یکی از کلیدیترین سکانسهای فیلم سرب آنجاست که نوری - روزنامهنگار عدالتطلب- در واکنش به واهمه دانیال از همراهی با او و بازگشت به تهران برای شهادت به نفع میرزامحسنخان، چنین میگوید: من طرف حقم. چیزی به من حکم نمیکنه واسه اینکه یهودی هستی، طرفت نباشم. بحث زیادی، وقتش نیست، دارن میان، شایدم رسیده باشن بچه! اونا میکشنت، راست میگی، هرجای دنیا که بری، اونا میکشنت خیلی راحت، فقط اینجاست که من نمیذارم.
حرف آخر؛ تو قاتلو دیدی، وجدان داری، آدمی، آدم باش یهودی باش، آدم باش مسلمون باش، آدم باش هر چی میخوای باش!! اونایی که عموت و پدرتو کشتن، تو رو هم میکشن! عموت و پدرتو جلوت کشتن و تو فرار میکنی؟؟ ترسوی بزدل عوضی... تو و فلسطین و یهودی و آلمانیبازی باشه واسه دنیا! اونی که تو زندونه، اونی که مفت و بیگناه قراره اعدام بشه داداش منه! من نمیدونم کی درست میگه کی غلط اما میدونم برادرم میرزامحسنخان دروغ و غلط نیست! یهودی و مسلمونی رو بذار کنار، آدم باش، بچه بایست آدم باشی؛ همین! اگه نیستی، من آدمت میکنم.
سرب اگر هیچ چیز نداشت به جز همین دیالوگها، باز خاطرهساز میشد ولی سومین فیلم بعد از انقلاب مسعود کیمیایی که بنا بود با سوژهای سفارشی، به ریشههای شکلگیری اسرائیل بپردازد بدل شد به یکی از بهترین فیلمهای کارنامهاش! سوژهای که اگر در دست هر کارگردانی به جز کیمیایی قرار میگرفت، میشد اثری شعاری ولی کیمیایی چنان آدمهایش را بر فیلمنامه تیرداد سخایی سوار کرد که نه تنها یک نوآر گانگستری درجه یک خلق شد بلکه سرب با فاصله زیاد، یکی از معدود آثار استراتژیک دیدنی تاریخ سینمای ایران شد.
دقیقا همانطور که بهرام بیضایی برای روکمکنی از مدعیان ظاهرالصلاح، درام عاشورایی روز واقعه را نوشت که به یک اثر برجسته بدل شد، همانطور هم مسعود کیمیایی چنان نوآر ضدصهیونیستی، سرب را ساخته و پرداخته کرد که هم طرفداران سینمای خودش را به وجد آورد و هم مدیرانی که در ابتدای انقلاب به دنبال ریلگذاری تازهای بودند؛ منتها برای اینکه امثال بیضایی و کیمیایی -که ریشه در سینمای پیشین داشتند- تصور اشتباهی نکنند، نه گذاشتند بیضایی خودش روز واقعه را بسازد و نه در جشنواره فجر به سرب توجهی نشان دادند!
بله، در آن دوران به دست آوردن دل امثال مخملباف، اهمیت بیشتری داشت! حقیقت سرب، آدم بودن، بود و آدمیت را تمرین کردن! دانیال در برخورد و سپس همراهی با نوری رفته رفته، به درک آدمیت میرسد و تکانه نهایی آنجاست که نوری خود را سپر بلای او میکند تا نه فقط یک یهودی بلکه یک آدم زنده بماند؛ آدمی که میتواند حقطلبی را با خود به سرسرای دادگاه میرزامحسنخان و بعدتر، درون جامعه ببرد.
بعد از سرب فیلمهای مختلفی درباره ددمنشی صهیونیسم و جنایتهای آنها تولید شد و برخی، خوب، مقادیری متوسط و بسیاری هم ضعیف ولی بیش از سی سال پس از تولید همچنان سرب به عنوان یکی از بهترین محصولات استراتژیک سینمای ایران، مدام از تلویزیون پخش میشود و باز مخاطب دارد ولی در عجبیم که پس از سالها و با اینکه اغلب شبکههای تلویزیونی، اچدی شدهاند، همچنان نسخه با وضوح پایین سرب را روی آنتن میفرستند.
خوشبختانه سالهاست فیلمخانهای داریم با بودجه دولتی برای گردآوری نسخههای اصلی فیلمهای تاریخ سینمای ایران پس اینکه با یک رایزنی ساده بشود شرایط استخراج نسخهای فولاچدی و حتی ۴k از سرب، استحصال گردد، نباید کار دشواری باشد.
سرب در دوران نگاتیو و با وسواس بالای مسعود کیمیایی و مدیریت فیلمبرداری محمود کلاری، تولید شده و طبق گفته تهیهکننده آن (محمدهاشم سبوکی) شش برابر هزینه تولید یک فیلم معمولی برای آن صرف گشته، پس ضرورت استخراج نسخهای با وضوح بالا از آن بسیار ضروری است. فیلمخانه ملی ایران و صداوسیما میتوانند یک تعامل دوجانبه داشته باشند برای استخراج نسخههای باکیفیت تمام آثار ماندگار تاریخ سینمای ایران.
فقط حرف زدن و شعار دادن درباره جنایتهای صهیونیستها کافی نیست، باید مخاطب را با زبان تصویر، با ریشه این سبعیت آشنا کرد و یک وظیفه مدیران فرهنگی هم همین است؛ حراست و پالایش و ارائه نسخههای باکیفیت از آثار استراتژیک و یک فقره همین فیلم سرب که خسته شدیم بس که نسخه بیکیفیتش را تحمل کردیم. فیلمخانه ملی ایران ماهیانه اگر فقط یک فیلم ماندگار را ۴k کند سالی ۱۲ فیلم ماندگار ۴k خواهیم داشت.
همین امروز کار را آغاز کنید و چه شروعی بهتر از سرب.