهید مدافع حرم محمدرضا جبلی گفت: من و فرزندانم نتوانستیم محمدرضا را متقاعد کنیم که به جبهه نرود، او می‌گفت شما در آرامش و راحت زندگی می‌کنید اما مردم سوریه در جنگ‌اند و خانه‌های آنها ویران شده؛ درست هم می‌گفت ما بعد از ازدواج به سوریه رفته بودیم آنجا واقعا زیبا و تمیز بود اما بعد از شهادت همسرم که به سوریه رفتم، دیدم با خاک یکسان شده‌ است.

مریم غفاری در گفت وگو با خبرنگار ایثار و شهادت ایرنا بیان کرد: همسرم بسیجی فعال و کارمند سازمان صنعت، معدن و تجارت بود، اوایل که زیاد موضوع جنگ در سوریه در رسانه ها مطرح نشده بود وقتی او فیلم یا عکسی در این خصوص می دید به پهنای صورت اشک می ریخت و می گفت من باید برای دفاع از حرم حضرت زینب (ع) و مبارزه با داعش به سوریه بروم. همین طور هم شد، کارش را رها کرده و مدام به سپاه محمد رسول الله می رفت تا او را به سوریه اعزام کنند.

یک دفعه منقلب یا جوگیر نشد،همیشه می گفت اگر جایی جنگ شود و مردم مورد ظلم قرار گیرند برای دفاع می روموی افزود: قرار شد ۱۵ اسفند سال ۱۳۹۵ به جبهه اعزام شود، هر چقدر من و فرزندانم اصرار کردیم حداقل بعد از عید برو، گفت « نه شاید بعداز عید دیگر اعزام نداشته باشند و من از قافله بمانم.»

غفاری گفت: محمدرضا از کودکی عاشق شهادت بوده، در دوران دفاع مقدس که در کلاس چهارم یا پنجم ابتدایی درس میخوانده هم یکماه به جبهه رفته و چون سنش کم بوده برای رزمندگان سرود می خوانده است، شور شهادت در وجودش بود و یک دفعه منقلب نشد یا جو بر روی او تاثیر نگذاشت، همیشه می گفت اگر جایی جنگ شود و مردم مورد ظلم قرار بگیرند من حتما برای دفاع از مردم می روم.

همسر شهید جبلی ادامه داد: یکی از همسایه ها محمدرضا را برای ازدواج به خانواده من معرفی کرد، در دوران آشنایی او به من گفت که اگر جنگی صورت بگیرد به جبهه می روم، من هم با او از نظر حجاب و مسائل دینی هم‌فکر بودم به همین دلیل پذیرفتم و سال ۱۳۸۰ با او ازدواج کردم، خصوصیات اخلاقی خوبی داشت، بشاش، خنده رو و اجتماعی بود و با هم زندگی خوبی داشتیم، حاصل این ازدواج ۲ فرزند دختر زینب متولد ۱۳۸۵ و خدیجه متولد ۱۳۹۳ است یک دختر هم به نام فاطمه زهرا متولد سال ۱۳۷۷ از همسر اول او دارم.

شهید محمدرضا جبلی

همسرم فرد خیری بود

غفاری گفت: محمدرضا همیشه به دیگران کمک می کرد، بعد از شهادتش افراد زیادی آمدند و گفتند ما به محمدرضا بدهی مالی داریم و می خواهیم آن را پس بدهیم، من قبول نکردم گفتم، اگر می خواست قبلا از شما این پول را می گرفت، سرپرستی چند کودک یتیم را بر عهده گرفته بود و هر ماه مقداری از حقوق او کسر و به حساب آنها ریخته می شود، وقتی متوجه شدم هر ماه از حقوق محمدرضا کم می شود موضوع را پیگیری کردم و متوجه شدم آن پول به حساب یک موسسه ایتام واریز می شود.

هر ماه از حقوق محمدرضا کم می شود موضوع را پیگیری کردم و متوجه شدم آن پول به حساب یک موسسه ایتام واریز می شودوی افزود: او بیشتر حقوق خود را به نیازمندان می داد، برخی اوقات حدود ۲۰۰ یا ۵۰۰ هزار تومان آن برای مخارج زندگی می ماند، به او می گفتم اینگونه نمی توانیم از پس هزینه های زندگی برآئیم، می گفت، نه امتحان کردم خود به خود همیشه پول به دست من می رسد و تاکنون نشده بی پول بمانم، واقعا هم همینطور بود؛ وقتی من حساب و کتاب می کردم می گفت: نگران نباش خدا روزی رسان است، بسیار دست و دلباز بود نه تنها برای خانواده بلکه برای پدر، مادر و خواهر و برادرانش و هر کس به او می گفت گرفتارم و به پول نیاز دارم، کمک می کرد.

همسر شهید جبلی گفت: محمدرضا زیارت عاشورا را بسیار دوست داشت، روزهای سه شنبه مراسم زیارت عاشورا را در محل کارش برگزار می کرد و یک صبحانه مختصر می داد، اکنون من هم این کار را ادامه می دهم و اگر مراسم بانی نداشته باشد خودم یک صبحانه به شرکت کنندگان می دهم.

گرفتن روزه به نیابت از مادر و خواهر

وی افزود: او همیشه نماز اول وقت می خواند و روزه می گرفت، به او می گفتم شما که روزه قضا ندارید، چرا می گیرید؟ می گفت به نیابت از مادر و خواهرم می گیرم، شاید آنها نماز و روزه قضا داشته باشند. به موضوع حجاب اهمیت می داد و امر به معروف و نهی از منکر می کرد و سر این مسئله کوتاه نمی آمد، می گفت اگر خواستگار برای دخترم بیائید مومن بودنش برایم مهم تر از پول و ثروت است باید نمازخوان و دیندار باشد، اصلا مال دنیا برای او اهمیت نداشت.

غفاری گفت: سال ۱۳۹۳ که دخترم به دنیا آمد همسرم یک پراید داشت آن را فروخت و یک خودرو رانا از محل کارش خریده بود، با خوشحالی زنگ زد و گفت به پارکینگ بیائید، رفتیم آنجا دیدیم یک ماشین خریده من و بچه ها از این موضوع خیلی خوشحال شدیم و آن روز برای ما به روزی خاطره انگیز تبدیل شد برای شیرینی ماشین هم یک شب ما را به رستوران برد.

نحوه اطلاع یافتن از شهادت

همسر شهید جبلی ادامه داد: گوشی همراه محمدرضا پیش من بود، از سپاه با گوشی او تماس گرفتند، پرسیدند من چه کسی هستم؟ گفتم که همسرش، اگر اتفاقاتی افتاده به من بگوئید، آمادگی اش را دارم پاسخ دادند، نه اتفاقی نیفتاده می خواستیم برای بازدید به منزل شما بیائیم؛ گفتم حتما اتفاقی افتاده است، شماره آن فرد را به خواهر شوهرم دادم، او با آن فرد تماس گرفته بود و به او خبر شهادت همسرم را دادند، اما آن لحظه موضوع را به من نگفت، آنها ساعت ۱۰ شب به خانه ما آمدند و من متوجه شدم اتفاقی افتاده است ولی حتی لحظه ای که پیکر محمدرضا را در معراج شهدا دیدم باز باورم نمی شد او به شهادت رسیده، مرد ستون خانه است وقتی نباشد به روح، جسم و زندگی خانواده اش آسیب می رسد، بعد از هفت سال تازه به زندگی عادی برگشته ایم.

شهادت

محمدرضا سال ۱۳۵۳ دیده به جهان گشود، کارمند سازمان صنعت، معدن و تجارت بود؛ سال ۱۳۹۶ به عنوان بسیجی از سوی سپاه محمد رسول الله به جبهه سوریه اعزام شد، در آنجا وظیفه انتقال تجهیزات نظامی به خط مقدم را داشت که ۱۳ فروردین ماه همان سال بر اثر اصابت تیر به سمت راست سینه اش در شهر خان طومار سوریه به فیض شهادت نائل شد.