تهران - ایرنا - تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویان پیرو خط امام(ره)، آمریکا را دچار زلزله‌ سیاسی و امنیتی مهیبی کرد؛ کشوری که تا پیش از انقلاب اسلامی، خود را صحنه‌گردان سیاست در ایران می‌دید و در کنار اتحاد شوروی، آقای جهان. ۱۳ آبان سال ۵۸ چگونه به «انقلاب دوم» ملت ایران تبدیل شد.

به گزارش حوزه احزاب ایرنا، اگر سری به تقویم رسمی کشور بزنیم، شاید به جز ۱۳ آبان روزی را نیابیم که در فاصله سال‌های متعدد، وقایع تعیین‌کننده و سرنوشت‌سازی از نهضت انقلاب اسلامی را در خود ثبت و ضبط داشته باشد؛ وقایعی که هر یک به‌مثابه نقطه عطفی جریان انقلاب را به نحوی اساسی متأثر کرده و افقی متعالی فراراه ملت گشوده است؛ نخست سالروز دستگیری و تبعید حضرت امام (ره) به ترکیه در ۱۳ آبان ۴۳ و در پی اعتراض ایشان به تصویب لایحه کاپیتولاسیون بود که اولین خشت‌های انقلاب را بنا نهاد و سرآغاز خیزشی شد که ۱۴ سال بعد در بهمن ۵۷ به ثمر نشست و در پیکره نظام جمهوری اسلامی متبلور گشت.

دومین واقعه این روز به ۱۳ آبان ۵۷ و تنها چند ماه قبل از پیروزی انقلاب بازمی‌گردد، ایامی که انقلاب ملت ایران به رهبری امام خمینی (ره) به روزهای سرنوشت‌ساز خود نزدیک می‌شد و همه اقشار مردم از زن و مرد و پیر و جوان، هر یک می‌کوشید تا نقش تاریخی خویش را در این برهه حیاتی ایفا نموده و در انقلاب بزرگی که در حال شکل‌گیری بود سهمی داشته باشد. در آن روز تعدادی از دانش‌آموزان مدارس خود را تعطیل کرده و راهی دانشگاه تهران شدند تا همراه و هم‌صدا با دانشجویان آرمان‌های انقلابی خود را فریاد کرده و برائت خویش را از رژیم طاغوت اعلام کنند. مأموران رژیم اما بر تجمعی که با حضور دانش‌آموزان و دانشجویان و گروه‌هایی از مردم مقابل دانشگاه شکل گرفته بود آتش گشودند و تعداد زیادی از آن‌ها را به خاک و خون کشیدند؛ به همین دلیل از آن پس، ۱۳ آبان روز دانش‌آموز نام گرفت تا یاد و خاطره حرکت انقلابی دانش‌آموزان بصیر و هوشیار این سرزمین را همواره برای آیندگان زنده بدارد.

بیش از همه اما آوازه‌ی ۱۳ آبان به سومین واقعه آن روز، یعنی تسخیر سفارت و به عبارت بهتر «لانه جاسوسی» آمریکا است که این روز را در تاریخ این کشور برجسته و قابل توجه ساخته است. ره‌گیری بسیاری از توطئه‌ها و دشمنی‌هایی که در همان ماه‌های ابتدایی علیه انقلاب نوپای اسلامی اعمال می‌شد، آدرس سفارت آمریکا را می‌داد و برای آنان که هوشمندانه تحولات آن روزها را رصد می‌کردند، تردیدی نمانده بود که این توطئه‌ها از جانب سفارت آمریکا در تهران پشتیبانی و راه‌بری می‌شود. لحاظ این حقیقت در کنار سابقه سیاه مداخلات آمریکا در مناسبات مُلک و ملت از کودتای ۲۸ مرداد به این سو که در حافظه تاریخی ملت نقش بسته بود، جوانان و دانشجویان انقلابی را به چاره‌جویی برای این ماجرا واداشت.

تجدید توطئه، این بار در پوشش درمان در آمریکا؟

همزمان خبر پذیرش شاه مخلوع در آمریکا به بهانه درمان و انجام برخی معالجات، خشم ملت را نسبت به آمریکا برانگیخت و صفحه‌ای دیگر بر جنایات شیطان بزرگ علیه ملت ایران افزود. حالا دیگر استرداد شاه خائن مطالبه مشترک مردم و مسئولین طراز اول و انقلابی نظام بود. گرچه برخی مقامات دولت موقت در پس پرده مراوداتی با آمریکائی‌ها داشتند و حتی طرح روابط بلندمدت می‌ریختند، ماجرا در جریان انقلابی و قاطبه ملت اما دیگرگونه بود و خشم به غلیان آمده ملت مطالبه برخوردی انقلابی با آمریکا به‌مثابه مسبب جنایت‌های بسیاری را داشت که طی سالیان متمادی بر این مردم روا شده بود و پذیرش شاه فراری به عنوان عامل کشتار فرزندان این سرزمین و غارت‌گر بسیاری از دارائی‌ها و ثروت‌ ملت توسط آمریکا آن را مضاعف کرد. بنیانگذار حکیم انقلاب اسلامی در موضعی صریح و قاطع در ۱۰ آبان سال ۵۸ فرمودند: «بر دانش‌آموزان و دانشگاهیان و محصلین علوم دینی است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند.»

فرمان قاطع حضرت روح‌الله تکلیف را روشن کرده بود و دانشجویان پیرو خط امام ‌را به عملیاتی ساختن طرحی که مدتها بود به آن می‌اندیشیدند ترغیب کرد؛ این بود که تعدادی از ایشان در سالروز کشتار دانش‌آموزان در ۱۳ آبان ۵۷ در حرکتی خودجوش از دانشگاه‌های مختلف تهران از جمله دانشگاه تهران، دانشگاه پلی تکنیک، دانشگاه شریف و دانشگاه ملی (شهید بهشتی کنونی) در قالب یک راهپیمایی گسترده به سمت دانشگاه تهران رفتند، در این بین عده‌ای از آن‌ها به سوی سفارت رفته و با بالارفتن از دیوارهای آن، سفارت را به تسخیر خود در آوردند که به تعبیر اخیر رهبر معظم انقلاب، «این ضربه‌ی ما بود، ضربه‌ی ملت ایران به آمریکا بود». در همان ابتدا ۶۳ آمریکایی حاضر در این سفارت‌خانه به گروگان گرفته شد و اسنادی از جاسوسی آن‌ها به دست دانشجویان افتاد.

از آن‌جا که طبق قوانین بین‌الملل سفارت هر کشور به‌مثابه خاک آن کشور به حساب می‌آید، لذا بر هرگونه ورود غیر از مبادی رسمی تبعات و پیامدهای خاصی مترتب است. از این‌رو این حرکت دانشجویان در همان ابتدا واکنش‌های متفاوتی را به دنبال داشت؛ برخی ناظر به سابقه دشمنی و شرارت آمریکا علیه ملت ایران از درِ تأیید این حرکت درآمده و آن را تحسین کردند، و برخی دیگر از جمله مقام‌های دولت بازرگان به بهانه مغایرت این اقدام با اصول و قواعد بین‌المللی و درواقع به سبب تعلق خاطری که به آمریکا داشتند به مخالفت و تقبیح این حرکت برخاستند تا آن‌جا که حتی بازرگان در جایگاه نخست‌وزیر موقت در اعتراض به این حادثه استعفا کرد و علی‌رغم آن‌که استعفاهای قبلی وی از جانب امام(ره) رد شده بود، اینبار حضرت امام(ره) استعفای وی را پذیرفت که در این مسأله نکته بسیار هست برای آنان که می‌اندیشند.

خوب جایی را گرفتید!

همه‌ی نگاه‌ها اما معطوف به موضع امام (ره) بود تا ایشان چه واکنشی نسبت به این اقدام نشان می‌دهند، حضرت امام(ره) در همان روز نخست به محض اطلاع از این واقعه در واکنشی کوتاه می‌فرمایند «بگویید خوب جایی را گرفتید؛ محکم نگه دارید.» و سپس در یک سخنرانی مفصل با توصیف این حرکت به «انقلاب دوم» مهر تأیید خود را بر آن ‌نشاندند. حضرت امام درخصوص این جرکت فرمودند: «شما می‌بینید که الآن مرکز فساد آمریکا را جوان‌ها رفته‌اند گرفته‌اند، و آمریکایی‌هایی هم که در آن‌جا بوده گرفتند، و آن لانه فساد را به دست آوردند و آمریکا هم هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، و جوان‌ها هم مطمئن باشند که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. بیخود صحبت اینکه اگر دخالت نظامی [کند]، مگر آمریکا می‌تواند دخالت نظامی در این مملکت بکند؟ امکان برایش ندارد. تمام دنیا توجه‌شان الان به اینجاست. مگر آمریکا می‌تواند مقابل همه دنیا بایستد و دخالت نظامی بکند؟ غلط می‌کند دخالت نظامی بکند.»

در شرح چرایی تأیید ایشان با وجود همه تبعاتی که ممکن بود این واقعه به دنبال داشته باشد، تفسیرهای متعددی بیان شده و چه بسا هر فرد و جریانی از ظنّ خود یار آن شده و از نظرگاه خویش به تفسیر و تشریح آن پرداخته‌اند. برخی حتی کوشیده‌اند امام را باطنا و درواقع مخالف این حرکت نشان دهند و اینگونه وانمود کنند که حضرت ایشان بر موج ایجاد شده سوار شدند و واقعه‌ای را که انجام شده بود مصادره به مطلوب کردند، یا توجیهاتی از این دست. اما تأملی در مواضع آن بزرگوار و نیز مراجعه به آراء یاران دیرینه امام بطلان این توجیهات ناموجه را به روشنی اثبات می‌کند. رهبر معظم انقلاب در این خصوص می‌فرمایند: «امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیادیده‌ی مجرّب، با دید نافذ خود، آن‌طور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت». (۱۲/۸/۱۳۷۲)

دلیل تایید حرکت دانشجویان توسط امام(ره)، ناظر به سابقه‌ی تاریخی رفتارهای آمریکا با ملت ایران در سالیان متمادی قابل تحلیل است، هم با توجه به اوضاع داخلی و آرایش احزاب و گروه‌های سیاسی در ماه‌های نخست پیروزی انقلاب. وقایع سه دهه گذشته تاریخ ایران با دشمنی‌ها و توطئه‌های آمریکا علیه ملت عجین بود و صرف‌نظر از کودتای ۲۸ مرداد که مصداق دخالت آشکار آمریکایی‌ها در سرنگونی حکومت ملی منتخب مردم بود، به جهت بازگرداندن شاه و خط‌دهی و پشتیبانی همه جانبه آمریکا از وی نیز این دولت در تمام رنج‌ها و جنایت‌هایی که از سال ۳۲ تا ۵۷ بر ملت ایران گذشته بود سهمی انکارناشدنی داشت و اساسا بسیاری از این موارد ذیل برنامه‌ها و دستورهای مستقیم آمریکا رقم می‌خورد. یکی از مهم‌ترین و برجسته‌ترین این موارد اعزام ژنرال هایزر در ماه‌های پایانی رژیم شاه و روزهای اوج انقلاب بود تا بلکه این عامل آمریکایی بتواند با کمک عناصر حکومتی وفادار به شاه کودتایی رقم بزند و از تحقق انقلاب ممانعت به عمل آورد، که البته در برابر عزم راسخ و اراده استوار ملت کاری از پیش نبرد و به قول معروف از دست از پا درازتر به خانه خود برگشت. این ماجرا اما حکایت از آن داشت که حکومت آمریکا برای حفظ سلطنت و رژیم شاه تا آخرین لحظات هم از هیچ کوششی دریغ نداشت و همه آن‌چه را در چنته داشت رو کرده بود تا به هر شکل ممکن مسیر انقلاب را منقطع و مانع از فروپاشی نظام شاهنشاهی شود. در ماه‌های ابتدایی انقلاب اسلامی نیز سرنخ همه‌ی توطئه‌ها و ناآرامی‌ها به آمریکا می‌رسید؛ از تحریک قومیت‌ها و گروه‌های تجزیه‌طلب گرفته، تا تماس با سرکردگان گروه‌های ضد انقلاب و تأمین مالی گروهک‌های تروریستی در غرب کشور، تا تصویب قطعنامه شدیداللحن در مجلس سنا علیه جمهوری اسلامی و بلوکه‌کردن دارایی‌های ملت و پذیرش شاه.

یک اقدام قابل دفاع از منظر قوانین بین‌المللی

اما از آنجا که سفارت آمریکا در تهران مرکز فرماندهی و قرارگاه همه این توطئه‌ها و طرح‌های براندازانه در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بود و به مرکز ساماندهی مخالفین و دشمنان انقلاب تبدیل شده بود، بیم آن می‌رفت که تداوم فعالیت آن منجر به بازتولید سناریوی ۲۸ مرداد و رخنه در انقلاب و در نهایت ساقط کردن نظام نوپای اسلامی شود. خصوصا که حضور شاه در آمریکا که در آن ایام به بهانه انجام معالجات به آنجا رفته بود این گمان را تقویت می‌کرد. هم‌چنان که سال‌ها بعد شاهد آن بودیم که در نتیجه مداخله مستقیم آمریکا انقلاب‌ها و حرکت‌های آزادی‌خواهانه و استقلال‌طلبانه متعددی در کشورهای مختلف به انحراف کشیده شد و با کودتاهای نظامی یا انقلاب‌های مخملی حکومت در آن کشورها بار دیگر به دست اشخاص و گروه‌های وابسته به آمریکا افتاد و مطالبات اصیل ملت‌ها ذیل توطئه‌ها و برنامه‌های آمریکایی ذبح گردید و ناکام ماند. و این نبود مگر به واسطه نقش‌آفرینی بلاواسطه سفارت آمریکا در آن کشورها که درواقع به‌مثابه یک آمریکای کوچک داخل خاک کشوری دیگر به کار تأمین حداکثری منافع آمریکا در آن سرزمین و درحقیقت استثمار و چپاول و نفوذ در آن کشور می‌پرداخت.

این بود که تسخیر سفارت به‌مثابه کانون همه این توطئه‌ها اولا واکنشی به سال‌ها سلطه‌گری و جنایت آمریکا علیه ملت ایران بود که به واسطه رژیمی صد در صد دست‌نشانده و مطیع مطامع آمریکا مو به مو در کشور اعمال می‌شد، و ثانیا بر مبنای منطقی پیش‌گیرانه برای حفاظت از کیان انقلاب اسلامی به‌مثابه ماحاصل مجاهدت دیرینه و دامنه‌دار ملت ایران و دستاورد خون‌های بسیاری بود که در راه تحقق این انقلاب به ناحق ریخته شد. رهبر انقلاب نیز از این حرکت به عنوان «یکی از بهترین کارهایی که در این انقلاب انجام گرفت» یاد کرده‎‌اند. (۱۲/۸/۷۲)

حتی با نظر به قوانین بین‌الملل و کنوانسیون ۱۹۶۳ وین که قوانین مرتبط با سفارت‌خانه‌ها ذیل آن تعریف شده است نیز تسخیر سفارت آمریکا اقدامی موجه و معقول ارزیابی می‌شود؛ چه این‌که مطابق این کنواسیون به ضرورت احترام به قوانین کشور میزبان تصریح شده و سفارت‌ها از دخالت در امور داخلی کشور میزبان برحذر داشته شده‌اند، اما سفارت آمریکا در همه سال‌های تأسیس در ایران همواره فعالیتی فراتر از اقدامات متعارف دیپلماتیک داشته، و مکرر قوانین کشور را نقض و در امور داخلی ایران دخالت کرده است تا آنجا که حتی مستقیما کودتایی را علیه دولت ملی و منتخب مردم رقم زده است. بنابراین سفارتی که به شروط و الزامات تصریح شده در کنواسیون مذکور هیچ تعهدی نداشته، نمی‌تواند توقع مصونیت داشته باشد. از این‌رو تسخیر سفارت نه صرفا بر مبنای منطقی انقلابی، که حتی در تطابق با لوازم و اقتضائات قوانین بین‌الملل ناظر به سفارت‌خانه‌ها نیز می‌باشد. بنابراین تأیید این حرکت از سوی حضرت امام درواقع در منظومه مشی مبارزاتی آن حضرت علیه استعمار و نظام سلطه بین‌الملل معنا می‌شود و نیز ایفای وظیفه ایشان در صیانت از دستاورد مجاهدت ملت در جایگاه رهبری نظام.

دفع شر لیبرال‌ها و التقاطی‌ها از سر کشور و نظام

در عرصه داخلی نیز تسخیر و تعطیلی سفارت آمریکا سبب افشای ماهیت افراد و جریان‌هایی شد که تنها در هدف سرنگونی رژیم طاغوت با جریان انقلاب همراه و هم‌داستان بودند، و بعد از انقلاب درصدد به حاشیه راندن اسلام به‌مثابه مبنا و روش حکومت برآمدند و سودای آن داشتند همان بلایی را بر سر انقلاب بیاورند که بر سر نهضت مشروطه آمد و مشتی عناصر وابسته و دگراندیش حرکت اصیل و آزادی‌خواهانه ملت را از محتوا تهی و تنها پوسته‌ای ظاهری از آن باقی گذاشتند. در جریان انقلاب ۵۷ نیز بسیار بودند افراد و گروه‌هایی که به آرمان‌های اصیل انقلاب که منبعث از تعالیم و آموزه‌های متعالی اسلام بود باور نداشته و مجدّانه به دنبال کنارگذاشتن اسلام از مناسبات حکومت بودند. افراد و جریان‌هایی مثل اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی که دولت موقت را در اختیار داشته و اتفاقا مراودات پشت پرده‌ای نیز با آمریکایی‌ها داشتند.

متعاقب تسخیر سفارت آمریکا، این جریان‌ها به مخالفت شدید با اقدام انقلابی دانشجویان پیرو خط امام قد علم کرده و به نوعی صف خود را از انقلابیون اصیل و پیروان حقیقی خط امام جدا ساختند. استعفای مهندس بازرگان در پی این حادثه اوج این ماجرا بود که چنان‌که پیش‌تر هم شرح آن رفت علی‌رغم آنکه حضرت امام(ره) استعفاهای قبلی وی را که به دلایل دیگری انجام شده بود رد کرده بودند، این بار استعفای بازرگان را پذیرفتند و به این ‌ترتیب، جریان لیبرال دستش از دولت کوتاه شد و خطر انحراف که در نتیجه فعالیت این جریان‌ها در عالی‌ترین مراتب حکومتی، انقلاب را تهدید می‌کرد به برکت حرکت دانشجویان، از سر انقلاب و نظام رفع شد. در مجموع می‌توان گفت تسخیر لانه جاسوسی آمریکا با مسدودکردن مجاری اصلی تهدید علیه نظام، در هر دو ساحت داخلی و خارجی نقش عمده‌ای در تثبیت انقلاب و موقعیت جریان انقلابی در جایگاه کاگزاران آینده نظام داشت.

الهام‌بخشی انقلاب اسلامی برای ملت‌های آزادی‌خواه جهان

از آن‌جا که انقلاب اسلامی ملت ایران به الگوی الهام‌بخشی برای بسیاری از حرکت‌های آزادی‌خواهانه و استکبارستیزانه در چهار دهه اخیر تبدیل شده است، بدون اغراق می‌توان سهم قابل توجهی در این الهام‌بخشی برای تسخیر لانه جاسوسی یا «انقلاب دوم» مردم ایران به‌مثابه یکی از مهم‌ترین مصادیق استکبارستیزی این ملت قائل شد؛ چه این‌که در نتیجه این حرکت انقلابی بود که هیمنه و اقتدار ساختگی چندین ساله آمریکا در مقام بزرگ‌ترین ابرقدرت دنیای آن‌روز فروریخت و روحیه خودباوری و استقلال‌طلبی به ملت‌های به پاخاسته تزریق شد و ملت‌ها را به مقابله با آمریکا و عوامل دست‌نشانده او در نقاط مختلف جهان برانگیخت. آن‌چه امروز در قالب «محور مقاومت» در جغرافیای جهان اسلام شاهدش هستیم، نمونه‌ای از تأثیر این پدیده بر جنبش‌های مردم منطقه غرب آسیا است؛ چه بسا گزاف نباشد اگر انقلاب‌های ضدامپریالیستی آمریکای لاتین در طول دهه‌های اخیر را نیز ملهم و متأثر از حرکت استکبارستیزانه ملت ایران به حساب بیاوریم.

در نتیجه این مقاومت‌هاست که آمریکای امروز، به پایین‌ترین مرتبه در دوران حیاتش تنزل یافته و نظم تک‌قطبی پیش ساخته، شکست سنگینی متحمل شده و قدرت‌های متعدد ملی و منطقه‌ای در گوشه و کنار دنیا، حوزه حمکرانی مطلق‌العنان آمریکا را به شدت محدود کرده‌اند. آمریکای امروز به تصریح و تصدیق رصدگران منصف و بی‌تعصب، به هیچ وجه قدرت ۳ دهه گذشته خویش را ندارد و هزینه‌های ایستادگی مقابل او به مراتب نسبت به گذشته کاهش یافته است. دیگر نه با حرکت ناوهای آمریکایی، حکومت‌ها به طرفه‌العینی دنیا عوض می‌شوند، نه نقشه‌های آمریکا بدون مانع در هر جایی اراده کند به سادگی اجرایی می‌شوند و نه نتیجه هیچ جنگی به پیروزی آمریکا منتهی می‌گردد. همه‌ی این‌ها حاصل نمی‌شدند مگر با ثمره‌ی درخت تنومندی که نهال آن ۴۵ سال پیش در ایران اسلامی به دست پیری حکیم و الهی کاشته شد و امروز این چنین به بار نشسته و نوید آینده‌ی روشن‌تری را می‌دهد.