چند سالی بود که به واسطه حوزه خبری که در آن مشغول به کار هستم، ابتدا نشستهای بخارا را برای خبرگزاری و بعد از مدتی برای سایت و مجله بخارا پوشش میدادم. حتی در تعطیلات عید یا دیگر روزهای ویژه تقویم، بدون چشم داشت و به شکل داوطلبانه برای این مجله کار کردم.
نوشتن برای این کتاب تقریبا زمانی برای هیچ یک از فعالیتهایم باقی نگذاشته بود
اواسط سال ۱۳۹۷ بود در نشستهای پنجشنبه بخارا که با عنوان «دیدار و گفتوگو با ...» برگزار میشد، از پزشکانی که سابقه فعالیت ادبی داشتند دعوت شد. گزارشها با نام من به عنوان خبرنگار در سایت مجله بخارا منتشر میشد. در این زمان همکاری من با مجله بخار به این جلسات محدود نبود و برنامههایی با عنوان «شبهای بخارا» را هم داوطلبانه پوشش میدادم.
بعد از اینکه چند جلسه را پوشش دادم، مدیر مجله بخارا پیشنهاد داد که این گزارشها را به شکل کتاب جمعآوری کنم و برای همین لازم است که با دقت و وسواس بیشتری درباره پوشش موبهموی گزارشها دقت کنم. من که خبرنگار حوزه کتاب بودم و در جلسات نقد و بررسی کتابهای متنوعی شرکت کرده بودم، این ترس را داشتم که در نهایت از این کار پشیمان شوم، زیرا هرقدر هم کتاب خوب باشد، منتقدان مسالهای در آن پیدا میکنند.
نوشتن برای این کتاب تقریبا زمانی برای هیچ یک از فعالیتهایم باقی نگذاشته بود، زیرا از طرفی باید برای تامین معیشت در خبرگزاری کار میکردم و از طرفی ویرایشهای مکرر گزارشهای دیدار و گفتوگو با پزشکان به زمان زیادی نیاز داشت. در طول دو سال زمانی برای استراحت و خانواده باقی نمانده بود.
قرار بود زحماتم نادیده گرفته شود
جلسات دیدار و گفتوگو، یکی از مجموعه نشستهایی بود که مجله بخارا صبح پنجشنبهها در خانه وارطان یا خانه گفتمان شهر برگزار میکرد. هماهنگی و دعوت از پزشکان توسط پزشکی که سابقه آشنایی با مدیر مجله بخار را داشت، انجام میشد. در طول جلسات مدیر مجله بخارا و آن پزشک از پزشکان ادیب سوال میپرسیدند. کلیه جلسات پوشش خبری کامل داده میشد. همواره چند عکاس، یک فیلمبردار و من در جلسات حاضر بودیم. من گزارشها را مینوشتم.
گزارشهای تهیه شده با سرعت بالا ابتدا برای سایت بخارا به مدیر این سایت تحویل داده میشد، بعد فرصت ویرایش پیدا میکردم، متن را چند بار ویرایش میکردم و به پزشکی که هماهنگ کننده مهمانها بود، تحویل میدادم. او متن را تحویل پزشکان ادیب میداد، پزشکان بعد از مطالعه اصلاحات لازم را در گزارش یادداشت میکردند. همچنین در جملهای رضایت خود را برای استفاده از متن در کتاب اعلام میکردند.
اعلام کردم، اگر کتاب را با استفاده از متنهایی که من نوشتم منتشر کنند، از آنها شکایت میکنم! تلخ و بیاحترام گفتند که کار خبرنگار با تایپیست فرقی ندارد!
مدیر مجله بخارا ابتدا گفته بود که کتاب با نام من منتشر خواهد شد و بعد با توجه به فعالیت پزشکی که در دعوت و هماهنگی با پزشکان ادیب اقدام میکرد، از من خواست تا نام او را هم در کتاب منتشر کنیم.
جلسات تمام شد و ویرایشها به پایان رسید، تمام متنها را بعد از اتمام ویرایش برای مدیر مجله بخارا و پزشک هماهنگ کننده، از راه پست الکترونیک ارسال کرده بودم؛ اما مدیر مجله بخار از من خواست تا سه فهرست منابع برای کتب تهیه کنم. برای این کار لازم بود برنامۀ صفحهبندی را بیاموزم، تلاش کردم اما هیچ تجربهای نداشتم تا بتوانم با سرعت فهرستها را به انتهای متن اضافه کنم. دو هفته بعد، دو فهرست را تهیه کرده بودم. مدیر مجله بخارا از این وقفه ناراضی شد و گفت که کتاب را منتشر نخواهد کرد.
قرار بود زحماتم نادیده گرفته شود، اما جایی در ذهنم میگفت که شاید اینطور بهتر است و جلوی بسیاری از خطاها که بعدها از آن پشیمان شوم، گرفته شده است.
کار خبرنگار با تایپیست فرقی ندارد!
کتاب را به کل فراموش کردم تا روزهای آخر اسفند ۱۴۰۰ که پزشک مجری برنامهها با من تماس گرفت و گفت که میخواهد کتاب را فارغ از همکاری با مدیر مجله بخارا منتشر کند، به او گفتم که فقط با بخارا همکاری داشتم و تمایل همکاری با ناشر و او را ندارم. بعداز چند بار تکرارِ تماس، قبول کردم این مساله را در جلسه حضوری به او و ناشر اعلام کنم. در این جلسه بعد از اینکه مطمئن شدند اجازه استفاده از متن گزارشهایم در کتاب را نمیدهم، رفتارشان تغییر کرد و گفتند که همواره مانعی برای انتشار ایجاد میکنم و آنها در نهایت این کار را انجام خواهند داد. همچنین آن دو یک قدم جلوتر رفته بودند و گفتند کارهایی که تا این روز برای کتاب انجام دادم ارزشی ندارد و کتاب با نام مجری برنامهها منتشر خواهد شد. شاید بتوانند نام مرا به عنوان دبیر ادبی در شناسنامه کتاب بنویسند. قبول نکردم و تاکید کردم که حق استفاده از گزارشهای من را ندارند. همانجا اعلام کردم، اگر کتاب را با استفاده از متنهایی که من نوشتم منتشر کنند، از آنها شکایت میکنم! تلخ و بیاحترام گفتند که کار خبرنگار با تایپیست فرقی ندارد!
کتابی که نوشتم با نام دیگری منتشر شد
۱۹ بهمن برای کتابی که من نوشته بودم و با نام فرد دیگری منتشر شده بود، جشن رونمایی از کتاب گرفتند. صبرم تمام شد و وارد روند شکایت قانونی شدم
شهریور ۱۴۰۱ دوستی خبر داد و تبریک گفت که بالاخره کتاب منتشر شد، او نمیدانست هیچ جایی از کتاب نام من نوشته نشده است. با ناشر تماس گرفتم و درباره چرایی انتشار کتاب پرسیدم، در پاسخ گفت که اطلاعی از نحوه تشکیل متن ندارد! این در حالی است که این ناشر در برخی از جلسات بخارا حضور داشت و همچنین سال گذشته به او تاکید کرده بودم که حق استفاده از متنهای من را ندارد. ناشر گفت این مساله بر عهده پزشک مجری برنامهها است زیرا او متن کتاب را به ناشر تحویل داده است. در تماس با مجری برنامهها، او بالحنی تحقیرآمیز اعلام کرد که کاری برای کتاب انجام ندادم و نوشتن گزارش حقی برای من ایجاد نمیکند.
به دفتر مجله بخارا رفتم و با مدیر این مجله درباره این روند صحبت کردم. گفت که مساله را پیگیری میکند. در نهایت اعلام کرد که گزارشها را از ابتدا نوشتند و از گزارشهای من استفاده نشده است. این در حالی است که چنین چیزی بسیار دشوار است، چراکه باید برای دومین بار تاییدیه را از تکتک پزشکان دریافت کنند.
به مدیر مجله علام کردم که شکایت خواهم کرد؛ او از من خواست که این کار را نکنم زیرا این خارج از شان خبرنگاری است. باز هم کتاب را فراموش کردم؛ اما ۱۹ بهمن برای کتابی که من نوشته بودم و با نام فرد دیگری منتشر شده بود، جشن رونمایی از کتاب گرفتند. اینجا صبرم تمام شد و وارد روند شکایت قانونی شدم.
میخواستم حق مالکیت فکری کتاب مشخص شود
چند روز بعد با چند حقوقدان صحبت کردم، مطمئن شدم گزارشهای خبرنگاران، حق مولف دارند. پروندهای در دادسرای فرهنگ و رسانه تشکیل دادیم. فکر میکردم که لازم است اثبات کنم در تهیه کتاب از گزارشهای من استفاده شده است و در صورت اثبات این مساله، حق به من میرسد. روند بررسی پروند بسیار زمانبر بود، در حالی که فکر میکردم قبل از سال ۱۴۰۲ پرونده تمام میشود، دیدم که اینطور نیست. بارها برای ثبت اسناد به دادگاه یا نزد وکیل رفتم. با همکاری وکیل پرینت گزارشها از سایت بخارا و کتاب را به دادگاه تحویل دادیم.
نویسنده گزارشهای خبری را صاحب حقوق مادی و معنوی آثار خود میداند و استفاده از این گزارشها در تهیه فیلم، سریال، انتشار کتاب و باز نشر باید با حفظ حقوق صاحب اثر انجام شود
وکیلم پرونده دیگری هم داشت که از گزارشهای یک خبرنگار دیگر در ساخت فیلم استفاده شده بود. گفت که بهتر است از انجمن صنفی روزنامهنگاران نامهای بگیرم که نشان دهد حق مالکیت فکری گزارشها به من تعلق دارد. با اینکه عضو این انجمن نبودم به آنجا مراجعه کردم. مدیر این انجمن نامهای به دادسرا نوشت و در آن بیان کرد: «انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران از لحاظ اصول حرفهای و عرف روزنامهنگاری حقوق مادی و معنوی گزارشهای خبری را که به وسیله خانم آیدین پورخامنه تهیه شده متعلق به ایشان میداند و لذا مطابق رویه اعمال شده در موارد قبلی اختلافات پیش آمده، (...) نویسنده گزارشهای خبری را صاحب حقوق مادی و معنوی آثار خود میداند و استفاده از این گزارشها در تهیه فیلم، سریال، انتشار کتاب و باز نشر باید با حفظ حقوق صاحب اثر انجام شود.»
از طرفی استشهاد نامهای تهیه کردم که همکارانم از جمله خبرنگاران و دبیران خبرگزاریهای مختلف شهادت میدادند که در جلسات حضور داشتم و گزارش تهیه میکردم. همه این موارد را ابتدا به دادسرا و بعد کارشناس پرونده تحویل دادیم.
در مرحله جدید، کارشناس توسط بازپرس پرونده معرفی شد و همه اقدامات را از نو برای او توضیح دادم، همه مدارک را مجددا برایش فرستادم. کارشناس، پرونده را مسالهای کوچک میپنداشت زیرا از نظر مالی شکایت نداشتم و فقط میخواستم حق مالکیت فکری کتاب مشخص شود.
روند بررسی کارشناس موشکافانه انجام شد، در پاسخ به سوالهایی که کارشناس میپرسید، سعی میکردم همه چیز را به یاد بیاورم، یاد چند گزارش افتادم که در مرحله امضا شده توسط پزشکان در خانه نگه داشته بودم. به یاد دارم در آن زمان مدیر مجله بخارا و مجری برنامهها تاکید داشتند که هیچ کدام از این گزارشها نباید پیش من بماند و باید همه را به آنها تحویل دهم، من هم همه را تحویل داده بودم اما سری آخر را نزد خودم نگهداشتم فکر میکردم اینقدر پافشاری برای دریافت همه گزارشها درست نیست.
گزارشهایم را با امضای پزشکان به کارشناس پرونده تحویل دادم و به او گفتم باقی گزارشها دست مجری است و حتما آنها را از مجری بگیرد و با کتاب تطبیق دهد، زیرا این متن عینا آن چیزی است که بعد از چند بار ویرایش برای تهیه کتاب استفاده شده است.
قرار منع تعقیب متهم صادر شد
کارشناس مطالب را بررسی کرد، در چند تماس با من صحبت کرد، هچنین با مجری برنامهها و یکبار هم شماره مدیر مجله بخارا را خواست و با او صحبت کرد. در نهایت گفت که رای خود را به دادگاه ارائه داده است.
بایستی نام شاکی با عنوانی مناسب که مبین نقش ایشان در کار انجام شده باشد در صفحه شناسنامه کتاب درج شود
بعد از یک هفته ابلاغیهای اعلام شد و میتوانستم با حضور در دادسرای فرهنگ و رسانه رای کارشناس را مطالعه کنم. رفتم و دیدم که کارشناس اعلام کرده: اثر مورد شکایت متعلق به شاکی نیست تا از حقوق مالکیت بر آن (مطابق قانون حمایت حقوق مولفان، مصنفان و هنرمندان) برخوردار باشد. اما با توجه به ارائه خدمات پیادهسازی و ویرایش توسط ایشان و منطبق بر موارد مندرج در بخش «یافتههای کارشناسی» در انتشار کتاب مورد شکایت، تلاش و صرف زمان قابل توجه شاکی (در پیادهسازی صدا و تبدیل گفتار نشستها به نوشتار و انجام بخشی از ویرایشها) مغفول مانده است.
از نظر کارشناس پرونده، بایستی نام شاکی با عنوانی مناسب که مبین نقش ایشان در کار انجام شده باشد در صفحه شناسنامه کتاب درج شود»
بعد از چند هفته نظر قاضی هم اعلام شد:
«موضوع ادعایی شاکی مشمول ماده ۲از قانون ترجمه و تکثیر کتب و نشریات و آثار صوتی نبوده بلکه در فرض صحت و اثبات مشمول ماده ۲۳ از قانون حمایت از حقوق مولفین و مصنفین و هنرمندان میگردید با توجه به نظریه کارشناسی که مصون از اعتراض باقی مانده است اثر مورد ادعا متعلق به شاکی نبوده لذا به دلیل جرم نبودن عمل مستندا به ماده ۲۶۵ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ و اصالحات بعدی قرار منع تعقیب متهم صادر و اعالم میگردد»
بدون اجازه و بدون اطلاع من هیچ اشکالی ندارد!
ماده ۲ قانون ترجمه و تکثیر کتب و نشریات و آثار - تکثیر کتب و نشریات به همان زبان و شکلی که چاپ شده به قصد فروش یا بهرهبرداری مادی از طریق افست یا عکسبرداری یا طرق مشابهبدون اجازه صاحب حق ممنوع است
ماده ۲۳ قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان - هر کس تمام یا قسمتی از اثر دیگری را که مورد حمایت این قانون است به نام خود یا به نام پدیدآورنده بدون اجازه او و یا عالماً عامداً بهنام شخص دیگری غیر از پدیدآورنده نشر یا پخش یا عرضه کند به حبس تأدیبی از شش ماه تا ۳ سال محکوم خواهد شد.
ماده ۲۶۵ قانون آیین دادرسی کیفری- بازپرس در صورت جرم بودن عمل ارتکابی و وجود ادله کافی برای انتساب جرم به متهم، قرار جلب به دادرسی و در صورت جرم نبودن عمل ارتکابی و یا فقدان ادله کافی برای انتساب جرم به متهم، قرار منع تعقیب صادر و پرونده را فوری نزد دادستان ارسال می کند. دادستان باید ظرف سه روز از تاریخ وصول، پرونده تحقیقات را ملاحظه و نظر خود را به طور کتبی اعلام کند و پرونده را نزد بازپرس برگرداند. چنانچه مورد از موارد موقوفی تعقیب باشد، قرار موقوفی تعقیب صادر و وفق مقررات فوق اقدام میشود.
اینگونه بدون تشکیل جلسه رسیدگی، قرار منع تعقیب متهم صادر شد.
تشکیل پرونده و تلاش برای به سرانجام رساندن آن، برای من که همواره خبرنگار بودم و حقوق مشخصی دریافت میکنم، دشوار بود. در طول بررسی این پرونده روزی بازپرس پرسید: اگر شکایت مالی ندارم، چرا اینقدر پیگیر این پرونده هستم؟ به او پاسخ دادم به عنوان خبرنگار میخواهم درباره وضعیت گزارشهایی که در فضای مجازی منتشر کردم، اطلاع داشته باشم. زیرا تنها من نیستم که به در این حرفه فعالیت میکنم.
بعد از چند ماه تلاش برای یافتن حقیقت، متوجه شدم گزارشهایم در فضای مجازی منبع محتوایی خوبی برای ناشران، فیلمسازان و دیگر افرادی است که از احتمال استفاده آها از گزارشهایم، بیخبرم. با اینکه میدانم گزارشهای خبرنگاران دارای حق تالیف است، طبق رای دادگاهی که تجربه کردم، استفاده از گزارشهایم در انتشار کتاب، حتی اگر بدون اجازه و بدون اطلاع من انجام شود، هیچ اشکالی ندارد.