داستان مجموعه عشق کوفی از همان ابتدا با علاقهای که میان دختری از قبیله شر به پسری از قبیله خیر بوجود میآید، مخاطب را کنجکاو میکند و او را وا میدارد تا قسمتهای بعدی را دنبال کند. هرچند که هر قسمت به واسطه اتفاق جدیدی که میافتد کسالت باری همیشگی مجموعههای ساخته شده در حوزه تاریخ اعراب را ندارد.
کارگردان با پرهیز از گویش خاص کتابی و مرسوم به این قبیل سریالها، ارتباط راحتی را میان کاراکترها و مخاطبانش برقرار میسازد. هرچند که گاه این گویشها شبیه جملات و اصطلاحات امروزی پارسی زبانان میشود و بیننده فراموش میکند که فضای سریال در کوفه رخ میدهد.
فارغ از طراحی لباس و صحنه که در بیشتر پلانها، به جا است و بیرون نمیزند، اما در آن لابلا خرده فرهنگ های ایرانی بدجورخودنمایی می کند. طوری که فرهنگ و اصالت اعراب کوفه در آن زمان قدری غیر قابل باور میشود. این نکته در ارتباط بین نائله با پدر و مادرش بیشتر مشهود است. لحن کلام اوحدی که از ریختن خون نزدیکان هم ابایی ندارد یا لحن مادر نائله که زمانی کنیزی بوده است، فراتر از واقعیت فرهنگی آن دوران اعراب است.
البته در سینما سلیقه کارگردان و نویسنده در بالا بردن جذابیت یک اثر با هر روشی غیر قابل انکار است و شاید به کارگیری همین لحن گفتاری و صمیمیتی که بین ما ایرانیان رایج است، داستان عشق کوفی را برایمان جذابتر میکند. البته بیشتر باید آن را عشقی به سبک ایرانی در کوفه دانست تا عشقی صرفاً کوفی!
انتخاب بجای بازیگران نکتهای است که از همان ابتدا با هنرنمایی متفاوت نادر سلیمانی احساس میشود. اینکه سعید سعدی به مانند بیشتر آثار تلویزیونی سراغ چهرههای همیشگی و کاراکترهایی که در بسیاری از سریالهای تاریخی و مذهبی برایمان عادی شده، نرفته است؛ گام بزرگی در توفیق مجموعه عشق کوفی است.
اعتماد به شبنم قربانی در نقش آفرینی مقابل سعید شریف به عنوان نقش های کلیدی مجموعه، حضور مریم کاویانی، لعیا زنگنه، نادر فلاحی با کاراکتری متفاوت و گریم کاملاً خاص سید جواد هاشمی، خوب جواب داده است.
عمار تفتی که با چهره جدیدی، مجزا از نقشهای قبلیاش ظاهرشده، به خوبی از پس کاراکتر «صالح» برآمده است. کارگردان همچنین در بازی گرفتن از کودکان اصلی سریال؛ دختری که نوه «سلیمه» است و دو نوه پسری اوحد، قابل قبول عمل کرده است.
در این بین از وجود کلیه عوامل حرفهای پشت صحنه، از دوربین ایرج عاشوری به عنوان مدیر فیلمبرداری و صدابرداری محمد شیوندی گرفته تا طراحی گریم سید جلال موسوی، جلوههای ویژهء ایمان کریمیان، طراحی لباس آزاده قوام و طراحی صحنه حبیب کریمزاده و ... نباید چشم پوشی کرد.
فائزه یارمحمدی و یزدان محمد کاظمی دو نویسنده جوان این اثر که پیش از این مستوران را در کارنامه هنری خود داشتند، بار دیگر در کنار هم گامی رو به جلو برداشتهاند و از راهنماییهای درست حامد کاشانی به عنوان مشاور مذهبی در راستای منابع تاریخی و حتی روایت قصه به درستی بهره بردهاند؛ طوری که بعد از یک دهه که مختارنامه تنها سریال شاخص مرتبط با وقایع کربلا بود، مجموعه دیگری به تهیه کنندگی حسن آخوندپور در تلویزیون خودی نشان داد. هرچند نه به حد و اندازه مختارنامه بلکه به عنوان یک مجموعه قابل قبول برای سیما که جذابیتهای آن، قابلیت سینمایی شدن نیز دارد و میتواند علاقمندانی از مخاطبان نسل جدید را با خود همراه سازد.
در فصل پایانی سریال برخلاف بیشتر مجموعههای قابل پیش بینی، علیرغم آگاهی به ماجرای کربلا و واقعه عاشورای حسینی، مخاطب با صحنه های جدیدی همراه می شود؛ به اسارت گرفتن نائله، مبارزه هلال و بریده شدن سر او به موازات واقعه کربلا، حس غریب اسیری زینب در کربلا، ایثار عباس و اکبر و شهادت امام حسین علیهم السلام را تداعی می کند.
دست آخر آسمان سرخ و چشمه های سرختر خبر از واقعه ظهر عاشورا می دهد و کوفیانی که با دیدن پیکر بی سر سالار شهیدان، غم خود و داغ عزیزان خود را از یاد می برند و عشق حسین (ع) و خاندان اورا تا قرن ها بعد درجان و دل نقش می زنند و به قول قاسم صرافان با صدای تأثیرگذار مصطفی راغب در تیتراژ پایانی: راهی بی پایان داری ای عشق، در رگها جریان داری ای عشق ...