تهران- ایرنا- سریال عاشورا، حیات نوینی در تولید سریال‌های حوزه مقاومت تلویزیون به شمار می‌رود. سریالی که تلاش کرده تا با به هم ریختن قواعد سنتی روایت‌های جنگ، به تعریف جدیدی از شخصیت‌محوری در این آثار برسد.

آنچه سریال عاشورا را به نسبت آثار مشابه خود، پیشرو می‌کند، اهمیت دادن به شخصیت‌محوری در اثری است که شاید تصور غالب بر این بود که موقعیت، خود به‌تنهایی، نبض روایت را در دست گرفته و با خلق سوژه، پیرنگ‌های داستانی متفاوتی را برای مخاطبش تعریف می‌کند. این پارادایم به دلیل تنوع داستانی، همواره مورد علاقه فیلمسازان فعال این حوزه بوده است اما آنچه مخاطب در سریال عاشورا مشاهده می‌کند، نوعی بیوگرافی غیرمحسوس از زندگی برادران باکری است که جنگ، زمینه‌ای می‌‍شود برای شناخت بیشتر از روحیات آنها.

این مدل روایت‌گری، چند مزیت دارد: نخست آن‌که، مخاطب، شاهد بیانی جدید و متفاوت از یک اثر حوزه دفاع مقدس است. ثانیا آن‌که به بازتعریفی نوینی از فیلم بیوگرافی می‌رسد که قواعد مترتب بر آن، مطابق با آثار معمول این حوزه نیست و ثالثا، در این مدل روایت، شخصیت اصلی، هیچ‌گاه در چارچوبه‌های غلوآمیز مطرح نمی‌شود و قهرمان داستان، جنسی دراماتیزه ندارد.

این مزایا سبب شدند تا مخاطب، این‌همانی درستی در مسیر شناخت قهرمان‌های سریال عاشورا به عمل آورده و به آنها باور داشته باشد. مسیر روایت‌گری به‌گونه‌ای است که نه جنگ، دغدغه داستان می‌شود و نه شخصیت‌محوری، چنان گل‌درشت می‌شود که از کادر و فرم بیرون بزند بلکه مخاطب، چنان با دغدغه‌های قهرمان پیش می‌رود که آن را نیاز خود نیز می‌بیند و به همین‌ترتیب، با قهرمان داستان همراه می‌شود و این، در دست گرفتن نبض مخاطب در سریالی دفاع‌مقدسی است که توانسته آن تاثیرگذاری انبوه لازم را به عمل آورد.

در سریال عاشورا، آنچه مشهود است، پرداختی شاعرانه از یک زندگی ساده است که همین عنصر، برگ برنده آن شده است. خوانایی سبک زندگی و اندیشه‌های شهیدان باکری، سبب اغنای مخاطب در فهم بیشتر آنها از یک سبک زندگی متفاوت شده و همین رویه، تم شاعرانه اثر و البته تاثیرگذاری آن را بیشتر کرده استاین مدل سریال‌سازی در حوزه سینمای دفاع مقدس، جذابیت‌های پیدا و پنهان بسیاری دارد که از پتانسیل جذب مخاطبان بی‌شماری برخوردار است؛ هم‌چنان‌که عاشورا توانست با این فرمول، مخاطبان بسیاری را همراه خود کند.

در پس‌زمینه، هادی حجازی‌فر، مهندسی هوشمندانه‌ای را برای یک تعریف درست به خدمت می‌گیرد. سریال، آشکارا تصویر واقع‌گرایانه‌ای از جنگ است که فیلمنامه و کارگردانی به خوبی توانستند از عهده شلوغی‌ها و میزانسن‌های دشوار این بخش برآیند. در سوی دیگر، سریال قصد دارد تا شخصیت برادران باکری را در دو جبهه نبرد و زندگی شخصی به تصویر بکشد و بنابراین، ترسیم یک زیست عفیفانه، به دور از شعارگرایی و غلو، به خوبی در دستور قرار گرفته تا بخشی از پازل قهرمان‌پروری سریال، در حیات اجتماعی این دو کاراکتر رقم بخورد.

درواقع سریال تلاش کرده تا در هر دو فضای جنگ و جامعه، بهره‌برداری‌های لازم را از وجوه مختلف سجایای اخلاقی برادران باکری به عمل آورده و آنها را در هر دو جبهه، مورد محک قرار دهد.

در تمام این زوایا، آنچه مشهود است، پرداختی شاعرانه از یک زندگی ساده است که همین عنصر، برگ برنده آن شده است. خوانایی سبک زندگی و اندیشه‌های شهیدان باکری، سبب اغنای مخاطب در فهم بیشتر آنها از یک سبک زندگی متفاوت شده و همین رویه، تم شاعرانه اثر و البته تاثیرگذاری آن را بیشتر کرده است.

عاشورا سریالی است که همه چیز آن به درستی سر جای خود قرار دارد. یک داستان چندوجهی دارد که طی آن، قطبیت در دست جنگ، شخصیت، جامعه و خانواده است. نخ تسبیح تمامی این جبهه‌ها، زیست عفیفانه است که به خوبی به تمام این زوایا سنجاق می‌شود و در نهایت به بیانی شاعرانه و به دور از پیچیدگی‌های دراماتیک می‌رسیم که می‌تواند مخاطب خود را غافلگیر، منقلب و متاثر کند.

نخستین تجربه جدی هادی حجازی‌فر در عرصه کارگردانی سریال، یک انقلاب درست و تاثیرگذار در زمینه سریال‌های حوزه دفاع و بیوگرافی است. آن‌هم در شرایطی که تصور می‌شد سوژه درخور چندانی که بتواند مخاطبان گسترده‌ای را تحت تاثیر قرار دهد، وجود ندارد اما ساختار روایی و تکنیکی عاشورا نشان داد که می‌توان با هدف‌گذاری درست، به حیات نوینی از این‌گونه آثار رسید که می‌تواند در تاریخ سریال‌سازی جعبه جادویی، به یک نقطه عطف تبدیل شود.

اکنون در نقطه‌ای قرار داریم که می‌توانیم قاطعانه اعلام کنیم: راه عاشورا، باید ادامه پیدا کند.