به گزارش ایرنا ، سرهنگ دوم پاسدار شهید امیر کمندی، از پاسداران نیروی زمینی سپاه، آبانماه امسال در حین مقابله با اغتشاشگران در خیابان ستارخان تهران به شهادت رسید.
او در شرایطی که مشغول انجام وظیفه و مقابله با مخلان نظم و امنیت بود، بر اثر اصابت نارنجک دستی از ناحیه سر مجروح شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
رد پای فعالیتهای خیریه شهید کمندی تا روستاهای اطراف نسیم شهر ادامه داشت و همچنان روایت میشود. پاسداری که لباس برقکاری به تن میکرد و عصای دست محل بود.
سرتیپ پاسدار سردار «حسن حسنزاده» فرمانده سپاه محمدرسول الله (ص) پیش از ظهر جمعه در یادواره بزرگداشت شهید امنیت، «شهید امیر کمندی» که در حسینیه حضرت ابوالفضل (ع)، اسماعیل آباد نسیم شهر برگزار شد، طی سخنانی اظهار داشت: بالغ بر ۵۰ شهید امنیت در سال گذاشته برای دفاع از امنیت این مرز و بوم ایستادند، جان خود را نثار کردند و به شهادت رسیدند.
سردار حسنزاده گفت: سال گذشته دشمنان دیدند، این کشور علیرغم تمام دشمنیها رو به پیشرفت است و واژه ایران قوی را از بسیاری افراد میشنیدیم و راهبردهای مقابله با ایران با شکست مواجه شده بود، آمریکاییها و غربیها از ابتدای پیروزی انقلاب به دشمنی با مردم ایران پرداختند، مدتی تفرقه را در برابر راهبرد وحدت ملی و وحدت بین اقوام را پیش گرفتند، اما مبانی وحدت ملی این ملت آنقدر مستحکم است.
این فرمانده و پیشکسوت دفاع مقدس ادامه داد: عده ای در داخل کشور بر شیپور تفرقه افکنی بین این ملت میدمند، اخیراً هم با مخالفت با اقدامات ارزشمند فلسطینیان صحبت میکنند، اما خللی در وحدت ملت ایران ایجاد نمیشود و ان شاالله در آینده تنها اتفاقی که میافتد، رسوایی این افراد و تمام همفکران او و افرادی که در خارج از کشور راهبرد تفرقه در کشور را دنبال میکنند، خواهد بود.
فرمانده سپاه محمدرسول الله (ص) تهران بزرگ با بیان این که دشمنان سالیان سال است، راهبرد تفرقه و انزوا کشور را دنبال میکنند، اضافه کرد: دشمنان میخواستند، ایران اسلامی با هیچ کشور دیگری در ارتباط نباشد، در سال گذشته آنها به نقطهای رسیدند، که فتنه بزرگی را طراحی کردند، چرا که دیدند، تنها کشوری که هر روز منزویتر میشود آمریکا است و کشورهای دیگر برای برقراری ارتباط با ایران تلاش میکنند.
عبداله نوحی فرماندار شهرستان بهارستان ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مدافع امنیت، گفت: دفاع از حریم امنیت و ولایت در این شهرستان موج می زند و جوانان شهرستان شور عاشورایی بهارستان در فتنه های مختلف حماسه آفریده اند.
سال قبل ، مراسم تشییع پیکر شهید امیر کمندی پاسدار ساکن نسیمشهر بهارستان که بهدست اشرار و آشوبگران در تهران به شهادت رسیده بود صبح روز هشتم آبان سال گذشته از میدان ۷ تیر نسیمشهر بهسمت امامزاده حسن(ع) برگزار شد.
پیکر این شهید والامقام با حضور مسئولین استانی و شهرستانی، نیروهای نظامی و امنیتی، خانوادههای معظم شهدا و خیل عظیم مردم بهارستان برگزار و در جوار امامزاده حسن(ع) نسیمشهر به خاک سپرده شد.
نازنینزهرایی که دیگر تنها شده
شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱، پیکر امیر را تشییع کردند. سر و ته جمعیت پیدا نبود. دوستان امیر که لباس سبز سپاه بر تنشان بود، نازنینزهرا ( فرزند شهید) را کنار تابوت بابایش که لحظهای در میان جمعیت آرام گرفته بود، نشاندند. گریه خود را فرو میخوردند و با لبخند با دخترک از امیر میگفتند و گلهای روی تابوت را به دستش میدادند. میخواستند بابای نازنین از داخل تابوت خندهها و شیرینزبانیهای دختر کوچولویش را بشنود و حواسش از پروانههایی که در قلب پریسا به آتش کشیده میشوند، پرت شود.
مرد دیگری که لباسش شبیه همصحبت نازنین بود، بر پرچم روی تابوت امیر تکیه داده و سعی میکرد نگذارد داغ از دست دادن دوستش و صدای بامزه دخترک او امانش را ببرد.
به مزار امیر در امامزاده حسن(ع) نسیمشهر که رسیدند، مردانی پوشیده با لباس سپاه، بسیج، نیروی انتظامی اشک میریختند و با انگشتانشان همان خاکها را روی سنگ لحد امیر میریختند.
حالا نازنین زهرا مانده و حسرت با پدر پارک رفتن
دیگر نگاه کردن به بچههای پریسا که قرار است از حالا بدون پدر، بزرگ شوند برای پدر و مادر امیر سخت است. تماشای بیخوابیهای نازنینزهرایی که بهانه پدرش را میگیرد، مانند تماشای دوباره مرگ فرزندشان آنها را آزار میدهد. پریسا خانم همسر شهید به دخترکش میگوید: بابا رفته پیش خدا، پیش امام حسین، همون جایی که دوست داشت. نگرانش نباش.
اما دخترک این حرفها به گوشش نمیرود و بابا را میخواهد. دوست دارد بابا دوباره از سر کار برگردد و دنبال او بگردد. دوست دارد بابا از او بپرسد: «دخترم میای بریم پارک؟»
حالا پدر امیر هر روز بالای سر مزار او به تصویر چهارشانه پسری نگاه میکند که الآن باید جلوی او میایستاد و از او میخواست زودتر به خانه برگردد چرا که مادرش بیمار است ... او به صورت هک شده روی سنگ مزار امیر نگاه میکند و میگوید: کاش حداقل یک بار اذیتم میکردی تا شاید تحمل داغت آنقدر برام سخت و سنگین نمیشد.