تعمد، جهل یا...؟
ندیدن این بخش از ماجرا در مطبوعات و رسانههای داخلی و حتی خارجی، امری عادی و متعارف است. اینکه چرا رسانه و مطبوعات چندان توجهی به بررسی این بخش از ماجرا ندارد و همانگونه که اشاره شد، به میزان قابل توجهی آن را نادیده میگیرد، دو دلیل اصلی دارد: تعمد (با برنامهریزی قبلی) و جهل.
در اینجا قصد نداریم با مطرحکردن وجود دستهایی در پس پرده، خود را در جایگاه متهمان به «توهم توطئه» قرار دهیم، بلکه میخواهیم به ماجرای اعطای این جایزه به فرد یادشده، از دریچهای متفاوت بنگریم، تا درکی متفاوت از همه آنچه که موافقان و مخالفان این رویداد مطرح کردهاند، ارائه کنیم.
یکی از مهمترین مؤلفههای حاکمرانی در جهان امروز، نهادهایی هستند که به عنوان مشاور، پیشنهادهای سیاستی_اجرایی ارائه میکنند و مقامهای تصمیمساز را در ساخت تصمیمها و اتخاذ سیاستها، یاری میکنند.
به عبارت دیگر، نهادهایی که به تصمیمها و سیاستها، آگاهی و هوشیاری بیشتری میبخشند تا بازده عملکرد دستگاه اجرایی کشور را به حداکثر ممکن برسانند. این نهادها با بهرهگرفتن از منابع درون سازمانی و تعامل با مراکز، مؤسسهها و کارشناسان برون سازمانی، خروجیهای متعددی را به صورت محرمانه و غیرمحرمانه تهیهکرده و در اختیار مقامهای تصمیمساز میگذارند.
بخش قابل توجهی از تحریمهای ناجوانمردانهای که بر ملت ایران تحمیلشده، حاصل مطالعات و تحلیلهای اطلاعاتی فراوانی است که در کارگروههای اطلاعات اقتصادی سازمان اطلاعات مرکزی (سیآیای) یا وزارت دارایی انجام میشونداین فرایند به شیوه آشکارتری در عرصه سیاست خارجی، به کمک دولتمردان کشورهای مختلف میآید. بنا به دلایل فراوان (که خارج از بحث کنونی است)، تصویری که معمولاً دولتمردان از اوضاع کشورهای خارجی بهویژه کشورهای فرامنطقه دارند، ناقص و حتی نادرست است؛ از این روی، تشکیلات مشورتی یادشده، بیش از هر بخش دیگر، روی مسائل برونمرزی متمرکز است تا بتواند تصویری درست و بهروز از کشورهایی ارائه کند که دولت متبوعش در آنها، اهدافی را دنبالکرده و درصدد کسب منافع مهمی است.
اینکه تا چه حد این تشکیلات مشورتی موفق به انجام درست مأموریت خود شده و تصویر صحیحی از مقصد مورد نظر ارائه میکنند نیز خارج از بحث کنونی است؛ فقط در اینجا مهم است که به یاد داشته باشیم چنین فرایندی وجود دارد و همواره مورد استفاده دولتمردان، به ویژه دولتمردان کشورهایی هستند که در زمره معاندان جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرند.
برای مثال، بسیاری از تصمیمهایی که مقامهای آمریکایی علیه جمهوری اسلامی ایران اتخاذ میکنند، نتیجه برنامههای مطالعاتی و اطلاعاتی است که در همین تشکیلات مشورتی انجام میشود. جامعه اطلاعاتی، بخش مهمی از این تشکیلات را در آمریکا شکل میدهد (در کنار مراکز سیاستگذاری عمومی (اندیشکدهها)، دانشگاهها، مراکز تحت حمایت دولت و ....).
بخش قابل توجهی از تحریمهای ناجوانمردانهای که بر ملت ایران تحمیلشده، حاصل مطالعات و تحلیلهای اطلاعاتی فراوانی است که در کارگروههای اطلاعات اقتصادی سازمان اطلاعات مرکزی (سیآیای) یا وزارت دارایی انجام میشود (به صورت خاص، اداره اطلاعات مالی تروریسم در سیآیای).
وجود چنین تشکیلات و فرایندی تقریباً برکسی پوشیده نیست اما عملکرد یا شیوه عملکرد آن، از سوی بسیاری از تحلیلگران و تصمیمسازان، یا نادیده گرفته میشود یا توجه لازم و کافی دریافت نمیکند.
پیشنهاددهنده کجاست؟
با در نظر گرفتن این مقدمه، در اینجا تلاش داریم از نگاه کارشناس یا تحلیلگر اطلاعاتیِ به ماجرای جایزه صلح نوبل نرگس محمدی نگاه کنیم که در یکی از همین کارگروههای مشورتی_اطلاعاتی عضویت دارد و چنین پیشنهادی را ارائه کرده است.
شکی نیست که این ماجرا، فقط نتیجه اظهارنظر یک فرد واحد و خاص نیست بلکه نتیجه کار گروهی و برآوردهای اطلاعاتی_تحلیلی است و مجموعهای از افراد، پس از پردازش حجم قابل توجهی از اطلاعات و تحلیل سناریوهای مختلف، این پیشنهاد را ارائه کردهاند. ما میکوشیم از نگاه این مجموعه به ماجرا نگاه کنیم و از این منظر چگونگی و چرایی طراحی و اجرای این ماجرا را تحلیل کنیم.
توسعه فناوریهای ارتباطاتی و افزایش تولید محصولات مرتبط از یک سو و بالا رفتن ضریب نفوذ اینترنت و افزایش درآمد عمومی در سراسر جهان از سوی دیگر، سبب شده تا حجم بیسابقهای از داده (data) و اطلاعات (information) تولید شود.
این عوامل به نوبه خود بر تشکیلات اطلاعاتی_منیتی کشورهای جهان نیز تأثیر گذاشته و آنها را قادر ساخته در رابطه با جوامع هدف خود، اطلاعات فراوانی را گردآوری کنند؛ اما حجم این اطلاعات و داده بسیار فراوانتر از آنی است که تشکیلات یادشده، حتی با همکاری سازمانهای مشابه در دیگر کشورها، بتوانند بخش قابل توجهی از آن را پردازش و تحلیل کنند. بنابر برخی گزارشها، در بهترین حالت این تشکیلات میتوانند ۱۰ درصد از اطلاعاتی را تحلیل کنند که از طرق مختلف، جمعآوری میکنند.
ایران نیز به عنوان یکی از بازیگران قابل توجه در منطقه و حتی تأثیرگذار بر امور فرامنطقه، بهرمند از ظرفیتهای ارتباطاتی و اطلاعاتی قابل توجهی است. این ظرفیتها در پیوند با جمعیت جوان و در حال توسعه (به لحاظ دانشی و مادی)، حجم قابل توجهی داده(اطلاعات) تولید میکند.
کارشناسان مسائل ایران در تشکیلات مشورتی_اطلاعاتی که به آن اشاره شد، از راههای مختلف، این اطلاعات را جمعآوری کرده و نوعی تراکمِ داده در مورد ایران در این تشکیلات شکل میگیرد. این در حالی است که ظرفیتهای تحلیلی آنها، در رابطه با مسائل ایران، محدود و حتی ناقص است و پیشنهادهای سیاستیشان، متکی بر همین تحلیل ناقص شکل میگیرد. نقصان این تحلیل، اعتبار آن را خدشهدار نمیکند؛ به عبارت دیگر، بخشی از این تحلیلها و پیشنهادها، هرچند ناقص، بالاخره در دستور کار قرار میگیرد و اجرایی میشود.
کارشناسی که در میز مسائل ایران در سیآیای عضویت دارد، بر اساس اطلاعات و دادهای که در اختیارش قرار میگیرد، باید بهترین تاکتیک(ها) را در راستای راهبرد کلی دولت آمریکا در مورد ایران، پیشنهاد کند. پس منافع مردم ایران چه میشود؟مؤلفههای تعیینکننده
هدف این مجموعه مشورتی از ارائه این پیشنهادها آن است که دستور کار دولت متبوع خود را در برابر جمهوری اسلامی ایران، تقویت کرده و آن را در رسیدن به اهدافش یاری کند. به عبارت دیگر، هر آنچه که از این مجموعه به عنوان پیشنهاد، خارج میشود، فقط یک هدف را دنبال میکند: «حداکثر ساختن منافع دولت خود و وارد آوردن فشار هر چه بیشتر بر دشمن (که در اینجا دشمن یعنی ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران)».
دستور کار این مجموعه، در همه کشورهایی که با ایران اسلامی معاندت دارند، همین است. سابقه آنها در برابر کشورهایی غیر از ایران نیز به همین شکل بوده است و نمونههای فراوانی را از اجرای این فرایند میتوان برشمرد؛ کودتاهای مکرر در کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی، کودتا در کشورهای شمال آفریقا در سالهای جنگ سرد، ایجاد گروههای شبهه نظامی در منطقه جنوب شرق آسیا و ... ، همگی از جمله پیشنهادهایی بودند که این تشکیلات طراحی و دولتمردان آمریکایی و اروپایی در مورد آن تصمیم گرفته و فرمان اجرای آنها را صادر کردند. در هیچ یک از این اقدامات، هرگز منافع ملتی درنظر گرفته نشده که میزبان و البته قربانی این اقدامات بوده است.
کارشناسی که در میز مسائل ایران در یکی از ادارههای متعدد سیآیای عضویت دارد، بر اساس اطلاعات و دادهای که در اختیارش قرار میگیرد، باید بهترین تاکتیک(ها) را در راستای راهبرد کلی دولت آمریکا در مورد ایران، پیشنهاد کند. آیا در چنین وضعی، منافع مردم ایران، به عنوان یک مؤلفه تعیینکننده، برای او اهمیتی دارد؟
پاسخ مسلماً منفی است. مجموعهای که پیشنهادهای سیاستی مربوط به مسائل مختلف ایران را ارائه میکند، هرگز به چنین چیزی نمیاندیشد، بلکه به اهداف و منافع کشور خود توجه میکند و باید هم چنین باشد. این نخستین و یکی از مهمترین نکاتی است که معمولاً در هیاهوی رسانهای یا نادیده گرفته میشود یا حتی خلاف آن را به افکار عمومی، تزریق میکنند.
مجموعه کارشناسی مسائل ایران در تشکیلات اطلاعاتی_امنیتی آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی (ازجمله فرانسه، انگلیس و آلمان) به این نتیجه رسید که برای پیشبرد راهبرد کلان «تغییر رژیم» و «براندازی» در قبال ایران، لازم است تاکتیک اغتشاشهای مستمر و ناآرامی پایدار در ایران، احیا شود.
حداقل در یک دهه اخیر، اجرای این تاکتیک در دستور کار بوده و تاکنون، به نتیجه مطلوب نرسیده است. آخرین دور از این اغتشاشها که در شهریور پارسال با بهانه قرار دادن فوت خانم امینی در یکی از مراکز پلیس اجتماعی، کلید خورد، نتوانست به اهداف مور دنظر دست یابد و راهکارهای مختلف مجموعه یادشده هم نتوانست این ناآرامی را برای مدت بیشتر از چند ماه، ادامه دهد.
اعطای جایزه صلح نوبل، در همین چارچوب، قابل تحلیل و درک است. جایزه صلح نوبل را به دلایل فراوان میتوان رویدادی تلقی کرد که تعمدی، جهتگیری و رنگ و بوی سیاسی دارد. این دلایل را در یادداشتها و تحلیلهای فراوان این روزها در رابطه با اعطای آن به نرگس محمدی، میتوان مرور کرد.
در مجموع لازم نیست ما نیز تکرار کنیم اعطای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی، یک اقدام کاملاً سیاسی و جهتدار بوده زیرا سیاسیبودن آن بر کسی پوشیده نیست که نیازمند تحلیل و واکاوی باشد اما این رویداد از این جهت قابل بررسی است که:
_ آیا اعطای چنین جایزهای (به ارزش تقریبی یک میلیون دلار آمریکا) با در نظر گرفتن منافع مردم ایران اسلامی، صورت گرفته است؟
_ آیا کمیتههای پنجگانه جایزه صلح نوبل، با بررسی اوضاع و تحولات کنونی کشور ایران به این نتیجه رسیدند که باید این جایزه را به نرگس محمدی اعطا کنند؟
به طور قطع آنها اوضاع و احوال کنونی ایران را در نظر قرار دادهاند اما هرگز هدفشان حفظ و تقویت منافع مردم ایران نبوده و نیست.
مجموعه مشورتی_ اطلاعاتی به این نتیجه رسید برای احیای ناآرامیها در ایران، به کسی جایزه نوبل را اعطا کند که میتواند حول شخصیتش یک عملیات ترکیبی دیگر را آغاز کرده و فرصتهای جدیدی را برای ایجاد اغتشاش در ایران ایجاد کندتاکید بر تداوم تاکتیک «استمرار ناآرامی و اغتشاش»
تشنج و ناآرامی مستمر، همانطور که اشاره شد، تاکتیکی است که به طور خاص در یک دهه اخیر، معاندان جمهوری اسلامی، بر استفاده از آن تأکید دارند. یکی از مهمترین نواقص و کمبودها در اجرای این تاکتیک، فقدان یک چهره راهبردی به عنوان رهبر است.
به عبارت دقیقتر، فقدان رهبری مشروع، مهمترین و بزرگترین چالشی است که معاندان جمهوری اسلامی ایران در اجرای تاکتیک ناآرامی مستمر، با آن دستوپنجه نرم میکنند. همین سبب شد تا مجموعه کارشناسی_اطلاعاتی یادشده به این نتیجه برسد که یکی از مهمترین جوایز سیاسی در جهان را به نرگس محمدی اختصاص دهد. کسی که بنابر قوانین مشروع و مقبول در یک کشور، به عنوان عامل اغتشاش و سلبکننده امنیت و آرامش یک ملت تقریباً ۸۰ میلیونی، در یک دادگاه با ارائه مدارک و شواهد آشکار عینی و دقیق، محاکمه شده است. چنین شخصی، از نگاه مجموعه یادشده، برای تبدیلشدن به یک رهبر، حداقل در نگاه، فهم رسانهها و افکار عمومی، واجد شرایط لازم است.
در هر حال به دلیل کمبود اطلاعات، مجموعه مشورتی_ اطلاعاتی یادشده به این نتیجه رسید که برای احیای ناآرامیها در ایران، به کسی جایزه تقریباً یک میلیون دلاری نوبل را اعطا کند که میتواند حول شخصیتش یک عملیات ترکیبی دیگر را آغاز کرده و فرصتهای جدیدی را برای ایجاد اغتشاش در ایران، به وجود آورد.
با توجه به زندانی بودن نرگس محمدی و با در نظر گرفتن عملیات رسانهای که حول اعطای این جایزه به او شکل گرفته، میتوان پیشبینی کرد ارزش مادی این جایزه، در عمل در اختیار اپوزیسیونی قرار میگیرد که در مصاف با اراده ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران، توان مادی و معنوی خود را از دست داده و در واقع سازوکار جدیدی است برای تزریق منابع مادی جدید به یک نیرومحرکه نه چندان کارآمد. همزمان ارزش معنوی این جایزه نیز در عمل، اقدامی است برای ساختن تصویر یک رهبر مشروع و به ظاهر خیرخواه، برای هدایت اقدامات براندازانه علیه جمهوری اسلامی ایران.
پشت پرده چه میگذرد؟
همانگونه که تاریخ گواهی میدهد و البته در اینجا هم مجالی برای طرح آن نیست، میتوان گفت فردی که حول او این عملیات طراحی میشود، تقریباً هیچ ارزش، اعم از معنوی یا مادی، برای تشکیلاتی ندارد که او را به عنوان گزینه مناسب دریافت جایزه انتخاب کرده است؛ به عبارت دیگر این افراد، «هزینه کردنی» (expendables) هستند.
در بهترین حالت، در چند عملیات مشابه، از این افراد استفاده شده و سپس به حال خود رها میشوند و در زمانی که نیروی معاند احساس کند، این افراد ممکن است منافعشان را در معرض آسیب قرار دهند، او را حذف میکنند. تاریخ سرشار از مثالهای اثبات شده در این رابطه است.
با توجه به مواردی که به آن اشاره شد، ، میتوان گفت اعطای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی، در چارچوب تحلیلی تیم کارشناسی_اطلاعاتی جبهه معاندان جمهوری اسلامی ایران، در پی تحقق اهداف چهارگانه زیر بوده است:
۱. ایجاد یک مسیر جدید برای تزریق حمایتهای مادی به اپوزیسیون و جریان برانداز؛ از این طریق میتوان حمایتی نامشروع و غیرقانونی را به عنوان اقدامی مشروع جلوه داد.
۲. خلق یک چهره راهبر و تقویت نماد «زن» در شعار «زن، زندگی، آزادی» به منظور حل معضل فقدان رهبر مشروع و کارآمد برای جریان برانداز.
۳. ایجاد یک الگو کارآمد برای همه بازیگرانی که خواهان حمایت از تاکتیک ناآرامی مستمر علیه ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران هستند.
۴. با توجه به جهانیبودن رویداد نوبل، ظرفیت تبلیغاتی بسیار قابل توجهی در آن وجود دارد و میتوان بخش قابل توجهی از افکار عمومی جهان را به آن جلب کرد و از این طریق طیف وسیعی از جریانهای فکری را به دریافتکننده و چرایی اعطای نوبل به آن فرد یا مجموعه، جلب کرد.
نرگس محمدی یکی از داشتههای (asset) مجموعه اطلاعاتی_مشورتی جبهه معاندان جمهوری اسلامی، برای دریافت نوبل صلح واجد شرایط شناخته شد. همانگونه که گفته شد، بنابر دلایل فراوان که در مقالههای متعدد بیان شده، این گزینه، حتی گزینه مناسبی برای این کار نبود چه برسد به آنکه بتوان او را ایدهآل خواند اما با توجه به توان تحلیلی که در این مجموعه اطلاعاتی_مشورتی معاندان وجود دارد، در حال حاضر گزینه مناسب تلقیشده و مسیر معاندان جمهوری اسلامی ایران را در تحقق اهداف چهارگانه یاشده، همواره میکند. در نهایت او نیز به سرانجام داشتههای اینچنینی جهان استکبار دچار خواهد شد و از افکار عمومی اما نه از اسناد تاریخی، حذف میشود.
در مورد موضوع مقابله با این تاکتیک، کارشناسان و مقامهای مربوطه باید تصمیمگیری کنند اما با توجه به آنچه که در این یادداشت اشاره شد، این کارشناسان و تصمیمسازان هیچ گزینهای بهتر از بهرهگیری از تیمهای اطلاعاتی_تحلیلی ندارند که به صورت مشخص در این رابطه اطلاعات جمعآوری کرده و دانش و ابزار لازم برای ارائه تحلیلی دقیق را در اختیار دارد و در نهایت میتواند اطلاعاتی قابل اتکا و اجرا (actionable intelligence) ارائه کند.