فرمایش مطایبهآمیز رهبر معظم انقلاب درباره منشاء اجتماعات حمایتی از مردم فلسطین در انگلیس و فرانسه و سایر نقاط، در درون خود اشارهای ضمنی به سیاست دوگانه و بلاتکلیف کشورهای مذکور - و سایر کشورهای همسو - در مواجهه با نظام جمهوری اسلامی نیز دارد؛ سیاستی که از یک سو سعی میکند جمهوری اسلامی را کلنگی، منزوی و ناکارآمد جلوه بدهد و از سوی دیگر میکوشد به طرزی روانپریشانه، علت تمام حوادث ریز و درشت عالم را به گرده همین نظام کلنگی، بیاندازد.
در یک وجه این تصویرسازی معیوب، جمهوری اسلامی، نظامی تئوکراتیک با سویههای رادیکال و بنیادگرا تعریف میشود که هیچ نسبت و مناسبتی با دنیای جدید و مقتضیات آن ندارد؛ بنابراین روز به روز در حال تضعیف بیشتر و حرکت به سمت فروپاشی نهایی است. اما در وجه دیگر این تصویرسازی، جمهوری اسلامی، سلسلهجنبان تمام دقایق مناسبات منطقه غرب آسیا و ماورای آن تعبیر میشود که در آیندهی نزدیک، اساس یک «امپراتوری عظیم» با سویههای تلفیقی از ایرانیگرایی و شیعهگرایی را پی خواهد ریخت.
در جریان ناآرامیهای سال گذشته، کشورهای غربی و اپوزیسیون برانداز فارسیزبان بسیار کوشیدند جمهوری اسلامی را آنچنان که سالها مدعی هستند، در عرصه عمل منزوی و مطرود سازند و کاری کنند که ایران در روابط بینالملل به عنوان یک واحد سیاسی استثنایی، جایگاه نرمال نداشته باشد. ایدهی تند تعطیلکردن سفارتخانههای جمهوری اسلامی یا اقدام سیاسی «کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد» در تعلیق عضویت ایران، از جمله تلاشهای بیسرانجام غربیها برای به گوشه رینگ کشاندن نظام بود. این تلاشها البته با «دیپلماسی فعال» دولت و به خصوص پس از عادیسازی روابط با کشورهای عربی منطقه، به طرز ماهرانهای خنثی شدند.
مدتی است که مجددا جمهوری اسلامی، بنابر ادعای غربیها دائر مدار تمام حوادث اخیر در منطقه برشمرده میشود و به تعبیری، «چون یکی پشه بجنبد، جنبیدن آن پشه» عیان در نظر تهران خواهد بود. پس از عملیات طوفانالاقصی و زلزله سیاسی و امنیتی در تلآویو، صهیونیستها که نقش پشتیبانی مالی و تبلیغاتی اغتشاشات پارسال را به عهده داشتند، مدعی شدند که گروه مردمی «حماس» با اراده سرانگشت تهران اقدام کرده است؛ ادعایی که خود صهیونیستها بیش از همه نسبت به گزافبودن آن آگاهی داشته و دارند.
پس از آنکه ادعای مزبور یعنی گوش به فرمانی تمام و کمال حماس از ایران در فقره «طوفانالاقصی» با چند تایید و تکذیب تناقضآلود میان مقامات آمریکایی و صهیونیستی بیاعتبار شد، پس و پشت برگزاری تجمعهای اعتراضی در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا در حمایت از مردم فلسطین، مورد تشکیک مدعیان قرار گرفت. بر اساس این تشکیکها – از جمله ادعای روزنامه تایمز – تهران، نیروی محرکه «رستاخیز غرب» در حمایت از مردم فلسطین است و جمهوری اسلامی در واقع دارد از تجمعها به نفع خود سوءاستفاده میکند. ادعایی که دیروز، رهبر انقلاب به بهترین شیوه ممکن پاسخش را دادند.
اما نکته قابل توجه درباره تصویرسازی دوگانه و پارادوکسیکال غربیها از موجودیت و کارکرد جمهوری اسلامی، همصدایی و همنوایی بخشی از نیروهای سیاسی داخل ایران است. این نیروها که معمولا «تجدیدنظرطلبی در اصول» وجه ممیزه آنها محسوب میشود، چه در وجه اول تصویرسازی غربیها یعنی کلنگی و منزوی جلوهدادن جمهوری اسلامی و چه در وجه دوم آن، یعنی «قاهر مطلق» جلوهدادن نظام، دیکتهپذیری خارقالعادهای دارند.
در راستای وجه اول تصویرسازی از نظام، شاهدیم که تجدیدنظرطلبان سالهاست با تمثیل جمهوری اسلامی به واحدهایی نظیر اتحاد شوروی، کره شمالی و رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، به بار نشستن سهوی یا عمدیِ مقصود و مقصدِ غرب یعنی منزویساختن کشور را دنبال میکنند. این درحالیست که برخلاف ادعای تجدیدنظرطلبان و مستحیلشدگان در عقل روشنگری غرب، جمهوری اسلامی نه شوروی است که برای حل مسائلش، عاجز باشد و بخواهد لاجرم به نیروی خارجی پناه ببرد، نه رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی است که پایگاهی در میان اکثریت نداشته باشد و نه کره شمالی است که قدرت و توسعه را تکساحتی و یکسویه ببیند.
با اینکه تجدیدنظرطلبان، جمهوری اسلامی را مانند شوروی، به گِل نشسته و ناکارآمد، مانند رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی، اقلیتگرا و مانند کره شمالی، جنگسالار و منزوی میپندارند، اما در عین حال و مطابق و منطبق با وجه دوم تصویرسازی غربیها، جمهوری اسلامی را آقای تمام معادلات منطقهای و فرامنطقهای - که به ادعای آنها همگی میل به جنگ و بیثباتی دارند - برمیشمرند. بر همین اساس شاهد بودیم که تعدادی از عناصر نزدیک به جریان اصلاحات، مزورانه و بدون اشاره به نقش بیثباتکننده آمریکا و همپیمانان آمریکا، طی مدت اخیر از جمهوری اسلامی خواستند که با کنترل گروههای مقاومت، به جنگ در غزه دامن نزند!
اما در پایان طرح یک سوال، لازم به نظر میرسد. اینکه چرا غرب و نیروهای همسوی با غرب در ایران، اینچنین از درک ماهیت و نوع عملکرد جمهوری اسلامی عاجزند و همواره در مسیر تناقضگویی و ناسازگاری در مواضع، گام دارند. برای پاسخ به این سوال باید «منطق خرد غربی» را فهمید. منطق خرد غربی که روی «سیاست نوع غربی» سایه سنگین دارد، تماما مبتنی بر سود و زیان مادی است و بر این اساس قادر نیست تاثیرات معنوی یک پدیده را دریابد. «فوکو» فیلسوف شهیر فرانسوی، انقلاب اسلامی را «روح یک جهان بیروح است» توصیف کرد. بر اساس این تعبیر باریکبینانه، نمیتوان انتظار داشت عقل ابزاری غربی که سر در مادیات دارد، بتواند در فهم تاثیر گفتمان انقلاب اسلامی بر سوژههایِ خواستارِ تعالی انسان، چندان هوشمندانه و واقعبینانه عمل کند. همین عجز در فهمیدن موجب میشود که «سطح عاملیت» یک عملیات مقتدرانه به نام طوفانالاقصی یا برگزاری تجمعهای چند صد هزار نفری در قلب اروپا و آمریکا در محکومیت صهیونیسم، به ارتباطات مبتنی بر سلسلهمراتب سازمانیِ آغشته به تطمیع، تنزل پیدا کند.
ذهن منجمد غربی، پس از گذشت ۴۵ سال از وقوع انقلاب اسلامی و در واکاوی ظهور هستههای مقاومت(تشکیلاتی و اندیشهای) علیه نظم مستقر جهانی، هنوز اندر خم این پرسش کلیشهای است که ایران چگونه همه جا هست اما هیچجا نیست!