به گزارش گروه احزاب ایرنا، فهیمه رضیان، حسام رضایی: غلظت حمایتش از «ایده مشارکت» در انتخابات سیزدهم ریاستجمهوری آنقدر بالا بود که زمینه برافتادنش از کرسی دبیرکلی حزب کارگزاران پس از ۲۵ سال را فرآهم آورد؛ آن هم به دست نیروهایی که طرف «تحریم انتخابات» را گرفته بودند و «عبدالناصر همتی» را در قواره حمایت خود نمیدیدند.
۵ ماه از انتخابات ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ نگذشته بود که شورای مرکزی کارگزاران طی جلسهای، حسین مرعشی را به جای کرباسچی در جایگاه دبیرکلی حزب نشاند. ساعاتی پس از این جلسه، محمد قوچانی از سردبیری روزنامه «سازندگی» ارگان مطبوعاتی حزب، کنار کشید تا «کودتا» را با «استعفا» پاسخ داده باشد. استعفای قوچانی، کرباسچی را بر آن داشت تا سرمایهاش را از روزنامه «سازندگی» بیرون بکشد. جریده سازندگی، سه روز پس از کنار رفتن کرباسچی، تعطیل شد!
کرباسچی که در روز رایگیری شورای مرکزی کارگزاران برای انتخاب دبیرکل، نتوانسته بود در رقابت با مرعشی به اندازه انگشتان یک دست هم رای جمع کند، پس از خروج قهرآمیز از حزب، فکر بکر فعالکردن امتیاز روزنامه «هممیهن» به سرش زد.
کادری که کرباسچی برای هدایت «هممیهن» به خط کرد اما در نوع خود «جمع اضداد» بودند؛ احمد زیدآبادی، عباس عبدی و جواد روح. تو گویی راینیاوردن همتی و امتدادنیافتن دولت روحانی و بدتر از آن، شکست در رقابت با مرعشی بر سر دبیرکلی، کرباسچی را به ورطه تجدیدنظرطلبی در آرا و تمایلات پیشیناش کشانده بود؛ تا جایی که سردبیری هممیهن را به «جواد روح» از اعضای ارشد حزب «اتحاد ملت»، خصم کارگزاران سازندگی، سپرد.
کرباسچی حالا در کنار امورات شخصی، ساعات بعدازظهر خود را در یک اتاق کوچک در محل روزنامه هممیهن، جایی حوالی خیابان «پاکستان» تهران میگذراند. قرار گفتوگوی ما با استاندار پیشین اصفهان و شهردار اسبق تهران، در همین اتاق کوچک است.
گفتوگو را با رفتوآمد «بهزاد نبوی» و «آذر منصوری» در راس «جبهه اصلاحات ایران» آغاز میکنیم. به طعنه میگوید که جانشین نبوی و افراد حامی او، «رزومه سیاسی» ندارند. علت هواداریاش از نبوی را اینگونه بیان میکند: «نبوی کلا ضد انقلاب است».
کرباسچی در این گفتوگو، جد و جهد بسیاری صرف میکند تا سیاستهای حاکمیت را به عنوان علتالعلل «سوقیافتن جریان اصلاحات به رادیکالیسم» نشان بدهد اما وقتی مصاحبه اوج میگیرد، مکنونات قلبیاش درباره دوره استقرار دولت اصلاحات را اینگونه به زبان میآورد: «وقتی دور افتاد دست اصلاحطلبان و وارد دولت و مجلس شدند، باید روشهای معقولتری را در پیش میگرفتند».
دبیرکل پیشین حزب کارگزاران سازندگی در بخش پایانی این گفتوگو، درباره نسبت اصلاحطلبان با انتخابات مجلس اظهار نظر معناداری به زبان میآورد: «تحریم انتخابات، بهتر از سکوت و انفعال است».
آنچه در ادامه میخوانید، گزیدهای از گفتوگوی ایرنا با «غلامحسین کرباسچی» دبیرکل پیشین حزب کارگزاران سازندگی ایران و مدیرمسئول روزنامه «هممیهن» است که مشروح آن در آینده منتشر خواهد شد.
جناب کرباسچی! به عنوان مطلع گفتوگو، نظر شما درباره تحولات یک سال اخیر در جریان اصلاحات بهویژه کنار رفتن بهزاد نبوی از ریاست «جبهه اصلاحات ایران» چیست؟
البته من دیگر نه در حزب کارگزاران سازندگی حضور دارم، نه در جبهه اصلاحات، اما مسلما آقای بهزاد نبوی سمبل یک انسان مبارز با سابقه طولانی از کار سیاسی و اجرایی در دولتهای مختلف است. آقای نبوی با وجود سن بالا، سرمایه فوقالعادهای است که به لحاظ پختگی و مقاومت روی اصلاحطلبی، قابل مقایسه با هیچکدام از ما اصلاحطلبان نیست. سلیقه من نبود که چنین اتفاقی(کنار رفتن نبوی از ریاست اصلاحات) بیفتد و افراد جدیدی که رزومه سیاسی چندانی هم ندارند، جانشین آقای نبوی شوند. کار حزبی، مثل کار اجرایی نیست. حزب، یک باشگاه سیاسی است و در باشگاه سیاسی هم بحث جوانگرایی ممکن است فقط در یک ردههایی خوب باشد. شما فرض کنید یک نفر بخواهد با رئیس جبهه اصلاحات صحبت کند، اینکه آقای نبوی بخواهد برود و صحبت کند با اینکه امثال من بخواهیم صحبت کنیم، بسیار تفاوت میکند. من سلیقههای حاکم [بر جبهه اصلاحات] را نمیپسندم اما خب! دوستان پسندیدند و لابد هم خوب است!
شما فرض کنید یک نفر بخواهد با رئیس جبهه اصلاحات صحبت کند، اینکه آقای نبوی بخواهد برود و صحبت کند با اینکه امثال من بخواهیم صحبت کنیم، بسیار تفاوت میکند. من سلیقههای حاکم [بر جبهه اصلاحات] را نمیپسندم
منظور شما از سلیقه، سلیقه افرادی است که جایگزین آقای نبوی شدند؟
کلا روش بیتوجهی به نظرات امثال آقای نبوی را خیلی قبول ندارم چون در یک باشگاه سیاسی و در یک حزاب، افراد سالخورده و توانمند که تجربه و تفکر سیاسیِ جا افتاده دارند، سرمایههایی نیستند که آدم بخواهد به راحتی آنها را از دست بدهد.
چه نوع تفکری باعث شد که اصلاحطلبان در جبهه اصلاحات، خانم منصوری را جایگزین آقای نبوی کنند؟
آقای نبوی خودش میگوید که «من کلا ضد انقلابم». آقای نبوی کلا روشهای تند و افراطی و برخوردهای حذفی را قبول نداشت. او در هر انتخابات، قبول نداشت که ما به سمت تحریم انتخابات یا به سمتی برویم که از آن، نوعی بوی مخالفت برمیآید. بالاخره بحثهای زیادی در جبهه اصلاحات مطرح بوده که من چندان اطلاعی از جزئیات آنها ندارم.
یکی از تحلیلهای معطوف به علتیابی رادیکالشدن اصلاحطلبان، تقلا برای «احیای بدنه اجتماعی» است. به تعبیری، جریان اصلاحات برای کسب وجاهت مجدد در میان گروهها و اقشار هدف که از پیش از انتخابات مجلس یازدهم(اسفند ۹۸) دچار آسیب شدید شد، به سمت رادیکالیسم حرکت کرد و حتی کار به جایی کشید که شعار «زن، زندگی، آزادی» را مصادره کرد. آیا اساسا این نوع روش، نسبت و مناسبتی با اصل اصلاحات که مدعی «اصلاحطلبی در چهارچوب نظام است» دارد؟ به نظر شما، آیا چنین روشهایی درست است؟
از نظر آنهایی که انجام میدهند، لابد درست است اما از نظر من، درست نیست.
بیشتر توضیح میدهید.
ببینید! کلا نمیشود یک کسی بخواهد دنبالهروی جریانی را بکند که در ظاهر میگوید من خیلی موضوعات را قبول ندارم. بالاخره شما یا باید رومی روم باشید یا زنگی زنگ. البته به نظر من، همه این موارد تقصیر ساختار کلان کشور و روشهای سیاسیای است که برخی نیروها در سطح کلان به کار میگیرند. وقتی شما مجموعه نیروهای با سابقهی انقلابی و توانمند و خوشفکر که میخواهند تریبون و جایگاهی داشته باشند را تحت عناوین مختلف حذف میکنید، همین وضعیت پیش میآید. وقتی شورای نگهبان یا وزارت کشور در دورههای مختلف، هر چه نماینده مربوط به جناح چپ و اصلاحطلب بوده را رد کردهاند، طبیعی است که افراد به سمت رادیکالیسم سوق پیدا میکنند. اما اینکه این رادیکالیسم، به نتیجه میرسد یا خیر، تجربه خودم نشان داده که در جمهوری اسلامی، این رادیکالیسم اگر کور باشد و نداند که میخواهد در مرحله بعدی چه کند، به جایی نمیرسد.
تجربه خودم نشان داده که در جمهوری اسلامی، رادیکالیسم، اگر کور باشد و نداند که میخواهد در مرحله بعدی چه کند، به جایی نمیرسد
آقای کرباسچی! چون ذکر خیر آقای نبوی شد، به نظر میرسد آوردن یک فکت از وی خالی از لطف نباشد. او چندی پیش طی گفتوگویی با سایت «انصاف نیوز» تاکید کرد: «اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دهم در اثر رد صلاحیتها، آنچنان دچار فقر نامزد بودند که نامزدهای خود در تهران را با آگهی اینترنتی پیدا کردند و در فهرست قرار دادند(اتفاقا از بهترین نمایندگان آن مجلس هم شدند)، فعالانه شرکت کردند اما در مجلس یازدهم که انواع نامزدها را داشتند، پای صندوق رأی نرفتند». این اظهار نظر نشان میدهد که آقای نبوی بر خلاف شما، رادیکالیسم اصلاحات را تکعلتی نمیبیند...
من تکعلتی ندیدم، من میگویم بار اصلی به دوش نظام است...
در واقع بنا به صحبت آقای نبوی، منزوی یا تندشدن اصلاحات، نه منبعث از ساختار کلان یا به تعبیری نظام، بلکه برآمده از ریزش پایگاه اجتماعی این جریان است...
صحبتهای آقای نبوی درست است اما این مقایسه(مقایسه انتخابات دهم و یازدهم) نیاز به یک توضیح دارد. شما وقتی یک سری نیروی سیاسی فعال و شناختهشده در میان مردم و در میان اصلاحطلبان که دوست دارند کار سیاسی کنند را حذف میکنید، تعداد زیادی از افرادی که حاضر بودند به خاطر این نوع افراد کار کنند، دیگر حاضر به کارکردن نخواهند شد. فرض کنید وقتی چهرهای مانند آقای «حسین مرعشی» که از ابتدای انقلاب در کرمان، کارآفرین مطرح بوده و جریان اقتصادی و فرهنگی به وجود آورده، رد صلاحیت میشود، کرمانیها باید دنبال چه کسی بروند که چنین ابعادی برای آنها داشته باشد؟
گفتید که صحبت آقای نبوی نیاز به یک توضیح دارد. این توضیح چیست؟
بله. ببینید! آقای نبوی درست میگوید. مردم در سال ۹۲ با اینکه آقای هاشمی رد صلاحیت شد، به آقای روحانی رای دادند، به این امید که فضای کشور تغییر کند. در ادامه، مردم گفتند که همانطور که آقای روحانی را آوردیم، یک مجلس از اصلاحطلبان هم بیاوریم که بتوانند، کاری صورت دهند. در مجلس دهم، ۸۰ تا ۱۰۰ اصلاحطلب حضور داشت اما چهرهای که بتواند محوریت پیدا کند و کاری انجام بدهد، وجود نداشت. البته آقای عارف شخصیت علمی و دانشگاهی قابل احترامی است اما واقعیت این است که مجموعه نیروهای اصلاحطلب و اعتدالی در مجلس دهم، نتوانستند محوریت یابند که بشود از خروجی آن مجلس، دفاع کرد. یعنی خود مجلس، باعث ناامیدی شد.
آقای عارف شخصیت علمی و دانشگاهی قابل احترامی است اما واقعیت این است که مجموعه نیروهای اصلاحطلب و اعتدالی در مجلس دهم، نتوانستند محوریت یابند
البته آقای عارف یک زمانی نامزد جبهه اصلاحات هم بود...
خودش کاندیدا شده بود؛ جبهه اصلاحات که رفت سمت آقای روحانی.
پس به زعم شما مجلس دهم نتوانست انتظارات را برآورده کند.
بله؛ نتوانست برآورده کند. برای همین مردم گفتند که چرا باید برای انتخابات مجلس یازدهم شرکت کنیم. در سال ۹۸ اصلاحطلبانی که میتوانستند کار کنند، نبودند؛ چهرههای متوسط و پایین هم که کاری نتوانسته بودند صورت دهند و آنهایی که ناشناس بودند اما توانسته بودند در مجلس یازدهم با چهار تا سخنرانی اعتراضی کنند هم رد صلاحیت شده بودند؛ در این صورت مردم میخواستند به چه کسی رای بدهند؟ در ریاستجمهوری هم بدین صورت است. هر فردی، یک شعاع وجودی دارد که یک سری از فعالان سیاسی را دور خود جمع میکند.
ببینید! یک کسی در یک دانشگاهی فرضا ۵۰ تا ۱۰۰ نفر دوست و رفیق و آشنا دارد که برایش فعالیت انتخاباتی میکنند و میتوانند در جامعه موج ایجاد کنند. با رد امثال این افراد، شما موجی از ناامیدی را در جامعه رها میکنید و این موج با سخنرانی امثال من و آقای نبوی یا فرضا پیام آقای خاتمی، از بین نمیرود. اگر نتوانیم در انتخاباتها، با مخالفین و نیروهای سیاسی مختلفی که در داخل کشور هستند، به قدر مشترک برسیم، هم از ناحیه کسانی که صحنه را ترک میکنند و هم از ناحیه کسانی که افراد را بیرون میکنند، ناچاریم وارد صحنههای دیگری بشویم.
آقای کرباسچی! بابت برخی مضایقات یا مشکلات بعضا ساختاری میتوانیم ساعتها بحث کنیم و احیانا به برخی نقاط مشترک هم برسیم؛ اما بالاخره آقای کرباسچی یا امثال آقای کرباسچی نمیتوانند همزمان با ادعای اصلاحطلبی در چهارچوب نظام، حرفهای ضد ساختاری بزنند و خود را در جایگاه اپوزیسیون نظام قرار بدهند. به قول سعید حجاریان که میگوید: «نیروی سیاسی نمیتواند همزمان روی دو صندلی بنشیند»، اصلاحطلبان هم نمیتوانند همزمان روی دو صندلی، یکی اصلاحطلبی و دیگری، اپوزیسیون نظام بنشینند. این تناقض برای جریان اصلاحات، باید یک جایی رفع بشود؛ یا شاید هم هیچ وقت رفع نشود. این تناقض دیگر ربطی به حاکمیت ندارد...
اتفاقا حاکمیت اصلاحطلبان را به این روز انداخت...
مگر اصلاحطلبان ادعای اصلاحات ندارند؟ خب! میتوانند بنا بر طرح خودشان، حداقل به «اصلاحات جامعهمحور» چرخش کنند.
بله. البته اگر اصلاحطلبان این کار را هم انجام بدهند(چرخش به اصلاحات جامعهمحور)، میگویند که با ضد انقلاب خارج از کشور همراه شدهاند.
این صحبتها که سندیتی ندارند. بیشتر به «ژورنالیسم زرد» شبیه است...
کیهان دارد هر روز این حرف را میزند...
اولا کیهان که سخنگوی رسمی حاکمیت نیست. ثانیا بعید میدانم این روزنامه یا سایر رسانهها به خاطر «اصلاحات جامعهمحور» بر مبنای قانون، بخواهند به کسی طعنه بزنند.
ببینید! من مدافع شرکتنکردن در انتخابات نیستم اما میخواهم بگویم که اپوزیسیون داخلی نظام، جبهه اصلاحات یا هر فرد و جریان دیگری اگر رفتار شترمرغی دارد، به خاطر این است که نمیداند باید چه کند و تکلیفش مشخص نیست. وقتی فرضا به یک حزب اصلاحطلب برای فعالیت پروانه داده میشود، چرا به این حزب یا مجموعههای دیگر اجازه فعالیت داده نمیشود؟
آقای کرباسچی! در دوره استقرار دولت اصلاحات که اوج ارائه مجوز به احزاب اصلاحطلب بود، چرا اصلاحطلبان رادیکال بودند؟ به نظر میرسد برخلاف ادعای شما و فارغ از اینکه رفتار نظام در هر برهه چگونه بوده، اصلاحطلبان همیشه یک گرایش ذاتی به رادیکالیسم داشتهاند. اساسا رادیکالیسم و حرکت خلاف ساختار، از پیش از پیروزی آقای خاتمی در جریان چپ وجود داشت. «بنویسید خاتمی، بخوانند ناطق» را چه جریانی بر زبانها انداخت؟
آن موقع این دوگانگی که شما میگویید، وجود نداشت...
مراد من این است که با وجود انبساط فضای سیاسی برای اصلاحطلبان در دوره ۷۶ تا ۸۴، جریان اصلاحات باز هم رادیکال بود.
ما الان در موضع نقد آن موقع نیستیم. اتفاقا بسیاری از گرفتاریهای الان، مربوط به رادیکالیسمِ همان دوره است. وقتی دور افتاد دست اصلاحطلبان و وارد دولت و مجلس شدند، باید روشهای معقولتری را در پیش میگرفتند؛ اتفاقا خیلی از دوستانی که آن موقع حضور داشتند، الان منتقد [آن دوره] هستند. آن موقع هم در یک عدهای، رادیکالیسم وجود داشت که نظام این رادیکالیسم را به همه اصلاحطلبان سرایت داد و در نتیجه خوب و بد آن روشها، چیزی است که شما دارید از آن صحبت میکنید. ببینید! قبل از سال ۷۶ ما میخواستیم آقای خاتمی را برای مجلس کاندیدا کنیم که او با لحن بسیار تندی جواب ما را داد و گفت که سراغ فرد دیگری بروید.
وقتی دور افتاد دست اصلاحطلبان و وارد دولت و مجلس شدند، باید روشهای معقولتری را در پیش میگرفتند؛ اتفاقا خیلی از دوستانی که آن موقع حضور داشتند، الان منتقد [آن دوره] هستند
کدام مجلس؟
برای مجلس پنجم. بعدا آقای خاتمی وقتی میخواست برای انتخابات سال ۷۶ کاندیدا شود، آمد و از کارگزاران هم مشورت گرفت. من تنها فرد کارگزاران[سازندگی] بودم که مخالف آمدن او بودم. آقای خاتمی گفت: چرا؟ با اینکه من رفیق آقای خاتمی بودم و او در مراسمهای فرهنگی شهرداری میآمد و سخنرانی میکرد اما...
به عنوان وزیر ارشاد و بعدتر رئیس کتابخانه ملی.
بله. در جواب آقای خاتمی گفتم در دولت آقای هاشمی با وجود اینکه وزارت ارشاد، ۵ درصد آن دولت هم نبود و دولت سازندگی در واقع «دولت کار» بود و واقعا در آن برهه، وقت کار فرهنگی نبود، اگر شما(خاتمی) در وزارت ارشاد و به عنوان مسئول فرهنگی دولت، میتوانستید در چند درصد مسائل با نظام هماهنگی پیدا کنید، اصلا لازم نبود استعفا دهید؛ با اینکه آقای خامنهای همان موقع که آقای خاتمی وزیر ارشاد بود، بسیار برای او احترام و ارزش قائل بود.
مثل چه مسائلی؟
مثلا میگفتند دو تا کتاب مشکل دارد یا فلان همایش، کنسرت یا تئاتر بهتر است برگزار نشود.
یا موضوع ویدئو...
البته آقای خاتمی زمانی که در دولت مهندس موسوی بود، با ویدئو مخالف بود و دستگاهها را جمع میکرد. بعد به آقای خاتمی همان موقع گفتم که شما وقتی میخواهید رئیسجمهور شوید، باید کل مسائل کشور در سطح کلان را با نظام هماهنگ کنید؛ شما چطور میخواهید هماهنگ کنید؟ آیا دیدگاههای شما تغییر کرده یا دیدگاههای نظام؟ من گفتم که شما نمیتوانید این هماهنگی را ایجاد کنید، چون نه فکر و سلیقه شما عوض شده و نه فکر و سلیقه نظام...
پاسخ خاتمی به اظهارات شما چه بود؟
الان میگویم. بعد گفتم شما چون رای مردم را دارید، با شما برخورد نمیکنند اما با تک تک ما که میخواهیم برای شما کار کنیم، برخورد خواهد شد. این صحبتی که با آقای خاتمی داشتم، مربوط به سال ۷۵ است که اصلا هیچ برخوردی [از سوی حاکمیت] وجود نداشت. همانطور که میدانید آن موقع جبهه اصلاحات و جریان چپ اصلا باور نداشت که دوم خرداد به وجود میآید...
من به او(خاتمی) گفتم که اجازه بدهید من از شهرداری بروم تا آدمهای جدید بیایند اما قبول نکرد که اگر قبول میکرد، شاید آن غائله شهرداری هم به وجود نمیآمد
چپها بیشتر آمده بودند تا بعد از چند سال فترت سیاسی، به خصوص بعد از انتخابات مجلس چهارم، صرفا خودی نشان بدهند. جواب آقای خاتمی چه بود؟
آقای خاتمی در جواب من گفت که ما اصلا رای نمیآوریم! ما صرفا میخواهیم در انتخابات شرکت کنیم و ۵ میلیون رای بیاوریم و با این رای، در کشور، کار سیاسی کنیم. یعنی جواب آقای خاتمی به من که پرسیدم برنامه شما برای اداره کشور و هماهنگی با نظام و رهبری چیست، این بود که اصلا برنامه ما این نیست که بیاییم و کشور را اداره کنیم.
ما در حمایت از آقای خاتمی در سال ۷۶ محوریت داشتیم اما من همیشه دیدگاههای خودم را مطرح میکردم. حتی در ابتدا که آقای خاتمی رئیسجمهور شد، من به او گفتم که اجازه بدهید من از شهرداری بروم تا آدمهای جدید بیایند اما قبول نکرد که اگر قبول میکرد، شاید آن غائله شهرداری هم به وجود نمیآمد. در سال ۱۳۸۰ هم به آقای خاتمی گفتم که با این برخوردها، مخالفتها، موافقتها و جنجالها که به قول خودتان، دولت هر ۹ روز یک بحران دارد، چرا میخواهید دوباره بیایید؟ اغلب دوستان اما میگفتند که دولت اصلاحات باید ادامه پیدا کند.
به تعبیری اگر جریان دوم خرداد به سمت رو در رویی مستقیم با نظام پیش نمیرفت و وقایعی مثل تیر ۷۸، غائله تحصن و استعفای نمایندگان مجلس ششم، ۸۸ و... اتفاق نمیافتاد، اصلاحطلبان دستشان برای کنشگری بازتر میشد. به بیان دیگر، اصلاحطلبان بابت آنچه بعدها سرشان آمد، بیش از همه، خودشان مقصر بودند.
بله. ببینید من که همان اول گفتم در عدهای از اصلاحطلبان، حتما یک سایههایی از رادیکالیسم وجود داشته است اما یک نظام که میخواهد کشور را اداره کند، در برابر چنین وضعیتی، بایستی پختهتر برخورد کند. به فرض، اگر چند نفر در یک حزب تندروی دارند، راهش این نیست که کل آن حزب مسدود شود. اگر همه اصلاحطلبان را بخواهید با یک چوب برانید، باعث میشود که رکود سیاسی ایجاد شود و چهرههایی هم که میتوانند نقشآفرینی کرده و رادیکالیسم را در درون حزب کنترل کنند، از کار بیفتند.
قدری هم درباره انتخابات مجلس آتی صحبت کنیم. شکل حضور اصلاحطلبان در این انتخابات چگونه خواهد بود؟ آیا مستقل ورود میکنند یا دست به ائتلاف میزنند؟ ایده تحریم چقدر جدی است؟
در شرایط فعلی، اصلاحطلبان نظر سیاسی ندارند، مگر اینکه کسی یا کسانی از اصلاحطلبها در شهرستانها که برای خودشان پایگاه رای دارند، بخواهند نامزد شوند. اصلاحطلبان هیچوقت نگفتهاند که ما انتخابات را تحریم میکنیم چون عواقب تحریمکردن برای یک گروه سیاسی، اصلا خوب نیست. به نظر من اگر قرار است اصلاحطلبان انتخابات را تحریم کنند، بهتر است این موضوع را خیلی شفاف بگویند و مردم را به رایندادن تشویق کنند، چون منافع «عدم حضور» نیروهای سیاسی در انتخابات، به پای نیروهای برانداز خارجی میرود.
به نظر من اگر قرار است اصلاحطلبان انتخابات را تحریم کنند، بهتر است این موضوع را خیلی شفاف بگویند و مردم را به رایندادن تشویق کنند
اصلاحطلبان اگر بخواهند رسما تحریم کنند، برای آنها بسیار گران تمام میشود؛ حتی به قیمت حذف کامل.
بله؛ حذف میشوند اما حداقل معلوم میشود که علت رایندادن مردم، براندازهای خارجنشین نبوده است. میخواهم بگویم که وقتی اصلاحطلبان موضع نمیگیرند و فعالیت نمیکنند و نیروهای خود را به شرکت در انتخابات تشویق نمیکنند، این وضعیت عدم شرکت، تماما به حساب سپرده خارجیها ریخته میشود؛ اما اگر اصلاحطلبان به طور صریح بیایند و بگویند که نباید در انتخابات شرکت کرد، نیروهای داخلی حداقل میتوانند بگویند که چون اصلاحطلبان گفتند، ما شرکت نکردیم.
یعنی شما ریسک «کنش انفعالی» را برای اصلاحطلبان، بسیار بیشتر از «کنش تحریمی» میدانید.
بله. یک نیروی سیاسی فعال باید رسما بگوید که من [در انتخابات] شرکت نمیکنم و آنهایی هم که میخواستند به من رای بدهند، شرکت نکنند. این کار خیلی بهتر از این است که شما ساکت باشید، چون براندازهای خارجی میگویند که به خاطر صحبت فلانی در خارج، مردم شرکت نکردند.