اروپا و کل جهان غرب با اشاعه روابط جنسی پیش از ازدواج، از بی اعتبار کردن خانواده حمایت کرده اند. این نهادی است که تمام تمدن های پیشرفته اعم از تمدن های اروپایی و غربی از آن تکامل یافته و آنها را حفظ کرده است. بسیاری از دانشمندان که نگران زیست سالم جامعه در اروپا و نگران آسیب های اجتماعی هستند، در این زمینه فعالیت کرده و نظریات خود را بیان داشته اند. به اذعان بسیاری از گروه های علمی، اروپا و جهان غرب چندین دهه است که اجازه حملات وحشیانه علیه نهاد ازدواج را می دهند. این حملات که از اساس، مارکسیستی هستند، همیشه تحت عنوان جنسیت و زندگی مشترک به دست میرسند. شناخت جبهه اصلی این حملات مهم است. مهمترین مورد در این میان، ترویج آزادی جنسی است، یعنی جدایی زندگی جنسی از پیوند زناشویی.
با گسترش آزادی جنسی، تمدن تضعیف و در قربانگاه آزادی جنسی در حال سقوط است. این امر، واقعی است. زیرا مرد را خودخواه، زن را آسیب پذیر و کودک را (اگر اصلاً متولد شود) به لحاظ روحی بیمار می کند. بنابراین بدیهی است که جامعه، بیمار می شود و سپس فرو می ریزد. از سوی دیگر مسیحیت در قربانگاه روابط آزاد ضربه می خورد، زیرا الگوی اساسی انسان شناسی مسیحیت - یک میثاق قطعی عشق با یک شریک واحد - با روابط آزاد از بین می رود. علاوه بر این، روابط آزاد همچنین تصویر انسان از خدا (در یک عهد واحد عشق) و وجهه ازدواج (قابل مقایسه با تصویر عیسی و کلیسای او) را از بین می برد. بنابراین، بدون پذیرش ازدواج مبتنی بر عفت، کلیسای مسیحی اساساً ریاکار، ناتوان، خودخواه و نمایشی می شود.
مارکسیست ها که می خواستند جامعه را متحول کنند، یعنی آن را سرنگون کنند و دین را از بین ببرند، به خوبی می دانستند که برای رسیدن به این هدف نیاز به پذیرش گسترده رابطه جنسی قبل از ازدواج دارند و به درستی روش اجرای غیرانسانی خود را انقلاب جنسی نامیدند. رهبران عمومی و کلیسا و همچنین محققان علوم اجتماعی باید از این موضوع آگاه شوند. در یک جامعه توسعه یافته که در آن رابطه جنسی قبل از ازدواج رایج و پذیرفته شده است عمل کردن بر خلاف آن برای قانون دشوار است، زیرا قانون در درجه اول منعکس کننده نیات اکثریت است. اینجاست که علم، کلیساها و جامعه مدنی وظیفه و مسئولیت عظیمی دارند و البته سیاستمداران، زیرا سیاست باید برای خیر عمومی و برای سلامت انسان قد علم کند.
به همین دلیل، سیاست های حمایت از خانواده، اگر بخواهد در درازمدت و به طور موثر از خانواده ها و فرزندان محافظت کند، باید پذیرش عمومی زندگی جنسی خارج از ازدواج را از بین ببرد! بدون این امر، حتی رویای راه حل مؤثر برای بحران جمعیتی را هم در سر نداشته باشید. البته سیاست ملی، سیاست امنیتی و سیاست اقتصادی نیز باید حساس باشد، زیرا اگر به اندازه کافی بچه به دنیا نیامد، اگر جامعه، محیط محبت آمیز برای همسران و والدین فراهم نکند، آن ملت و آن جامعه ضعیف شده و به راحتی آسیب پذیر خواهد شد و از هم خواهد پاشید.
با توجه به اینکه ازدواج مبتنی بر پاکدامنی جنسی، هم برای سلامت جسمی و روانی فرد و هم برای توسعه، بقا و شکوفایی جوامع ضروری است، میتوان نتیجه گرفت که هرکس علنا و به ضرر دیگران مخالف طهارت جنسی باشد، در نتیجه مرتکب عملی معادل جنایت علیه بشریت می شود. مشابه این موارد ترویج مواد مخدر، سیگار کشیدن یا اقدامات تروریستی است. جنگ جنسی به نام انقلاب جنسی نیز نوعی جنایت علیه بشریت است. بقای تمدن، شادی و سلامت فردی غیرممکن است، مگر اینکه سریعاً به جامعه ای بازگردیم که از ازدواج مبتنی بر عفاف حمایت می کند. بدون دستیابی به این مساله، بحران جمعیت در کشورهای اروپایی را نمی توان به روشی انسانی خنثی کرد.[۱]
[۱] این یادداشت برداشتی است از مقاله ای در یکی از مجلات آکادمیک اروپایی و روایت دانشمندان اروپا از نگرانی پیرامون خانواده
Marriage, C. B. Reflections on Marriage, Family and Demography-Part I. Periodically published electronic journal Volume ۵ ۲۰۲۲ Issue ۲.