به گزارش ایرنا، از بازار تاریخی نعلبندان، بافت تاریخی، چهارراه تابلو، کوی بازرگانی عبور می کنم هنوز تا میدان فلسفی چند کوچه ای مانده است جایی بین فلسفی ۱۲و ۱۴ ساختمان چهار طبقه ای از دور جلوهگری می کند نه بخاطر زیبایی ساختمانش بلکه بخاطر کودکان، نوجوانان و خانواده هایی که این ساختمان و کارکنانش دیگر تنها امیدشان برای درمان بیماری سرطان است.
کودکانی با سن های کم که زود به بلوغ فکری رسیده و با وجود بیماری سختشان گویی معلم های اطرافیان شدند و هر روز با نگاه زیبایشان به دنیای اطراف و درک عمیق سال ها، ماه ها، روزها، هفته ها، ساعت ها، دقیقه ها و ثانیه ها هر لحظه را برای مهر، محبت و مهربانی غنیمت شمرده و فقط انرژی مثبتشان به اطراف خود انعکاس می یابد.
وارد مرکز هماتولوژی انکولوژی و کموتراپی امیر می شوم، طبقه اول جشنی به مناسبت روز ملی کودک گرفتند. وارد می شوم کودکانی که بی صدا کنار خانواده نشستند و گاهی از پنجره بیرون را نگاه می کنند و میزی پر از شیرینی، شکلات و یک کیک بزرگ که روی آن نوشته شده روز کودک.
جالب است برخلاف هر جشن دیگری که کودکان لحظه شماری برای برش کیک می کنند اینجا به تزئینات، کادوها، کیک، شیرینی و شکلات هیچ توجهی نمی کنند و تنها کنار پدر و مادر نشستن را از صمیم قلبشان دوست دارند.
گروه شاد و معروف تلویزیون وارد می شوند همه خانواده ها دست می زنند و شادی میکنند ولی کودکان تنها با نگاهی خوشحال از خوشحالی والدین هستند، یکی از پرستارها با صدای دلنشینی می گوید «بچه ها عمو فتیله ها امروز مهمان شما هستند» اینبار برق شادی در نگاه تک تکشان موج می زند، واقعا عمو فتیله اینجاست؟
گروهی خونگرم و دوست داشتنی که به ثانیه ای یخ سرد اتاق را می شکنند و شادی را تزریق این پاکان بی ادعا می کنند، دیگر همه یکصدا آنها را همراهی می کنند و فقط دست، صوت و هوراست که شنیده می شود.
به برق و بادی این ساعت های شاد تمام می شود «عمو میشه اینجا بمونید؟»، «عمو میشه یه اجرا دیگه داشته باشید؟»، «عمو ما عاشق برنامه شما بودیم»، کادوهای رنگی زیبایی را از دستان عمو فتیله ها هدیه می گیرند و کیک بزرگ آبی را کنار هم برش می زنند و ناگهان همه یک صدا با هم «روز جهانی کودک مبارک» می گویند.
جلو می روم و خودم را معرفی می کنم، نگاهشان گویی عمق وجود افراد را می خواند، با گرمی کودکانه ای سلامم را پاسخ می گویند، مهدیار که شیرین زبان تر از بقیه است و استعداد فراوانی در انعکاس شادی در بین اطرافیان دارد می گوید: سلام، اسم من مهدیاره و تازه هفت سالم شده و خوشحالم که امروز عمو فتیله ها را دیدم.
این کودک افزود: « می دونی تنها آرزویم چیه؟» میگم چیه؟ «تنها آرزویم اینه که همه بچههای مریض خوب خوب خوب بشن».
بغض گلویم را می گیرد و سخت تر اینکه باید لبخند بزنم و با صدای کودکانه ای بگویم عزیز دلی مهدیار جانم، منم دعا می کنم تا همه بچه های مریض خوب خوب خوب بشن، با صدای مادرش خداحافظی می کند و می رود کنار عموفتیله ای تا عکسی را به یادگار بگیرد.
جلوتر دو دختری که با مادر و برادران خود آمدن توجهم را جلب می کنند نمی دانم کدامشان با بیماری سرطان در حال جدال هستند خودم را معرفی می کنم دو پسر تمایلی به صحبت ندارند ولی دختر کوچک تر با لبخند جلو می آید و میگوید: امروز خیلی خوب بود، اینکه همه ما کودکان کنار هم فقط ساعاتی بدون هیچ فکری فقط شاد بودیم.
نازنین زهرای ۶ ساله در حالی که لبخند می زند صدایش را آرام تر می کند « می دونی تنها آرزوی من چیه؟» با لبخندی می گویم « چیه؟» با نگاه پاک و معصومش می گوید «تنها آرزویم سلامتی پدر و مادرم است و اینکه همیشه کنارم باشن».
فاطمه دختر زیبایی که از اولین لحظه ورودم به این ساختمان چهره پر نورش برایم قابل توجه بود هم کنار نازنین زهرا می گوید « من دوتا آرزو دارم، اول اولش دوست دارم امام زمان (عج) هر چه زودتر ظهور کنند و دومین آرزومم خوشحالی تمام بچه هاست که همیشه فقط شادی را تجربه کنند».
۲ پسر کوچک که تازه متوجه می شوم علاقه بسیاری به خبرنگاری دارند هم لبخند می زنن و می گویند «خانم میشه فیلم های امروز را برای ما هم ارسال کنید؟» می گویم «آره حتما» شماره ام را می دهم و قرار می شود در حوزه خبر هم اگر سوالی داشتن در حد توان پاسخ بدهم، با لبخند خداحافظی می کنند و همراه همان بانوی جوان و مهربان همراهشان می روند.
مهرسانا خانم که مشغول خوردن کیک است با نگاهش دنبالم می کند می روم کنارش و می نشینم مادرش با خنده می گوید «همین الان داشت می پرسید از منم عکس و فیلم می گیرند؟» می خندم و رو به مهرسانا می گویم «مگر می شود از دختر زیبا و دوست داشتنی مثل شما مصاحبه نگیرم»
می گوید: امروز برای من روز خیلی شادی بود و دوست داشتم ادامه پیدا می کرد.
این کودک افزود: ولی جدا از این برنامه های شاد و زیبا من فقط دوست دارم خوب شوم، تنها آرزویم سلامتی است.
بغض گلویم را می گیرد و با خودم می گویم سلامتی گنجی است که بسیاری از افراد بزرگسال به راحتی از کنار این سرمایه میگذرند ولی کودکانی زیبا، معصوم و مهربان عمق داشتن این اکسیر ناب حیات را درک کردند ساعت را نگاه می کنم می بینم ساعت هاست در این جشن شادی به مناسبت هفته کودک نشستم و مجبور به خداحافظی از کودکان می شوم ولی قلبم، ذهنم و تمام روانم را در کنار نگاه های پاک و دیدگاه های زیبایشان میگذارم. تنها آرزویم سلامتی است...
گلستان مطابق سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۵، یک میلیون و ۸۶۹ هزار نفر جمعیت متشکل از اقوام و مذاهب مختلف در ۳۴ نقطه شهری و هزار و ۷۵ روستا دارد که از این تعداد بیش از ۴۲۰ هزار کودک ساکن این استان شمالی هستند.